درس کلام استاد ربانی

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی ديدگاه قائل به تفصيل در علم دينی
ديدگاه قائلين به تفکيک در علم دينی
بحث درباره نظريه ای که علم دينی را ناممکن می دانست به پايان رسيد. اکنون به بررسی ديدگاه ديگری که در باره علم دينی مطرح شده می پردازيم. اين ديدگاه از آن کسانی است که در مورد دينی کردن علم، بين علوم طبيعی و علوم انسانی تفصيل قائل شده و بومی سازی و دينی سازی علم طبيعی را ناممکن و در مورد علوم انسانی آن را معنا دار و ممکن می دانند .   
خلاصه اين ديدگاه چنين است:
1. ميان علم و تکنولوژی فرق هايی وجود دارد و همين امر باعث شده دينی بودن درباره علم از آن حيث که علم است معنا نداشته باشد اما درباره تکنولوژی به جهت خصوصياتی که دارد دينی بودن مطرح شود.
2. علوم انسانی دو جهت دارد: از يک جهت همان علم و کشف قوانين است که از اين نظر فرقی با علوم طبيعی که رسالت آنها کشف قوانين حاکم بر طبيعت است ندارد. از اين منظر ديگر دينی سازی در مورد علوم انسانی معنا ندارد. جهت ديگر علوم انسانی، بخشی است که از آن با عنوان تکنولوژی نرم ياد شود. از اين جهت دينی و غير دينی بودن معنا پيدا می کند.
تکنولوژی ابزاری است که برای رفع نيازهای بشر به وجود آمده است و چون اين رفع نيازها در علوم انسانی وجود دارد، تکنولوژی نيز در اين علوم راه يافته است. و از آنجا که گفتيم در تکنولوژی دينی سازی ممکن است لذا در اين بخش علوم انسانی نيز دينی سازی راه می يابد. 
اين ديدگاه از سوی دکتر علی پايا، دانشيار مرکز تحقيقات سياست علمی کشور و استاد مدعو مرکز مطالعه درباره دمکراسی، دانشگاه ورستن انگلستان است. ديدگاه ايشان در کتاب «علم دينی، ديدگاه ها و ملاحظات»[1]، نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه آمده است. اصل مقاله ايشان نيز برگرفته از فصل نامه حکمت و فلسفه،‌ سال سوم، شماره 2و 3، 1386 است.  

بررسی تفصيلی اين ديدگاه
1. نويسنده مقاله در مباحث معرفت شناسی، قائل به رئاليست انتقادی است. رئاليست انتقادی ديدگاهی است که معتقد است واقعيتی وجود دارد و آن واقعيت تا حدی قابل شناخت است. تا اينجا اين تفکر از ايده آليست جدا شده و با رئاليست يکسان است اما در ادامه می گويند: معرفت های بشر همواره در معرض نقد و رو به رشد و تکامل هستند. ما در هيچ آموزه علمی و معرفتی ايستايی نداريم. وجه آن نيز اين است که کل واقعيت که انسان و ذهن جزء آن است متغير و متحول است و لذا فهم انسان از آن نيز متغير و متحول خواهد بود. «ويژگی رئاليست انتقادی اين است که موقعيت کل واقعيت ها (که در برگيرنده ذهن آدميان و يافته های آنان نيز هست) ثابت و لايتغير نيست و دائما دستخوش تغيير و تبديل است. اين تغيير و تحول کل واقعيت، منجر به آن می شود که شناخت از امور مستمرا نياز به تصحيح و نو شدن داشته باشد».[2] وی به همان مطلب معروف هراکليتوس از فلاسفه قديم يونان که می گفت: در يک رودخانه نمی توان دو بار شنا کرد استناد کرده است.
«از ديدگاه فيلسوفان علم رئاليسم، مرزبندی ها و مقوله سازی ها، اعتبارهايی برخواسته از محدوديت های در ادراک آدمی برای شناخت واقعيتی هستند که مستقل از آدمی فرض می شوند. [يعنی وجه رئاليست بودن آنها اين است که معتقدند متعلق شناخت، چيزی مستقل از فاعل شناسا است] از آنجا که اين مرزها و مقوله ها نيز به نوبه خود هست ها و فرض هايی هستند که برای فراچنگ آوردن آنچه در واقعيت مفروض گرفته شده برخواسته اند موقعيت آنها نيز نظير موقعيت کل واقعيت که در برگيرنده ذهن آدميان و يافته های آنان نيز هست ثابت و لايتغير نيستند و دائما دستخوش تغيير و تبديل است. همين تغيير و تحول کل واقعيت (که از فرض های اصلی نظام متافيزيکی رئاليست های نقاد است) منجر به آن می شود که شناخت ما از امور مستمرا نياز به تصحيح و نو شدن داشته باشد».[3] «اگر کل واقعيت بنا به فرض رئاليست ها دائما و آن به آن در حال نو شدن است هر آنچه که ظاهرا تکرار می شود صرفا مشابه و نه عين چيزی است که در گذشته واقع شده است. آبی که بر مبنای يک قانون فيزيکی شناخته شده در شرايط متعارف و در فشار سطح دريا به دفعات در صد درجه سانتی گراد به جوش می آيد در واقع همان نمونه اوليه نيست زيرا در هر نوبت شمار بسيار زيادی از شرايط بيرونی و درونی در نمونه مورد اشاره دستخوش تغيير می شود. هراکليتوس حکيم يونانی پيش از سقراط بيش از 2500 سال قبل اين نکته را در قالب اين عبارت بيان کرد که در يک رودخانه دوبار نمی توان شنا کرد».[4]
2. از نظر روش شناسی علم، وی طرفدار ابطال گرايی پوپری است.
معرفت شناسی يکی از شاخه های علم و از مباحث فلسفی است. در اين علم، سخن از گزاره های علمی و تصورات و تصديقات است و حيطه اين مباحث، ذهن شناسی است. اما فلسفه علم مربوط به رشته های علوم است نه تک تک گزاره ها. در اين علم بحث می شود که برای صناعت و شاخه های علمی، چه روشی و متدلوژی بايد بکار گرفته شود.
در فلسفه علم از عده ای بنام پوزيتويست ياد شده است. آنان که تجربه گرايی افراطی بودند قائل بودند که مدل کامل و صحيح علوم تجربی، علم فيزيک است و ساير علوم بايد با شاخص اين علم اعتبار سنجی شوند. هر علمی که به فيزيک نزديک تر باشد از درجه اعتبار بالاتری برخوردار است. پيش قراول اين تفکر آگوست کنت است که وی را موسس مکتب پوزيتويست می دانند (اصالت حس و تجربه گرايی از سوی جان لاک و فرانسيس بيکن نيز بيان شده است اما تجربه گرايی در پويتويست جنبه افراطی به خود گرفته است).
پوزيتويست ها تا جايی پيش رفتند که در مورد رفتار انسان قائل به رفتار گرايی شدند يعنی عنصر اختيار در انسان را کنار گذاشته و گفتند بايد رفتار انسان را بر اساس قوانين فيزيکی مورد بررسی و ارزيابی قرار داد.  
نقطه مقابل پوزيتوسيت ها، تأويل گرايان قرار دارند. آنان معتقد بودند سر و کار علوم انسانی با تاويل و تفسير است در حالی که سر و کار علوم طبيعی با تبيين و توصيف است و اين دو روش کاملا با هم جدا هستند. از افراد شاخص اين تفکر، ويلهم ديلتای است. نويسنده مقاله از اين گروه با عنوان تفکيک گرايان ياد می کند و می گويد رئاليست انتقادی هيچ کدام از اين دو روش را قبول ندارد بلکه معتقد به نظريه ابطال گرايی پوپر در علم است. پوپر می گفت در علوم تجربی ما راهی برای اثبات پديده ها نداريم و لذا جهت حرکت ما به سمت واقع از فرضيه هايی آغاز می شود که تخمينی است و در عمل جواب می دهد. اين فرضيه ها تا وقتی که مورد نقضی برای آنها يافت نشده باشد مورد تاييد و استفاده قرار می گيرد.  
عبارت آقای پايا چنين است: « آن دسته از فيلسوفان علم رئاليسم که از عقلانيت نقاد بهره می گيرند در مواضع مختلف به اين نکته پرداخته اند که هم رويکرد پوزيتويست ها و هم رويکرد تفکيک گرايان مبتنی بر نوعی درک نادرست از ماهيت علوم، خواه علوم طبيعی و زيستی و خواه علوم انسانی و اجتماعی است [آنان چون فهم شان از علم اشتباه است اين دو رويکرد را انتخاب کرده اند]. فلاسفه رئاليست عقل گرا و نقاد توضيح می دهند که علم خواه طبيعی و زيستی و خواه انسانی و اجتماعی، چيزی نيست جز مجموعه ای از حدس ها و فرض های تقويت شده برای فهم جنبه های از واقعيت که پژوهشگران آن ها را با مرزهای طبيعی، زيستی، انسانی و اجتماعی مرز بندی کرده اند [يعنی ما راهی برای اثبات نداريم و تنها به جستجوی موارد نقض می گرديم . اگر نقضی يافت نشد اين شاهد و تاييدی بر صحت نظريه است]». «مقصود از معرفت مجموعه حدس ها و فرض هايی است که علی رغم تلاش صميمانه برای نقد و ابطال، تا کنون از محک تجربه و نقد موفق بيرون آمده اند».[5]
3. تفاوت ميان علم و تکنولوژی از اين قرار است :
الف) از جهت هدف و غرض، هدف اوليه علوم طبيعی و انسانی، شناخت واقعيت است در حالی که هدف و رسالت تکنولوژی، بر آوردن نيازهای مربوط به زندگی بشر است. اگر کسی نيز بخواهد علم را برای رفع نيازها دنبال کند، جنبه ثانوی آن است.[6]
ب) معيار ارزيابی علم، انطباق آن با واقعيت است، اما معيار قبول تکنولوژی ميزان برآوردن نيازها است. به تعبير ديگر معيار علم، سمان تيک يا توجه به حقيقت است اما معيار تکنولوژی، پراگماتيسم يا توجه به عمل است.[7] 
ج) مقياس پيشرفت علم آن است که بيشتر به واقعيت نزديک شود، اما معيار تکنولوژی آن است که بهتر بتواند نيازها را برآورده نمايد.
د) علم دارای ماهيت و ذات است، اما تکنولوژی چنين نيست. علم به جهت واقعتی که از آن حکايت می کند علاوه بر هستی دارای چيستی و ماهيت است که آن ماهيت عبارت است از همان واقعيتی که از آن حکايت می کند. اما تکنولوژی هر چند موادش در عالم هست و ماهيتی دارند اما مجموع آن ماهيت خارجی ندارد.
برخی ديگر از فرق های علم و تکنولوژی باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود .


[1] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص247-295، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه .
[2] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص253، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص253، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[4] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص254، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[5] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص253-260 ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[6] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص261، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[7] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، مجموعه مقالات، ص263، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.