درس کلام استاد ربانی

94/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين

ديدگاه مخالفين علم دينی

موضوع بحث بررسی نظريه ای بود که علم دينی را ناممکن و بی معنا می داند. در اين باره نظريه و استدلال آقای سروش مورد نقد و بررسی قرار گرفت و معلوم شد که از يک جهت سخن وی درست، اما از جهاتی نيز اين سخن باطل و غير قابل قبول است و لذا علم دينی امری ممکن و با معنا است. يکی ديگر از نويسندگان معاصر که در اين نظريه با آقای سروش هم عقيده است، آقای ملکيان است. وی نيز علم دينی (و به تعبير ايشان علم بومی) را ناممکن دانسته و برای اين مطلب دو استدلال و تقرير بيان کرده است:

 

اولين دليل آقای ملکيان بر ناممکن بودن علم دينی

وی اين مطلب را در سخنرانی که در همايش «علم بومی و علم جهانی، امکان يا امتناع» که در انجمن جامعه شناسی ايران، با همکاری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در تاريخ 8/3/86 برگزار شده، بيان کرده است. سخن وی با استدلالی که آقای سروش بيان کرده شباهت دارد اما متفاوت است. وی می گويد پژوهش در هر رشته علمی سه مرحله را پشت سر می گذارد و بايد ديد دينی و بومی بودن در کدام مرحله دخالت دارد:

1. موضوع يابی و طرح مساله؛ در اين مرحله پژوهش گر متناسب با شرايط و نيازهای فردی و اجتماعی خويش مساله ای را برای تحقيق بر می گزيند (شبيه آنچه آقای سروش با عنوان مرحله پرسش گری مطرح کرد).

2. فرايند پژوهش؛ هر پژوهش زمانی را طی می کند و در آن غايت و روش خاصی دنبال می شود.

3. نتيجه گيری؛ پژوهش گر بعد از انتخاب موضوع و فرايند پژوهش، در مرحله نهايی محصول پژوهش را استخراج می کند.

اکنون سوال می شود دينی و بومی کردن علم در کدام مرحله ممکن است انجام گيرد؟ آقای ملکيان می گويد: در مرحله اول بومی کردن علم قابل طرح است و اتفاقا اين مساله مقتضای وظيفه اخلاقی عالم است، زيرا او وامدار جامعه ای است که از امکانات آن استفاده کرده است. اما در مرحله دوم و سوم که سرنوشت علم را همين مراحل رقم می زند، ديگر مساله دينی و بومی کردن مطرح نيست زيرا اينها اموری واحد و بين المللی است و در جوامع مختلف يکسان است. مثلا ايده اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری بيان فرمودند ايده ای است که متناسب با جامعه ما و جامعه های مشابه است که در برابر مستکبران قرار دارد، طراحی شده است. اما فرايند پژوهش اين ايده با فرايند پژوهش در اقتصادهای ديگر فرقی ندارد و لذا اگر در آنها از روش تجربی و آماری بهره رفته می شود در اينجا نيز همان گونه است و از همين روش آزمون و خطا بهره گرفته می شود.

وی می گويد در مرحله پژوهش ديگر مساله دينی و غير دينی مطرح نيست زيرا فرايند پژوهش دارای شرايطی است که عمومی بوده و فارغ از دين و فرهنگ است. اين شرايط از اين قرار است: اول اينکه پژوهش گر اهليت پژوهش را داشته باشد؛ دوم اينکه غايت وی مناسب با پژوهش باشد، و سوم اينکه روش پژوهشی که در همه جا بکار گرفته می شود در اينجا نيز به صورت صحيح بکار گرفته شود. با بررسی اين سه شرط معلوم می شود که در آن مساله بومی و غير بومی مطرح نيست.

ارزيابی و نقد

1. تاثير از جهت مبانی فلسفی

همان طور که گفته شد مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی عالم و پژوهش گر، نسبت به موضوعی که مورد پژوهش است تاثير می گذارد و اين تاثير گذاری روش را نيز متاثر از خود می کند و نتيجه نيز تابع روش است و لذا آن نيز متفاوت خواهد شد.

سخن ايشان از منظر کلی و مقام ثبوت درست است زيرا موضوع، روش و غايت از اين منظر واحد است و تفاوت پذير نيست و لذا درباره آن بومی و غير بومی مطرح نيست اما از منظر جزئی و مقام اثبات نادرست است. در اينجا با دو مثال اين بحث را توضيح می دهيم:

1. اگر کسی بخواهد يک تحقيق فلسفی انجام دهد، موضوع فلسفه هستی مطلق يا موجود بما هو موجود است که در همه جا و نزد همگان يکسان است. روش فلسفه نيز، روش عقلی برهانی است که آن نيز امری بين المللی است و بومی سازی درباره آن معنا ندارد و لذا خواه ابن سينا در اين زمينه کار کند يا اکويناس بايد در فلسفه از روش عقلی بهره گيرد. از نظر غايت نيز همين گونه است. غايت فلسفه همان طور که مرحوم علامه فرموده تشخيص امور حقيقی از امور غير حقيقی و موهوم است. بنابراين، اين سخن که پژوهش از نظر کلی دارای موضوع، روش و غايت واحد و جهان شمول است سخنی درست و پذيرفته شده است. اما از منظر خاص مساله تفاوت پذير است و لذا می تواند دينی و غير دينی باشد. دو فيلسوف را در نظر بگيريد که يکی موجود را مساوی با ماده و ديگری آن را غير مادی می داند. هر دو می خواهند به شناخت هستی بپردازند اما يکی فلسفه اش مادی و ديگری الهی است. اين دو تلقی از موضوع، روش پژوهش را نيز دگرگون می کند و لذا يکی از روش عقلی تجربی بهره می گيرد و ديگری عقلی انتزاعی، زيرا برای بدست آوردن احکام ماده بايد از روش تجربی استفاده کرد، در صورتی که آنکه موجود بما هو موجود را مادی نمی داند و ماده را يکی از شئون آن می داند، از روش تعقلی بهره می گيرد.

تفاوت اين نگرش ها به هستی، ريشه در نگرش معرفت شناسانه دارد. شهيد مطهری در کتاب وحی و نبوت در بيان ويژگی های اسلام به اين مساله اشاره کرده و می فرمايد: تفاوت ايدئولوژی ها ريشه در تفاوت جهان بينی ها دارد و تفاوت جهان بينی ها ريشه در معرفت شناسی دارد، و لذا مباحث معرفت شناسی از جايگاه خيلی مهمی برخوردار است . ايشان خود در چند جا از آثار خويش به اين مساله پرداخته است از جمله: «مساله شناخت»، «شرح مبسوط منظومه» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم». آيت الله مصباح نيز به الگو گيری از مرحوم علامه و شهيد مطهری ابتدای آموزش فلسفه خويش را به مباحث معرفت شناسی اختصاص داده اند.

کسی که وجود را مساوی با ماده می داند بدان خاطر است که در معرفت شناسی، ابزار معرفت را منحصر در حس می داند. اما کسی که قائل به اصالت عقل است می گويد اساسا حس بدون عقل ما را به جايی نمی رساند.

 

از ويژگی های آثار شهيد مطهری

يکی از ويژگی های آثار شهيد مطهری اين است که کليد ها و اصول زيادی را بيان می کند که راه گشا است. ريشه کلمات او از علامه طباطبايی است اما هنر ايشان اين بوده که آنها را در قالب نو و قانون مندی ريخته است. مثلا در اصول فلسفه و روش رئاليسم در چند جا می فرمايد: «تا ذهن را نشناسيم فلسفه نداريم». توجه به اين مطلب که معرفت شناسی خيلی مهم است را ايشان دريافته است. برخی می گويند چون ايشان آثار ديگران مانند کانت را زياد مطالعه می کرده اين نکات را بدست آورده است. کانت را کپرنيک فلسفه می دانند زيرا می گفت: تا کنون فيلسوفان می گفتند هستی چگونه است اما من می گويم ذهن چگونه است. ابتدا بايد ذهن شناسی کرد و بعد از آن به سراغ عالم بيرون از خود رفت و لذا فلسفه کانت فلسفه معرفت شناسی است.[1]

2. مثال ديگر را از علوم انسانی می زنيم که روشن تر است. موضوع کلان علم روان شناسی انسان و روان اوست. از اين زاويه ديگر روانشاسی شرقی و غربی نداريم زيرا انسان و نفس انسان در عالم ثبوت و نفس الامر واحد است. اما وقتی که به صورت جزئی به مساله نگاه کنيم،‌تفاوت های فراوانی يافت می شود که ريشه در تفاوت در مبانی فلسفی عالمان دارد.

برخی تنها به نومن و مقام نفس الامر نگاه می کنند اما اگر فنومن و مقام اثبات را ببينيم در اين صورت مکاتب مختلفی شکل می گيرد. مثلا برخی معتقدند انسان در هنگام بدنيا آمدن هيچ ماهيتی ندارد و کم کم رنگ و چيستی پيدا می کند اما مکتب ما معتقد به فطرت است يعنی معتقد است انسان با سرمايه گرايش ها و کشش هايی که ما قبل حيات اجتماعی است خلق شده است. اين فطريات باعث می شود انسان به سمت خاصی سوق پيدا کند. پس دو نگاه در روانشناسی از اين زاويه به انسان است: يکی نگاه اومانيستی است که او را موجودی تنها ناسوتی می داند و ديگری نگاهی اسلامی است که انسان را دو ساحتی دانسته و اصالت را به بعد اخروی او می دهد. پوزيتويست ها در روانشناسی جبر انگار هستند زيرا انسان را ماشين وار می دانند و به عنصر اختيار معتقد نيستند. اين روانشناسی را روانشناسی رفتارگرايی می نامند. آگوست کنت در جامعه شناسی همين ديدگاه را دارد و معتقد است در جامعه شناسی بايد همان قواعد تجربی فيزيک دقيقا پياده شود. اما ديگری جامعه را زنده می داند که هم تاثير می پذيرد و هم تاثير می گذارد.

بنابراين، اگر از جهت کلان موضوع، روش و غايت علمی را در نظر بگيريم سخن آقای ملکيان درست است اما اگر به تلقی های که تحت تاثير جهان بينی ها است توجه کنيم، مساله متفاوت خواهد بود.

اين مساله مانند بحثی است که درباره ماهيت علم کلام جديد مطرح شده است. يک وقت اين بحث مطرح شد که آيا علمی بنام کلام جديد وجود دارد و يا کلام جديد همان کلام قديم است که مسائل آن جديد شده است؟ در پاسخ می توان گفت سخن هر دو گروه درست است اما از دو منظر. آنان که کلام جديد را رد می کنند می گويند: موضوع، روش و غايت کلام جديد با قديم تفاوتی نمی کند. موضوع علم کلام عقايد دينی است که در قديم و جديد واحد است. روش علم کلام نيز چند روشی است و غايت آن نيز دفاع از عقايد دين است که در هر دو يکسان است و لذا نبايد گفت کلام جديد بلکه بايد گفت مسائل جديد علم کلام. حضرت آيت الله سبحانی اين ديدگاه را برگزيده و کتاب خويش را در اين باره با عنوان «مدخل مسائل جديد در علم کلام» نوشته اند. اين سخن از نگاه کلی به مساله کلام درست است. در مقابل کسانی که علم کلام جديد را پذيرفته اند، سخنشان با نگاه جزئی نگری صحيح است، زيرا درست است که موضوع، روش و غايت کلان علم کلام واحد است اما نسبت به مخاطبان و شرايط مختلف از روش های مختلفی استفاده می شود. مثلا چون فضای غالب ذهنی دانشجويان تجربی است، متکلم نبايد تنها از روش عقلی در ارائه مطلب به آنان استفاده کند بلکه بايد از روش تجربی و آماری نيز بهره بگيرد.

بحث ما با آقای ملکيان نيز همين گونه است اگر کلی بنگريم، علم بومی و غير بومی نداريم اما اگر جزئی نگر شويم، تلقی انسان ها از موضوعات متفاوت است و لذا روش های متفاوتی را نيز بر نی گزينند. عمده بحث علم دينی نيز در همين زمينه است. مقام معظم رهبری چند بار تاکيد فرمودند که کاری که ما در علوم انسانی بايد انجام دهيم اين نيست که روش های علوم تجربی را به هم بزنيم بلکه بايد بر اساس مبانی انسان شناسی اسلامی از روش تجربی بهره بگيريم.

 

2. تاثير از جهت آموزه های دينی

نکته ديگر اينکه اگر عالم پژوهش گر مومن و معتقد باشد اسلام غير از بايدها و نبايدها، درباره چيستی و هستی نيز معارفی را به بشر داده است در پژوهش های خويش آنها را نيز در نظر می گيرد. اسلام علاوه بر زبان تکليف و توصيف، زبان تبيين و معرفت بخشی نيز دارد و لذا يک پژوهش گر مسلمان قطعا محصول تجربی خود را با آموزه های دينی می سنجد و در صورتی که ناسازگار با آن باشد در آن تجديد نظر می کند. پس اين گونه نيست که فرايند پژوهش در همه جا يکسان بوده و جنبه های دينی و غير دينی در آن تاثيری نداشته باشد.

دليل و تقرير دوم ايشان بر ناممکن بودن علم دينی، انشاء الله در جلسه آينده بحث و بررسی می شود.

 


[1] ر.ک: اندیشه های مطهر، اثر استاد، فصل ذهن شناسی و فلسفه.