درس کلام استاد ربانی

94/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فضيلت عالم و اهميت کسب علم

با استعانت از خدای متعال و طلب دعای خير از حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و نيز در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه (س) و در خواست عاجزانه از نظر کريمانه آن حضرت درس امسال را آغاز می کنيم. شيوه ما اين بوده که ابتدا مباحث را با بيان آيه و يا روايتی شروع می کرديم. در اين جلسه نيز به رواياتی که در کتاب شريف کافی آمده است اشاره می کنيم.

در کتاب فضل العلم کافی، مرحوم کلينی بابی با عنوان «اصناف الناس» باز کرده و چهار روايت را در آن بيان داشته اند. ابتدا اين روايات را بيان و سپس به بررسی آنها می پردازيم:

1. حضرت اميرالمومنين (ع) می فرمايند: « إِنَّ النَّاسَ آلُوا- بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِيلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ »[1] مردم بعد از رسول خدا (ص) سه رويکرد را برگزيدند: عده ای به عالمی رجوع کردند که از هدايت الهی بهره مند بود و علم او به غير از خداوند به کس ديگری وابسته و نيازمند نبود. دسته ای ديگر به مدعيان علم و فاقد علم رجوع کردند. اين افراد کسانی بودند که هر چند مدعی علم بودند اما در واقع بهره ای از آن نداشتند و دچار عجب و غرور بودند. دنيا آنان را مفتون و فريفته بود و آنان نيز عامل فتنه ديگران شده بودند. دسته سوم گروه متعلمين بودند که از سبيل هدايت علم می آموختند . بعد حضرت فرمود: « ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‌»در اين ميان کسانی که مدعی علم بودند و به دروغ رهبری مردم را به عهده گرفته بودند هلاک شدند .

2. امام صادق (ع) در روايتی فرمودند: « النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاء »[2] مردم سه دسته‌اند: دانشمند و دانشجو و خاشاك روى آب ( غثا در لغت به خس و خاشاکی گفته می شود که بر روی آب حرکت کرده و هر لحظه به جانبی می روند).

3. ابوحمزه ثمالی می گويد امام صادق (ع) به من فرمود: « اُغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِم‌ » زندگی را اين گونه قرار بده که يا عالم باشی، يا متعلم باشی و يا جزء دوست داران علم باشی که اگر اينگونه نباشی هلاک خواهی شد. عبارت « فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِم » دو معنا می تواند داشته باشد: يا به اين معنای است که اگر بغض و عداوت اهل علم را داشته باشی اين امر موجب هلاکت تو خواهد شد زيرا سبب می شود که از آنها نپرسی و اينگونه گرفتار جهالت گردی. معنای ديگر آن اين است که اگر دوستدار اهل علم نباشی ، اهل علم نسبت به تو بغض پيدا می کنند و اين امر باعث هلاکت تو خواهد شد.

4. جميل بن دراج می گويد از امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: « يَغْدُو النَّاسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاء » مردم بر سه دسته تقسيم شوند: دانشمند و دانشجو و خاشاك روى آب، ما دانشمندانيم‌ و شيعيان ما دانشجويان و مردم ديگر خاشاك روى آب.

معنای عالم و علم در اين روايات

در روايت اول واضح است که مراد حضرت از عالم خود ايشان است که علوم را به صورت افاضی و موهبتی دريافت نموده است. متعلمين نيز پيروان و شيعيان آن حضرت هستند و گروه سوم منحرفين از ولايت امام و پيروان آنها می باشند. در حديث چهارم نيز امام صادق (ع) تصريح می نمايند که مراد از عالم، ما اهل بيت (ع) هستيم.

اما در مورد حديث دوم مرحوم فيض می فرمايد: عالم در اين روايت و ساير روايات به کسی گفته می شود که علم او موهبتی و افاضی است. شاهد اين معنا روايت چهارم است که در آن، عالم بر ائمه اطهار (ع) اطلاق شده است. [3]

مرحوم صدرالمتالهين و به تبع ايشان مرحوم ملاصالح مازندرانی در باره حديث دوم می فرمايند: مقصود از عالم در اين روايت کسی است که بالفعل همه شئون انسانيت را دارا باشد. انسان برای يک سلسله کمالات علمی و عملی خلق شده است. دسته ای از انسان ها از ابتدای خلقت واجد همه اين کمالات هستند که عالم به معنای تمام کلمه می باشند. اين گروه معارف الهی را بالفعل دارا هستند و از طهارت بدنی و قلبی برخوردار اند. « فالناس اما واصلون الى هذه الغاية و هم العلماء، اى الذين خرجت نفوسهم من القوة الى الفعل فى باب العقل و المعقول لا فى باب الادراكات الخيالية او الوهمية و سائر ما يعده الجمهور علما و فضيلة.»[4]

گروه دوم متعلمين هستند. «و اما فى طريق الوصول و سبيل الهدى، و هم المتعلمون الذين اشتغلوا باكتساب العلوم الحقيقية التى يصير النفس بها عقلا و عاقلا بالفعل.» اين گروه هر چند بالفعل فاقد آن حقيقت هستند اما مستعد و طالب آن می باشند . آنان از طريق تحصيل و ثبات قدم به اين حقايق دست می يابند. همان گونه که قرآن کريم دعای آنان را بيان می دارد که می گويند: ﴿ وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا﴾[5] . گروه سوم نيز منحرفين و پيروان فرقه های باطل و فاسد هستند. «و القسم الباقى هو الّذی ليس بواصل الى ما خلق لاجله و لا فى طريق الوصول إليه، فهو من الهالكين اذ بطل معاده و فسد استعداده »[6]

مرحوم ملاصالح تصريح می فرمايد: که گروه اول ائمه اطهار (ع) هستند « و المراد بالقسم الأوّل الأئمّة عليهم السّلام و بالثانی شيعتهم و مواليهم و بالثالث أصحاب الملل الفاسدة، و يدلّ عليه ما سيجی‌ء فی حديث جميل عن أبی عبد اللّه عليه السّلام، »[7]

اما در مورد روايت سوم که ابوحمزه ثمالی نقل می کند، اول بايد دانست که شخص ايشان در اين روايت خصوصيتی ندارد و اين روايت بر افراد ديگر نيز صدق می کند. امام در اين روايت می فرمايد: عالم باش. مرحوم کلينی در اينجا چيزی نفرموده است. مرحوم فيض می فرمايد: « و فيه دلالة على أن غير الأئمة ع يجوز أن يصير عالما علما لدنيا فإنه المراد بالعلم دون حفظ الأقوال و حمل الأسفار ببغضهم بعداوتهم حسدا لهم و إهمال العين كما ظن تصحيف‌»[8] از اين روايت استفاده می شود که غير ائمه نيز می توانند به درجه ای برسد که واجد علم لدنی شوند با اين تفاوت که معصومين (ع) مصداق اتم عالم بوده و علم لدنی برای آنها از ابتدای خلقت بوده است در حالی که ديگران می توانند با تلاش و جهد به درجاتی از اين علم موهبتی آن هم در مرتبه ای نازل تر دست يابند.

با دقت در روايات اهل بيت (ع) اين نکته بدست می آيد که مراد آنان از اين همه مدح و ثنای علم و عالمان، علوم اصطلاحی نمی باشد بلکه علمی است که بر اساس تزکيه و تصفيه نفس برای فرد ايجاد شده است. البته تلاشی که از سوی عالمان در علوم مختلف انجام می گيرد دارای اجر و پاداش است اما آن درجات بالا را نخواهد داشت. شيخ اشراق نيز در اين باره می فرمايد: نمی توان به هر کسی را حکيم و عالم دانست بلکه حکيم کسی است که بر نفس خود مسلط شده باشد و بتواند برای خويش موت اختياری ايجاد کند.

برای کسب اين مرتبه هم برنامه ها و دستور العمل های خاصی نيز لازم نيست بلکه عمل به همين آيات کافی است: ﴿ الَّذينَ هُمْ فی‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُون‌﴾[9] و نيز آيه ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون[10] .

نکته ای در مورد نماز و ذکر

مشکل کار افرادی همچون بنده اين است که گرفتار کثرات هستيم. آنچه مهم است اين است که بتوانيم از اين کثرات به وحدت سير کنيم. به جهت همين کثرات است که وقتی نماز خوانده می شود ذهن هزار جا می رود. اگر کسی در زندگی خويش مراقبه داشته باشد اثر آن در نماز برايش حاصل می شود. مراقبه بيرون از نماز باعث می شود کنترل فکر در نماز به دست خود فرد باشد اما اگر قوای انسان مطلق العنان بوده باشد، هر چه انسان در نماز تلاش کند از دستش گرفته می شود.

شيطان مجرب ترين فرزندانش را برای نماز گذاشته است زيرا نماز بهترين معراج مومن است. بهترين وجه حواس پرتی آن است که کارهای خوب را به ذهن فرد می اندازد. بدتر از آن اين است که کارهای دنيايی را به ذهن او القاء می کند می آيد و بدترين صورت آن القاء کارهای حرام به ذهن مصلی است. فردی شنيده بود که اگر دو رکعت نماز با حضور قلب بخواند اهل بهشت خواهد. به زنش گفت غذای آماده کن تا من بروم و نماز خوانده و بهشت را کسب کنم. رفت و برگشت و گفت نه تنها موفق به اين کار شدم بلکه کاری مضاعفی هم انجام دادم. گفت مگر چه کردی؟ گفت: در مسجدی که نماز می خواندم ديدم گل دسته ندارد و با خود گفتم چه خوب می بود که اين مسجد دارای مناره ای باشد. بعد فکر کردم که هزينه آن چقدر است و آيا از عهده من بر می آيد . ديدم می توانم اين کار را انجام دهم، والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته . همسر او گفت پس شما گلدسته می ساختی نه نماز می خواندی.

خشيت با علم صوری بدست نمی آيد بلکه بايد با عمل همراه باشد. علم بدون عمل گاه نه تنها رشد دهنده نيست بلکه موجب ضد آن می شود. اين مانند ذکر است که اهل معنا گفته اند اگر ذکر زبانی با ذکر قلبی همراه باشد خوب است اما اگر ذاکر، قلبا غافل باشد نه تنها بهره ای از ذکر خويش نمی برد بلکه گاه قساوت قلب می آورد، زيرا عمل او به گونه ای تمسخر است. زبان و بدن و جوارح مقدمه برای باطن است در حالی که چنين فردی باطن اش در جای ديگری است و اين امر نه تنها قربی نمی آورد بلکه بُعد آور است. علم نيز همين گونه است علم نور است اما اگر با صفای باطن همراه نباشد نه تنها اثری نداشته بلکه حجاب بوده و نتيجه عکس می دهد.

 

نکات قابل استفاده از اين روايات

1. نکته اول اينکه علم کاملی که عالم در علمش نيازمند هيچ کسی - اعم از معصوم و غير معصوم- نباشد، مصداقش در امت پيامبر اکرم (ص)، تنها ائمه اطهار (ع) است. آنان عالم به معنای تمام کلمه هستند که از علوم افاضی و موهبتی برخوردار شده اند.

2. از اين روايات و نظاير آنها بدست می آيد که زندگی مطلوب و مرضی رضای خدای متعال زندگی است که با علم و تعلم همراه باشد. در اين نوع زندگی افراد سه دسته اند: گروهی که به ائمه اطهار (ع) رجوع کرده و از آنها بی واسطه کسب علم می کنند. اينان هم عالمند و هم متعلم و کسانی هستند که به منبع علم اهل بيت (ع) مراجعه کرده و بهره مند می شوند. رواياتی که در آنها برای طالبان علم اجر فراوانی بيان شده مانند اينکه همه موجودات حتی ماهيان دريا برای طالبان علم طلب استغفار می کنند شامل اين گروه می شود. حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: « قِوَامُ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ [يَسْتَعْمِلُ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا يَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِيرٍ لَا يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاه‌»[11] استوارى دين و دنيا به چهار چيز است: عالمى كه به علم خود عمل كند، و جاهلى كه از آموختن سرباز نزند، و بخشنده‌اى كه در بخشش بخل نورزد، و فقيرى كه آخرت خود را به دنيا نفروشد.

دسته دوم متعلمانی هستند که با واسطه از اهل بيت (ع) بهره مند می شوند. اين افراد نسبت به معارف دينی بی تفاوت نيستند و لذا اين علوم را از عالمان دين فرا می گيرند اما چون شرايط و مجالی برايشان فراهم نيست خود به کسب علم نمی پردازند. قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِی الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون[12] اگر همه بخواهند به دنبال کسب علوم دينی بروند زندگی انسان ها مختل می شود و لذا بايد گروهی وارد اين ميدان شوند اما بقيه افراد بايد علومی که آنها فرا گرفته اند را از آنها بياموزند.

دسته سوم گروهی هستند که يا از شيعيان بوده اما نسبت به علم و معارف دينی بی تفاوت هستند، و يا کسانی هستند که از فرقه های ديگر نسبت به علم و عالمان بی تفاوت هستند و يا طلب علم می کنند اما از غير اهل بيت (ع). اين گروه همان منحرفين هستند که به فرموده امام، عاقبتی جز هلاکت ندارند.


[1] الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص33 و 34 ط الاسلامیه.
[2] الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص34 ط الاسلامیه.
[3] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص152 ط کتابخانه امیرالمومنین(ع).
[4] شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص62 و 63 ط مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
[5] آل عمران/سوره3، آیه147.
[6] شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص63 ط مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی ؛.
[7] شرح اصول کافی، ملاصالح مازندرانی، ج2، ص49 ط دارالکتب الاسلامیه.
[8] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص153 ط کتابخانه امیرالمومنین(ع).
[9] مؤمنون/سوره23، آیه2.
[10] انفال/سوره8، آیه2.
[11] نهج البلاغه، سید رضی، ح378، ص541 ط هجرت.
[12] توبه/سوره9، آیه122.