درس کلام استاد ربانی

94/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو و گستره دين
نياز بشر به آموزه های وحيانی برای حيات  دنيوی
در جلسه گذشته استدلال فلاسفه اسلامی را درباره نياز انسان به دين وحيانی و آسمانی بيان کرديم. مشهور است که رويکرد آنان به مساله نبوت بر اساس حيات دنيوی بوده و از منظر نظام اجتماعی به آن نگريسته اند. حاصل استدلال آنان چنين است که زندگی انسان بدون اجتماع ممکن نيست و اجتماع بشری نيز بدون قانون نيز تحقق نمی يابد. قانون هم بايد عالمانه و حکيمانه باشد به گونه ای که وظايف انسان ها را به صورت علمی و عادلانه معين کند و زندگی مطلوبی برای بشر فراهم آورد و لذا بايد همه ابعاد وجودی و نيازهای اصيل او را در نظر گفته باشد. روشن است که چنين قانونی جز از سوی خداوند يا کسانی که مورد عنايت ويژه او هستند ممکن نيست.
بر اين استدلال اشکالی مطرح شده که مرحوم خواجه آن را در شرح اشارات طرح نموده اند و آن اين که ممکن است کسی بگويد برای دستيابی به مطلوبی که بيان شد، حتما نياز به دخالت وحی و نبوت نيست بلکه بشر می تواند با تجربه خود نيز به آن دست بايد کما اينکه می توان نمونه هايی از اين جوامع را در تاريخ نام برد. مرحوم خواجه در پاسخ می فرمايد: اگر غرض از زندگی صرفا توجه به جنبه های مادی و حيوانی انسان باشد، می توان گفت تجربه انسان به تنهايی از عهده تامين نيازهای آن بر می آيد اما اگر انسان را به ما هو انسان در نظر بگيريم که دارای بعد معنوی و روحی نيز می باشد و آنچه در او مهم و اصيل است و وجه تمايز بين انسان و ساير موجودات شناخته می شود همين بعد است، در اين صورت چنين برنامه ای از عهده عقل خارج است.[1]
مرحوم خواجه و علامه حلی در کشف المراد می فرمايند: قوانين اجتماعی که برای تامين حيات اجتماعی بشر وضع شده باشد علاوه بر تامين نيازهای مادی بايد دارای سه ويژگی ديگر نيز باشد:
1. قانون بايد ذهن و انديشه انسان را به حقايق متعالی و ماوراء الطبيعی سوق دهد و آدمی را به انديشه در اين امور وا دارد. اين ويژگی مربوط بعد جهان بينی انسان است. قانونی می تواند اين ويژگی را داشته باشد که آسمانی و وحيانی باشد و قوانين غير وحيانی نمی تواند از عهده پاسخگويی به آن بر آيند.  
2. اين قوانين علاوه بر پاسخ گويی به نيازهای مادی انسان در حيات معنوی او نيز نقس سازنده ای داشته باشند. يعنی فرايند و تمايلات سرکش انسان را مهار و کنترل کنند و افراد بشر را با رياضت های معنوی و اخلاقی معتدل و دور از افراط و تفريط تربيت کنند. بشر نمی توان به صورت کامل اين مساله را حل کند زيرا شناخت او ناقص است. او هر چند در حوزه تکنولوژی پيشرفت های حيرت انگيزی کرده است اما در حوزه خودشناسی هنوز در کلاس اول است .

نارسايی عقل در حل کامل مسائل
گفته شده ما در عصر پسا مدرن قرار گرفته ايم. در دوران قبل که مدرنيته ناميده می شود، بشر فکر می کرد که می تواند همه چيز را توسط عقل حل کند. اما کمی که جلوتر آمد فهميد که چنين نيست. لذا در دوران پسا مدرن به نقد آن انديشه پرداخته شد، از جمله گفته شد تفکر مدرن از اساس و بن انسان که هستی اوست غافل مانده است. انديشمندان اين عصر تلاش کردند برای حل اين معزل راههايی را ارائه دهند اما راه به جايی نبرد. آنان چون با دين محرّف مواجه بودند و با آن الگو، دين را شناخته و با آن برخورد می کردند، مساله معنويت منهای دين را طرح کردند. در غرب اسلام ناب و انديشه تشيع مطرح نبوده است. هانری کربن از اين نظر کمک خوبی به شيعه کرده است زيرا انديشه های شيعه را در غرب مطرح کرد. شناخت غربی ها از معارف و فلسفه شرق تنها همان بود که از کتب اهل سنت يافته بودند. حتی فلسفه اسلامی را با ابن رشد می شناختند که ناقص تر از فلسفه ابن سينا بود. اين شد که آنان به دين اقبال نکردند و پرونده آن را مختومه کرده اند. عقل مدرن نيز که توانايی پاسخگويی نداشت لذا به سراغ بی معنايی و پوچی گری رفته اند. دوران پسا مدرن هر چند درد را خوب فهميد اما نسخه ای که برای درمان آن تجويز نمود نادرست بود. البته چه بسا برخورد غربيان دين با توجه به محرّف بودن آن درست باشد و آنان حق داشتند معنويت بدون دين را مطرح کنند اما کسانی که با دين اسلام آشنا هستند حق گفتن چنين سخنی را ندارند زيرا دين آنها در دوران قرون وسطی دوران تلخی بوده است. اما اين امر چه ربطی به دين اسلام، خصوصا دين اسلام اهل بيتی (ع) دارد. الان کجا می توان عهد نامه مالک اشتر را با سخنان جان لاک و مانند آن مقايسه کرد؟ چه موقع آنها با سيره اهل بيت (ع) آشنا بوده اند . سيره ای که در آن حضرت اميرالمومنين (ع) در حال جراحت قبل از شهادت، هنگامی که برايشان شير آورند فرمود ابتدا از اين شير به قاتل من بدهيد.

سيطره استکبار جهانی بر افکار توده ها
در عصر حاضر استکبار جهانی توده ها را در حال جهالت و سانسور فکری قرار داده است. در اين حالت هم بشر می داند و هم نمی داند؛ چيزی که نبايد بداند و دانستن آنها فايده ای ندارد فراوان به ذهن ها تزريق می شود. اما مسائل مهم اصلا بيان نمی شود. امروزه متاسفانه جوانان ساعات فراوانی را پای رايانه و مانند آن می گذرانند. در حالی که ذهنی که اگر با امور سرگرمی پر شده مانعی برای دانستن مطالب مفيد خواهد بود. پيامبر خدا(ص) فرمود: « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل‏»[2].
امروزه دانستنی های مهم به فراموشی سپرده شده است. مديريتی که اکنون بر رسانه ها حاکم است هر چند مطالب مفيد و خوبی را نيز عرضه می کند اما چون مطالب بيهوده و باطل در آن فراوان است، نتيجه مطلوبی نداده است، زيرا نتيجه تابع اخص مقدمتين است.
نکته: برخی می گويند کتاب کشف المراد برای گذشته است و بايد بايگانی شده و کتاب جديدی در علم کلام نوشته شود. آنان می گويند امروز بايد کلامی متناسب با عصر نسبيت و شکاکيت ارائه داد. در حالی که آنان از محتوای غنی ميراث گذشته غافل هستند .  
3. ويژگی سوم قوانين اجتماعی آن است که در بردارنده وعده ها و وعيدها و بشارت ها و انذار هايی باشد تا علاوه بر اينکه انسان را به حرکت برای افزايش اجر و پاداش اخروی بر می انگيزد روحيه عدالت گرايی و اجرای قانون را نيز در او تقويت کند. اين عنصر جنبه آخرت نگری به قوانين است که البته با نگرش آخرت گرايانه متکلمين به مقوله نبوت متفاوت است زيرا باز توجه به فوائد آن در حيات اجتماعی و دنيوی دارد.

اهميت مساله معاد در زندگی و تربيت انسان
اعتقاد به معاد از اعتقاد به مبدا، جايگاه تربيتی بيشتری دارد. به همين خاطر نيز قرآن کريم توجه ويژه يا به مساله مجازات و مکافات عمل دارد . به عنوان نمونه می فرمايد: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيدا﴾[3]. در سوره قيامت نيز می فرمايد: ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ . أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ. بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّی بَنانَهُ . بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾.[4]
مرحوم علامه در الميزان می فرمايد در حدود يک چهارم آيات قرآن به صورت مستقيم يا غير مستقيم به مساله معاد مربوط است و اين بدان خاطر است که مساله معاد علاوه بر جنبه اخروی، در زندگی دنيايی بشر نيز نقش داشته و آن را به سامان بهتری می رساند.

رويکرد متکلمان به مساله ضرورت نبوت
رويکرد متکلمان به اين مساله بر اساس نيازمندی انسان به وقايع آخرت است. آنان گفته اند اولا از آنجا که سعادت و شقاوت اخروی ما وابسته به نوع زندگی ما در اين دنيا است ثانيا حس و عقل به آن معارف دسترسی ندارند لذا بايد از سوی وحی اين معارف به بشر آموخته شود. قرآن کريم می فرمايد: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[5] و يا می فرمايد ﴿وَ مَنْ كانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[6]. در اين عالم کوچکترين عمل ما در آخرت بازتاب خواهد داشت حال چه کسی می تواند راههای سعادت و شقاوت اخروی را بيان کند؟
اين جهان كوه است و فعل ما ندا             باز آيد سوى ما از كه صدا
پيامبر اکرم (ص) نيز فرمود: «الدنيا مزرعه الاخره» هر چند اين کلام در ظاهر ساده است اما از جوامع الکلم آن حضرت بوده و عمق بسياری دارد. فرمود: « أوتيت جوامع الكلم»[7] اين کلمات حضرت را هم کودکان می فهمند و هم برای دانشمندان نکات ارزنده ای در بر دارد . يکی ديگر از آن جملات نورانی اين است که فرمود: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[8] . هر چقدر انسان در باره اين جمله فکر کند به عمق آن نمی رسد.


ارزيابی رويکرد متکلمان و فلاسفه درباره قلمرو دين
با توجه به کلامی که در کشف المراد بيان شد و رويکرد متکلمان و فلاسفه اسلامی در زمينه نيازمندی به دين و وحی باشد شد بدست می آيد که طبق نظر هر دو، دين و آموزه ای وحيانی همه ساحت های زندگی انسان را در بر می گيرد. اين دين است که همه اموری که مربوط به سعادت بشر می شوند را بيان می کند . البته فلاسفه از حيات دنيوی به سراغ حيات اخروی رفتند اما متکلمين برعکس از حيات اخروی به حيات دنيوی آمدند. هر چند نحوه ورود و خروج آنها متفاوت است اما اصل کلام يکی است .

منابع بيان کننده اين رويکرد
اين رويکرد در خيلی از منابع ذکر شده که بخشی از آن چنين است:
المغنی، عبدالجبار معتزلی، ج11، ص 134 ؛ شرح اصول خمسه، ص 344 ؛ الاقتصاد، شيخ طوسی، ص109؛ قواعد المرام ابن ميثم بحرانی، ص 115 ؛ تقريب المعارف ابوالصلاح، ص73 ؛ المنقد من التقليد سديد الدين حمصی؛ کشف المراد علامه حلی، ص438 ؛ اللوامع الالهيه، فاضل مقدار، ص 223 ؛ رساله التوحيد، شيخ محمد عبده، ص 147 ؛ نبوت شهيد مطهری، ص 26 و 27 ؛ شريعت در آينه معرفت، ص 93 و 94.

نکته ای از مرحوم علامه در کتاب شيعه در اسلام
مرحوم علامه در کتاب «شيعه در اسلام» نکات خوبی در اين زمينه بيان فرموده اند . از جمله می فرمايد: نبوت با يک نگاه، مانند عقل يک عامل درونی شناخته می شود آن وقتی است که نوع انسان در نظر گفته شود. عقل و وحی هر دو در نوع انسان واقع می شود اما يکی در کثير افراد و ديگری در افراد قليلی وجود دارد. به عبارت ديگر می توان گفت خدای متعال نوع انسان را از طريق دو موهبتی که به او عطا فرموده هدايت می کند: يکی از آنها را در اختيار همگان قرار داده و ديگری را به بعضی افراد داده است.
سپس ايشان می فرمايد: دليل ضرورت نبوت آن است که اگر معارفی که توسط وحی قرار است آورده شود به عهده عقل گذشته شده بود بايد توسط عقل در طول اين همه زمان فهميده می شد کما اينکه آنچه بر عهده عقل گذاشته را به خوبی می فهمد. پس معلوم می شود اين معارف به عهده عقل گذاشته نشده است و بايد از طريق وحی بيان شود.
الحمدلله رب العالين و صلی الله علی محمد و آل محمد





[1] شرح اشارات، خواجه نصیر الدین طوسی، ج3، ص 372 ؛ کشف المراد، علامه حلی، ص 43، ط: جامعه مدرسین.
[2] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص 32، ط: اسلامیه.
[3] آل عمران/سوره3، آیه30.
[4] قیامه/سوره75، آیه1.
[5] زلزله/سوره99، آیه7.
[6] اسراء/سوره17، آیه72.
[7] نهج الفصاحه، پاینده، ص 349، ط: دنیای دانش.
[8] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، ص 134، ط: اسلامیه.