درس کلام استاد ربانی

94/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عقل و تعيين قلمرو دين
عقل و شناخت قلمرو دين
در مورد توانايی عقل برای فهم قلمرو دين نکاتی مورد توجه است:
1. بر اساس مطالبی که در جلسه قبل بيان شد، بايد دانست که وقتی سخن از نياز بشر به دين می شود بايد دو مطلب را از هم تفکيک نمود: مساله اصل گستره دين و ديگری که بحثی ثانوی است بيان تفصيل آن نياز و قلمرو دين است. برای اينکه اين دو مساله بررسی شود سير بحث به اين صورت است که ابتدا از طريق تفکر عقلی، گام اول که بررسی اصل قلمرو دين است را بر می داريم. سپس در گام بعدی چون درک تفاصيل دين از حيطه عقل بشر خارج است به سراغ وحی و دين می رويم. حاصل اين می شود که برای فهم قلمرو دين و نيازهای بشر به آن از عقل و وحی توأمان استفاده می شود.
2. مراد از دين تنها نبوت و وحی نيست بلکه حقيقت دين عبارت است از اراده تشريعی الهی که ابلاغ آن به بشر از دو راه صورت می گيرد: يکی راه درون که عقل است و می تواند دايره محدودی از بايد ها و نبايد های الهی را درک کند و ديگری راه بيرون که وحی و نبوت است. متکلمين اسلامی به اين مساله توجه داشته و در بحث تکليف و نبوت آن را به صورت جدا بررسی کرده اند. بنابراين دسته ای از معارف دينی را عقل می فهمد و دسته ای را وحی بيان می دارد. البته همه آنچه توسط عقل فهميده می شود از طريق وحی نيز بيان شده است زيرا همان طور که گفته شد نياز بشر به دين تنها يک نياز معرفتی نيست بلکه او نياز تربيتی نيز دارد و لذا حتی آنجايی که خود آموزه ای را می فهمد باز نيازمند آن است که از سوی انسانی که از طرف خداوند آمده است آن مساله بيان شود.
شهيد مطهری در اين باره می فرمايد: جهان بينی ها سه گونه است: جهان بينی علمی، جهان بينی فلسفی و جهان بينی وحيانی. جهان بينی علمی دارای داده های لرزان و محدود است زيرا ابزار درک آن حس و تجربه است. در مقابل جهان بينی فلسفی اين معايب را ندارد و از نظر استحکام قوی بوده و دايره آن نيز وسيع و جهان شمول است اما همچنان کامل نيست زيرا در آن جنبه قدسيت که شور و دلدادگی و مانند آن را ايجاد می کند ندارد. بهترين جهان بينی، جهان بينی  وحيانی است علاوه مزايای جهان بينی های سابق، با دارا بودن جنبه قدسيت، کامل و بی نقص شده است.

دين و رابطه آن با عقل و وحی
دين فعل تشريعی الهی است که از دو راه عقل و وحی به بشر می رسد. انسان يکی از راه های کشف اراده الهی را در درون خويش دارد و آن قوه عقل است. او نيازمند راه ديگری به نام وحی است. اگر اينگونه بود که به همه انسان ها وحی می شد در اين صورت ديگر نيازی به نبوت نبود زيرا در دستگاه هدايت بشری يک ضرورت ثانوی است. آنچه اولی است، رسيدن هدايت الهی به بشر است. اما چون تنها برخی از انسان ها توانايی دريافت بی واسطه وحی الهی را دارند، ديگران با واسطه آنان از وحی بهره مند می شوند.
قرآن کريم، کتابی است که هم از نظر لفظ و هم محتوا وحی است، اما سنت و روايات از نظر محتوا وحی است اما از نظر لفظ و قالب، به دست خود پيامبر است. حال قرآن کريم که وحی الهی است از طريق نقل متواتر به ما رسيده است لذا راه هايی که اکنون در اختيار ما برای فهم دين (اراده تشريعی الهی ) وجود دارد دو چيز است: عقل به عنوان پيامبر درون و کلام انبياء و معصومين به عنوان پيامبر بيرون. امام کاظم (ع) به هشام بن حکم فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ »[1]  به راستى خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت عيان و حجت نهان، حجت عيان رسولان و پيغمبران و امامانند (ع) و حجت درونى و نهان عقل است.
در اينجا وحی از طريق نقل به ما رسيده است. کسانی که مخاطب پيامبر بودند و وحی را بی واسطه از زبان آن حضرت می شنيدند، ديگر برايشان نقلی مطرح نبود. اما برای ما چون حضور مستقيم در حضور حضرت وجود ندارد، از طريق نقل به آن دسترسی پيدا می کنيم. بنابراين کار نقل در حقيقت رساندن وحی الهی به ما است. اينجا است که می گوييم عقل ابتدائا در کنار وحی قرار دارد و نقل در مرتبه بعد از آن قرار دارد زيرا نقل حامل وحی است نه خود وحی. عقل و وحی در حقيقت دو کانال است که شرع و دين را به ما نشان می دهد. حال برای خود عقل ديگر نقلی نياز نيست زيرا دسترسی مستقيم دارد اما در مورد وحی چون به صورت مستقيم در اختيار ما نيست از نقل کمک می گيريم . حاصل آنکه نقل در طول وحی است نه عقل زيرا عقل برای همگان وجود دارد.

شيوه مطهری وار و قرائتی وار
شيوه مناسب در مطالعه و تحقيق تلفيقی از شيوه شهيد مطهری در تعميق مطالب و شرف نگری در آن و شيوه آقای قرائتی در دسته بندی و ساندويچی نمودن مطالب است.

واگذاری مسائل مالی در امور تبليغی به خداوند
آقای قرائتی در مورد تبليغ، نکته جالبی را از قرآن استفاده کرده می فرمود: انبياء و اولياء الهی در تبليغ دو چيز را از خود نفی نمودند: يکی اينکه درخواست و تعيين مزد از مردم نمی کردند ﴿لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا﴾[2]، ديگر اينکه اراده آن را نيز ندارند ﴿لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً﴾[3]. اما آنان نفرمودند: «لا اخذ»، يعنی اگر کسی چيزی به آنها داد می گيرند. اين مساله در امور تبليغی ما نيز بايد مورد نظر باشد. اگر خدای ناکرده مبلغی برای رفتن به منبر، قيمتی را تعيين کند بسيار زشت است. امام صادق (ع) به شقرانی فرمود: «إِنَّ الْحَسَنَ‏ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ- وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا- وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَح‏»[4]. تعيين کردن قيمت برای کاسب ها است. خدای متعال رزاق است و بايد حواله خود را از او و جانشين او حضرت ولی عصر (عج) دريافت کرد. او آقای و صاحب اختيار ما است.
قبل از انقلاب از طرف آيت الله گلپايگانی برای تبليغ و تدريس قرآن به گيلان رفته بوديم و در يک مدرسه به همراه خانواده سکونت داشتيم. از آنجا که منزل ما نزديک روستايی بود تصميم گرفتيم، نمازها را در مسجد روستا اقامه کنيم شايد مردم بيايند. آرام آرام نيز مردم آشنا شدند و جمع شدند. دوره تدريس قرآن ما به پايان رسيد و می خواستيم برگرديم. يک نفر فرهنگی به نمايندگی از مردم روستا به بنده گفت: آيا ممکن است شما در ايام تبليغی اينجا بمانيد؟ من نيز قبول کردم. بعد گفت: برای اين کار چقدر بايد به شما بدهيم؟ من از اين سخن جا خوردم و متحير و ناراحت گفتم: اصلا انتظار اين حرف را نداشتم، مگر ما کاسب هستيم، اين چه حرفی است که می زنيد. اما وی اصرار کرد و گفت: نمی شود. من هم گفتم من اهل اين چيزها نيستم، ما روزيمان را از خداوند می گيريم. چرا شما اينقدر اصرار داريد؟ گفت: چون سال قبل برای ما مشکلی پيش آمد. کسی را دعوت کرديم و مردم روستا در حد توان خود وجهی به او دادند اما او راضی نشد و دعوا و مشاجره صورت گرفت. گفتم: خيالتان راحت باشد که من از شما هيچ تقاضايی ندارم.
بايد به خدای متعال اعتماد کنيم. اصلا تجربه شده است که خدای متعال در اين مواقع خيلی کمک می کند. پاسبانی در زمان شاه به يک آقای روحانی گفته بود: شما از کجا ارتزاق می کنيد در حالی که حقوق چندانی نداريد؟ وی گفته بود: تشديد روی رزّاق، از مدال روی دوش شما قوی تر است. ما از همان جا روزی می گيريم.    
بعضی می گويند حوزه بايد طلاب را بيشتر تامين کند. درست است اما ما طلاب بايد وظيفه خود را بدانيم . اگر ديگران به وظيفه خود عمل نکردند، مجوزی برای خارج شدن ما از مسير صحيح نيست. اين راه اشتباهی است، قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً﴾[5]. اين آيه يکی از محکمات قرآن است که می فرمايد هر كس بر خداوند توكّل كند، او كفايت امرش را مى‏كند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند؛ و خدا براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده است‏. قسمت آخر آيه تبصره آيه است که اندازه را خداوند معين می کند.
مرحوم آقای کافی، در دوران گذشته به ايلام تبعيد شده و اجازه منبر به ايشان داده نمی شد. اما ايشان در اين ايام بيکار نبودند. وی خانه نسبتا بزرگی اجاره کرده بود و بخشی از آن را تبديل به مدرسه ای با عنوان «باقريه(ع)» کرده بود و در آن احکام و عقايد و اخلاق تدريس می شد. وی همچنين به اطراف ايلام رفته بود و با مناطقی که در ماه رمضان روحانی دعوت نمی کردند، صحبت کرده بود و گفته بود: نبايد در ماه رمضان مساجد بسته باشد، ما برای شما روحانی می آوريم و شما نمی خواهد چيزی به او بدهيد، فقط او را تنها نگذاريد. وی با همين کار، دوازده روحانی را از منزل آيت الله گلپايگانی درخواست نمود که من هم جزء کسانی بودند که اعزام شدم. دو روزی تا جای ما معين شود در منزل آقای کافی مانديم و بنده خاطرات فراوانی از آن زمان دارم. يک موقع ايشان به ما فرمود: من شما را دعوت کرده ام و به مردم هم گفته ام شما نمی خواهد چيزی به اينها بدهيد و شما هم کاری به اين امور نداشته باشيد. من خود مبلغی را کنار گذاشته و به شما می دهم. بعد ايشان گفت: مهم اين است که هر چه مقدر باشد از قبل معين شده است. وی سپس اين خاطره را نقل کرد که يکی از خطبای معروف تهران، برای ايام محرم و صفر دعوت شده بود و قرار بود چندين جلسه برگزار کند و مبلغ پانصد تومان آن روز دريافت کند. می گويد: شب قبل از ماه محرم خواب امام حسين (ع) را ديدم که طوماری از منبری ها و روضه خوان ها در دست دارند. وقتی به اسم خودم رسيدم ديدم جلوی آن نوشته شده: شش تومان و پنج زار. تعجب کرد و چيزی نفهميدم. فردا که آماده حرکت شدم ناگاه حالم بد شد و در بستر افتادم. بيماری من طول کشيد و محرم و صفر رفت و من کاری نتوانستم انجام دهم. تا اينکه يک روز در اواخر صفر برای هوا خوری بيرون رفتم. خانمی مرا ديد و گفت: می توانی روضه ای برای حضرت ابالفضل (ع) برای ما بخوانی؟ گفتم: آری . رفتم و روضه خواندم . آن خانم پاکتی به من داد که داخل آن شش تومان و پنج زار بود.
مرحوم آقای کافی می گفت: لذا توکلتان بر خدا باشد هر چه مقدر باشد همان می رسد.   



[1] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص 16، ط: اسلامیه.
[2] انعام/سوره6، آیه90.
[3] انسان/سوره76، آیه9.
[4] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج47، ص 349، ط: اسلامیه.
[5] طلاق/سوره65، آیه3.