درس کلام استاد ربانی

94/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو و گستره دين
بررسی دلايل ديدگاه اول در تعيين قلمرو دين
در جلسه قبل دليلی که بر اين مدعا اقامه شده بود که نمی توان از راه کتاب و سنت قلمرو دين را تعيين و شناخت، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در اين دليل گفته شده بود: تعيين قلمرو دين متوقف بر فهم متن وحيانی است و فهم متن متوقف بر انتظاری است که فرد از دين دارد. بنابراين قلمرو دين به مقدار انتظاری است که بشر از دين دارد و تا اين انتظار روشن نشود، فهمی ممکن نخواهد بود. در نقد اين دليل گفته شد: چنين قاعده ای نداريم که نمی توان متنی را فهميد مگر اينکه انتظار فرد از آن متن مشخص باشد، زيرا چه بسا فردی خالی الذهن به سراغ متنی رود و انتظاری از آن نداشته باشد در عين حال از آن متن اموری را بفهمد. بله سخن شما می تواند در مورد متون مبهم صحيح باشد. توضيح اينکه متون دو گونه است: متون روشن و متون مبهم. فهم متون روشن که يا صريح يا ظهور دارد، متوقف بر انتظار فرد از آن نيست اما متون مبهم اينگونه است.
نقد و ارزيابی دليل دوم:
نويسنده کتاب «مدارا و مديريت» در دليل ديگری می گويد: «فرض کنيم آدميان به دين مراجعه کردند و از دين شنيدند که برای تامين کدام منظور آمده است، اما مطلب به همين جا ختم نمی شود چرا که سخن بر سر صدق و کذب دعاوی هم هست. اين نکته به ويژه هنگامی اهميت و برجستگی می يابد که فرد از بيرون در دين نظر کند و در مقامی باشد که هنوز به دينی از اديان اعتقاد و التزام نورزيده است. برای چنين فردی بسيار مهم است که معلوم نمايد آيا ادعای های دين و داعيان آن صادق و معتبرند و اساسا تحقيق پذير و عقلانی هستند يا خير ».[1]
اين استدلال نيز نادرست است زيرا می پرسيم مراد از صدق و کذب دعاوی متن، برای چه کسی است؟ نسبت به يک متن دينی افراد دو دسته اند: برخی باورمندان به آن متن بوده و برخی اعتقادی به آن ندارند. دسته اول از اين مساله گذشته و صدق متن را پذيرفته اند لذا می توانند با مراجعه به متن دينی، قلمرو آن را بدست آورند. برای آنان صدق و کذب خبری مطرح است نه صدق و کذب مخبری زيرا اينان ايمان پيدا کرده اند که در کلام الهی و کلام پيامبر (ص)، کذبی راه ندارد. اکنون بايد ببينند دين چه می گويد. اگر آموزه های آن مربوط به همه ساحت های زندگی بشر است، قلمرو آن در آن حد و اگر ساحت محدودی را بيان کرده، گستره آن نيز در آن حد است.
اما در مورد کسانی که متن را باور ندارند، مساله صدق و کذب ( هم صدق و کذب خبری و هم مخبری)، اما اين مساله ديگر از موضوع بحث ما خارج است زيرا موضوع بحث بررسی قلمرو دين توسط متون آن است اما اين بحث که آيا اين ادعا راست است يا نادرست سخن ديگری است. در واقع در بحث ما صدق و کذب دعاوی دين به صورت معلق بيان می شود يعنی گفته می شود اگر فرض کنيم محتوای دين پذيرفته شده آيا می توان قلمرو آن را از خود دين فهميد.
کسی که به يک متن دينی ايمان نياورده، انکارش ابتدا به نبوت خاصه بر می گردد، سپس به نبوت عامه و از آنجا به توحيد و خداشناسی می رسد. برای او ابتدا بايد اثبات شود اين سخن، سخن نبی است که از سوی خداوند آورده است (نبوت خاصه). برای اينکه ثابت شود اين فرد معين نبی خداست، بايد اصل ضرورت نبوت را قبلا تصديق کرده باشد. حال اگر بخواهد نبوت عامه را بپذيرد بايد قبل از آن، وجود خداوند و علم و قدرت و حکمت او را پذيرفته باشد. وی اگر اين چهار آموزه را باور نداشته باشد ديگر اصلا سخنی از قلمرو دين در مورد او به ميان نمی آيد. اما اگر بگويد من به وجود خداوند عالم، قادر و حکيم اعتقاد دارم می گوييم همين مقدار از اعتقاد، وجود اصل نبوت را اقتضا می کند، زيرا عقل اين مقدار می فهمد که سازنده و خالق اين جهان که همه چيز را از روی حساب و کتاب خلق نموده، عبثی در کار او راه ندارد. او به انسان قوه عقل و اختيار داده است و قطعا از اين کار غرضی داشته است و الا اگر صرف حيات طبيعی انسان مطرح بود، با موجودات ديگر تفاوتی نمی کرد. پس معلوم می شود خالق اين انسان، هدف خاصی که متناسب با ساختمان وجودی انسان است از او داشته است و آن کمالی است که در پرتو اختيار به دست می آورد. حال که انسان می خواهد به اين درجه از کمال دست يابد سوال می شود آيا عقل او همه راههای سعادت و کمال خويش را می داند؟ خير. خود عقل اعتراف می کند که درک او ناقص است. همين امر اقتضا می کند خدای متعال، انسان را راهنمايی و هدايت کند.
در مورد اثبات اصل نبوت، ‌مساله قلمرو دين مطرح نيست. اگر اثبات اصل نبوت متوقف بر قلمرو دين می بود، دور بود زيرا تا قلمرو دين ثابت نمی شد نبوت ثابت نمی شد و تا نبوت ثابت نمی شد قلمرو دين ثابت نمی شد.
بعد از اثبات نبوت عامه، برای اينکه مصداق آن مشخص شود نيازمند دليل خاص هستيم و آن معجزه است. معجزه در حقيقت مهر ويژه ای است که پای ادعای نبی را امضا کرده است. در اين مرحله عقل نيز عصمت نبی را نيز اثبات می کند و از اينجا به بعد برای فهم قلمرو دين به سراغ خود دين می رويم.
جريان مقابله مرحله ای با آموزه های دينی
نويسنده کتاب «مدارا و مديريت» در مورد وحی قائل به تفکيک است و آنچه مربوط به عباديات است را کلام الهی و آنچه مربوط به امور اجتماعی است را کلام خود پيامبر به عنوان يک انسان عادی دانسته که مرتکب خطا نيز می شود.
سير زير سوال بردن آموزه های دينی متاسفانه مرحله مرحله جلو آمده است. قبلا قرآن را محصول تجربه درونی و بيرونی پيامبر اکرم (ص) در حالت بيداری می دانستند اما اخيرا گفته اند وحی محصول خواب پيامبر (ص) است. اينها با اين ادعا همه امور دينی را تخيلی دانسته اند و تنها مانده است که [نعوذ بالله] وجود خداوند متعال را زاييده وهم و خيال بدانند.
آيت الله مصباح می فرمود: زمانی آقای سروش بقدری به فلاسفه اسلامی معتقد بود و احترام می گذاشت که وقتی لفظ حکيمان مسلمان را می گفت گويا بهترين و عقلانی ترين واژه را بکار برده است. اما کار به جايی رسيد که آنان از فلاسفه غربی پايين تر دانسته شدند .
يکی از شاگردان آقای سروش در دفاع از وی گفته بود: حکيمان انديشه سوز مسلمان را نبايد با حکيمان انديشه ساز غرب مقايسه کرد.      
آنان بعد از حکيمان به سراغ ولايت فقيه رفتند (فقيهان که اصلا برای آنان جايگاهی نداشته است) و چون ريشه ولايت فقيه به امامت باز می گردد،‌ درباره آن گفتند: بعد از پيامبر اکرم (ص) شخصيت هيچ کس مرجع حرفش نيست بلکه بايد همه حرف ها را به عقل ارجاع داد حتی اگر امام صادق (ع) باشد.  تنها پيامبر است که شخصيت او پشتوانه حرف اوست يعنی چون پيامبر است حرفش حجت است. يکی از شاگردان وی نيز در يک سخنرانی گفته بود ما بعد از پيامبر اکرم (ص) هيچ حجتی غير از عقل انسان ها نداريم.
آنان سپس ديدند با خدشه بر امامت نيز کار به صورت کامل جلو نرفته است لذا به سراغ وحی رفتند. آنان در اين فاز وحی را تجربه بشری دانسته و معتقد شدند علم پيامبر بيشتر از مردم زمان خودش نبوده است و آنچه امروزه دانشمندان می دانند، ايشان نمی دانسته است. مرحله جديد تر آنها اين است که وحی را نيز به خواب احاله دادند. قرآن کريم می فرمايد: ﴿ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ﴾[2] سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند. اگر فردی با دين زاويه پيدا کند و کارش به لجبازی بکشد، عاقبت خيلی خطرناکی خواهد داشت.
نکته: انگيزه و انگيخته متفاوت است. ممکن است انگيزه فردی خير باشد اما انگيخته های وی فاسد و مخرب باشد. در باب انگيزه گفته شده دين نيازمند اجتهاد است و بايد آن را عصری نمود، يعنی بگوييم دين يک پيام کلی دارد و قالب های آن عصری است. اينان مدعی شده اند اگر اين حرف را بزنيم خيلی می توانيم برای دين پيرو جمع کنيم .
قرائت آمريکايی از اسلام
در غرب اکنون بحثی بنام غربی کردم اسلام مطرح است. آنان چون ديدند اسلام در غرب پيروان زيادی داشته و روز به روز در حال گسترش است، طرحی را برای مقابله با آن طراحی کرده اند که همان اسلام آمريکايی و اسلام داعشی است. از دين اسلام چند قرائت ارائه شده است: يک قرائت آن اسلامی بی خاصيت است که همان اسلام سکولار و يا به تعبير امام راحل اسلام آمريکايی. معاويه به ابن عباس می گفت هر چقدر می خواهی قرآن بخوان اما آن را تفسير نکن چون از قرآن خواندن تو کسی بر ضد ما نمی شورد. غربيان می خواهند چنين اسلامی را مطرح کنند. قرائت ديگر اسلام، اسلام ناب و اسلام ولايت است که امام راحل آن را نشان دادند. اين اسلام دارای حرف و منطق بوده و در تمام عرصه ها مدعی است و نظام سياسی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی غرب را به چالش کشيده و طرحی نوينی را در دنيای امروز معرفی کرده است. در اين اسلام بدون اينکه آموزه های آن از تعاليم دينی تخليه و بی خاصيت شود، با مدرنيته معقول جمع شده است. سومين قرائت از اسلام که آمريکايی ها درست کردند، تفکر طالبانی و داعشی از اسلام است. روز به روز بيشتر فاش می شود که اين تفکر توسط آمريکايی ها ساخته و پرداخته شده است. مرکزی در کانادا اخيرا با ارائه مستنداتی گفته است: داعش را آمريکا به وجود آورد و شهر موصل و الانبار، با نقشه آمريکايی ها تصرف شده است .   «اللهم اشغل الظالمين بالظالمين»


[1] مدارا و مدیریت، دکتر سروش،  ص 135-137.
[2] روم/سوره30، آیه10.