درس کلام استاد ربانی

94/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علوم انسانی
بررسی نقد گادامر بر روش تفهمی در علوم انسانی
موضوع بحث بررسی درباره ديدگاه گادامر درباره فهم متون انسانی بود. وی در نقدی بر رويکرد تفهمی در علوم انسانی، گفته بود: شما مثل دانشمندان طبيعی نگاهتان به پديده های انسانی ابژه نگر است و همان موضعی را گرفته ايد که عالمان طبيعی در مورد پديده های طبيعی در نظر گرفته اند در حالی که بايد اين رابطه دو سويه و به صورت ديالوگ و گفتگو باشد. مفسر در مواجهه با متن به دنبال پاسخی است تا دغدغه و گره مشکل خويش را حل کند و نگاه يک سويه مشکلی از او حل نمی کند.
ارزيابی
1. گفته شد اين نقد وارد نيست زيرا بر اساس قواعد عقلی و عقلايی، در بررسی يک موضوع ابتدا بايد به هستی شناسی آن پرداخت، سپس متناسب با واقعيت آن، روشی را اتخاذ کرد. در موضوعات علوم انسانی از آنجا که اين موضوعات تبلور يافته افکار، ذهنيت و شخصيت پديدآورنده آن است، در بررسی و فهم آن بايد علاوه بر متن و اثر، درون مايه، ‌حالات، افکار و شخصيت پديدآورنده آن را نيز در نظر گرفت به تعبير ديگر، هم متن و ابژه را بايد ديد و پديدآورنده و سوبژه. اما در علوم طبيعی از آنجا که مساله يک سويه است و موضوع آنها صامت و غير ناطق است، بررسی همان پديده به صورت مستقل کافی است.
گادامر و پيروان وی گفتند غرض مفسر از بررسی يک متن و اثر انسانی بدست آوردن پاسخی برای عصر خويش و رفع دغدغه ها و گره های زندگی اوست. بر اساس آنچه شما گفتيد که بايد متن را با توجه به شخصيت مولف ديد اين امر چگونه ممکن است؟ گفتيم اين مساله درست است اما جايگاه آن در گام دوم و بعد از آن است که متن به درستی مورد فهم قرار گرفت. و الا اگر قبل از فهم اصل متن اين امر صحيح نيست.
از طرف ديگر نوع و ميزان پيامی که متن برای دوران های ديگر دارد به خاطر تفاوت متن ها و نيز تفاوت پديدآورنده گان آن، متفاوت خواهد بود. گاه متنی است الهی که پديدآورنده آن خدای متعال است و ايشان آن متن را برای همه اعصار وضع نموده است، در اين صورت اين متن همواره برای انسان ها در همه زمان ها و مکان ها دارای پيام تازه است. گاهی نيز متنی بشری است، در اين صورت ميزان و بُرد پيام آن بستگی به شخصيت مولف دارد. اگر مولف، تنها متوجه يک زمان و مکان بوده است و برای حل مساله خاصی اين متن را پديد آورده است و يا اساسا شخصيت او محدود بوده است، برد پيام متن او محدود است اما اگر پديده آورنده متن دارای شخصيتی بزرگ و بلند نظر بوده باشد از گفتار و رفتار او می توان نکات فراوان و آموزنده ای بدست آورد. مثلا سخنانی که امام راحل در حوزه مسايل اخلاقی، سياسی و اجتماعی بيان فرموده است با توجه به شخصيت بزرگ ايشان و عمق نگاهی که با مسايل داشته اند، کلام ايشان منحصر به زمان گذشته نبوده بلکه نقشه راهی برای آينده نيز می باشد. وجه آن نيز اين است که امام راحل در بيان کلام خويش هم زمان خود و هم زمان های مشابه آينده را مورد نظر داشته است. به همين خاطر است که مقام معظم رهبری از وقتی که سکان دار رهبری نظام را به دست گرفتند، امام را در همه مسايل الگو قرار دادند. ايشان هر ساله در سالگرد رحلت امام، با بازشناسی شخصيت امام و گفتار ايشان و الگوگيری برای زمان امروز می پردازند.  
در حوزه مسايل اخلاقی نيز افرادی بوده اند که رفتار و منش آنها از محدوده مکان و عصر خويش  فراتر بوده است. اينان توانسته اند در طول عمر خود يک الگوی انسانی کامل را ارائه دهند، در نتيجه می توان از زندگی آنها پيام هايی برای دوران های ديگر بدست آورد و آنها را به صورت الگويی برای زندگی امروز قرار داد. اين رفتار ها با توجه به شخصيت پديده آورنده آنها معنا می شود و لذا ممکن است رفتار مشابه ای از دو نفر سر زند اما وقتی آن رفتار را با توجه به شخصيت آن افراد در نظر می گيريم، بالکل با هم متفاوت باشد .   
2. نکته ديگر در نظريه گادامر اين است که وی می گويد متن، امری صامت است و اين مفسر است که آن را به حرف در می آورد. به تعبير ديگر، الفاظ بکار رفته در متن مکتوب، گرسنه معانی هستند نه آبستن معانی . لازمه اين سخن، نسبت گرايی در معرفت است زيرا وقتی ما در بررسی يک متن به نيت و قصد مولف کاری نداشته باشيم و مفسر بر اساس اندوخته های ذهنی و شخصيت فرهنگی خويش بخواهد متنی را معنا کند، در اين صورت مسلما معانی مختلفی از متن برداشت می شود که بعضا با هم کاملا متفاوت و متناقض خواهد بود. در اين صورت کدام يک از اين برداشت ها صحيح است؟ معيار داروی بين اين برداشت ها کدام است؟ آيا می توان همه اين برداشت های متفاوت و متناقض را پذيرفت و به متن و مولف نسبت داد؟  فرض کنيد می خواهيد يک شعر حافظ را که در آن کلماتی همچون می، ‌مستی و ميکده آمد است معنا کنيد. گاه يک فرد عارف و پرهيزکار دست به اين کار می زند، از اين اشعار برداشت های معنوی و عرفانی می نمايد . اما گاه اين کار توسط فردی عياش و خوشگذران صورت می گيرد در اين صورت وی اين اشعار را متناسب با وضع و حال خود معنا می کند. اکنون کدام معنا در مورد اين اشعار صحيح است و می توان به حافظ نسبت داد؟  
3. اگر از مولفی که اثری از خود پديد آورده سوال کنيم آيا ما متن را با توجه به نيت و قصد شما معنا کنيم و يا آن را به گونه ای که خودمان می خواهد معنا کنيم، روشن است که پاسخ می دهند قصد و نيت مرا در متنم دنبال کنيد. آيا خود آقای گادامر راضی می شود کتاب ايشان را مخاطب هر گونه خواست معنا کند؟
سوال و جواب
ممکن است گفته شود: شما می گوييد شناخت متن، وابسته به شخصيت مولف است در اين صورت اگر متنی به دست ما برسد که هيچ گونه شناختی از مولف آن داشته باشيم، چگونه می توان آن متن را فهميد؟ بنابراين بايد بپذيريد که مفسر و خواننده، متن را با توجه به پيش فهم هايی که دارد معنا و تفسير می کند و گريزی از آن نيست.
پاسخ آن است که اين پيش فهم ها مورد پذيرش است و مانعی از آنها نيست اما اينها، پيش فهم های مشترک و عمومی است و اشکال ما به پيش فهم های شخصی و فردی است. توضيح آنکه پيش فهم ها دو گونه اند: پيش فهم های مشترک و عمومی و پيش فهم های شخصی. ما بر اساس پيش فهم های مشترک به شناخت متون می پردازيم، و اگر اين مقدار از شناخت و فهم مشترک وجود نداشته باشد ديگر اصلا شناختی صورت نخواهد گرفت . حال بر اساس همين قواعد کلی و نيز قاعده «کل يعمل علی شاکلته»، وقتی متن مورد نظر را بررسی می کنيم، اطلاعاتی کلی از مولف به دست ما می آيد مانند اينکه وی اديب بوده يا فقيه، حکيم بوده يا عارف، و  آيا در حوزه خويش تخصص داشته است يا نه؟
در يک تقسيم بندی، اين مطلب را به اين صورت می توان بيان کرد: وقتی بخواهيد متنی را بفهميم چند فرض در مورد نقش متن، مولف و مفسر وجود دارد:
1. گاه می خواهيم ساحت کلی متن و مولف را بفهميم مانند اينکه آيا متنی ادبی است يا تاريخی و آيا نويسنده آن اديب بوده يا مورخ، در اينجا  از متن می توان به مولف آن پی برد «انّ آثارنا تدل علينا».
2. گاه می خواهيم ساحت و عرضه های خاصی از مولف را که در متن به صورت صريح بيان شده بفهميم. در اين صورت نيز می توان از طريق متن، مولف را شناخت. مثلا اگر در متنی فلسفی، مساله اصالت الوجود به صورت صريح بيان شده، می فهميم که مولف آن طرفدار اصالت الوجود بوده است.
3. گاهی ساحت خاصی از مولف و متن مورد نظر است اما کلام صريح نيست بلکه ظهور دارد. مثلا عبارتی در متن فلسفی آمده که ظهور در اصالت الوجود دارد. در اينجا بر اساس قاعده عقلی دلالت متن بر مولف و نيز قواعد عقلايی و قراردادی، پی به قصد و نيت مولف می بريم، زيرا ظهور کلام يک نفر بيان گر مراد وی است مگر اينکه خلاف آن ثابت شود. البته دلالت اين امر يقينی نخواهد بود اما اطمينان آور است.
4. گاهی نيز ساحت و عرضه خاصی از متن مورد نظر است اما متن به صورت متشابه بيان شده است. در اين صورت ديگر راه شناخت بسته است و تنها از طريق شخصيت مولف می توان به مراد او پی برد. مثلا اگر در شعری از الفاظ ميخانه، بت، مستی و مانند آن استفاده شده است، ما نمی توانيم درباره مولف آن قضاوت کنيم مگر اينکه متن را بر اساس شخصيت مولف آن معنا کنيم و اگر چنين شناختی برای ما ممکن نيست در مورد معنای متن توقف می کنيم . متشابهات قرآن از همين قبيل است و لذا برای فهم معنای آنها بايد از طريق شناخت خدای متعال وارد شد.
نمونه ديگر اينکه اگر مثلا بخواهيم اين متن کلامی را معنا کنيم «افعال الانسان مستند الی الانسان» نمی توان آن را بدون در نظر گرفته گوينده آن معنا کرد، زيرا گاه استناد فعل به انسان از باب تفويض و استقلال است، گاه استناد جبری و قهری است، گاه استناد کسبی است و گاه از باب امر بين الامرين است. برای اينکه مراد اين کلام روشن شود بايد افکار و انديشه های مولف آن شناخته شود .
آنچه بيان شد يک نگاه اعتدالی به مساله، در مقابل نگاه افراطی: مولف محور، مفسر محور و متن محور است. در اين نگاه هر سه امر با توجه به قواعد عقلی و عقلايی و در جايگاه و حد خويش مورد توجه قرار می گيرد.