درس کلام استاد ربانی

93/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم تجربي
بررسي نظريه «ابطال گرايي»
موضوع بحث بررسي روش شناسي علوم تجربي بود. گفته شد روش اين علوم به اين صورت است که ابتدا فرضيه اي مطرح مي شود و سپس براي تاييد و اثبات آن آزمايش هاي مختلفي صورت مي گيرد. در صورتي که آن فرضيه از آزمايشات و بررسي احتمالات مختلف، سربلند بيرون آيد، آن فرضيه به يک قانون علمي و نظريه تبديل مي شود. اين روش را اصطلاحا «اثبات گرايي» يا «تاييد گرايي» و يا «روش استقراء گرايانه» گويند. اين روش همان طور که گفته شد با چالش هايي مواجه است که از مهمترين آنها عدم کشف دقيق علت و معلول است، بخصوص اگر بخواهد علت تامه کشف شود و از اين مشکل تر اثبات علت منحصره است. بنابراين اين روش با سه اشکال مواجه است: کشف رابطه علي و معلولي، کشف تامه بودن علت و کشف انحصاري بودن آن.
به جهت اين تنگناهايي که روش تجربي با آن مواجه است، از سوي برخي انديشمندان روش هاي ديگري براي اين منظور پيشنهاد شده است که يکي از مهمترين آنها نظريه «ابطال گرايي» است. طبق اين رويکرد، ملاک و معيار فرضيه اين نيست که براي آن مويدات و شواهد مثبتي يافت شود بلکه معيار آن ابطال پذير بودن آن است. کارل پوير فيلسوف اتريشي (1994 – 1902م) مبدع اين نظريه شناخته مي شود. وي در حوزه هاي مختلفي خصوصا دو حوزه فلسفه علم و فلسفه سياست به نظريه پردازي پرداخته است. از جمله مهمترين آثار وي کتاب «منطق اکتشاف علمي»، ترجمه احمد آرام، انتشارات سروش و کتاب «حدس ها و ابطال ها» در حوزه فلسفه علم و کتاب «جامعه باز و دشمنانش» در حوزه فلسفه سياسي است. زادگاه وي اتريش بوده است اما بعدا در انگلستان سکونت گزيده است لذا به عنوان فيلسوفي اتريشي، انگليسي شناخته مي شود .
طبق انديشه وي نظريه اي علمي شناخته مي شود که بتوان از راه تجربه آن را ابطال نمود اما اگر نظريه اي چنين نباشد ديگر علمي نخواهد بود. وي معتقد است استقراء هيچ گونه نقشي در اثبات نه در حد يقين و نه در حد احتمال ندارد. برخي استقراء را مثبت نمي دانند اما آن را در حد مويد مي پذيرند اما وي استقراء را مويد نيز نمي داند. نظريه ابطال گرايي به اين صورت است که اگر فرضيه اي از عهده تفسير و تبيين پديده بر آيد و راه تکذيب آن باز باشد، علمي شناخته مي شود. لذا به عنوان مثال اين نظريه که «هر نقطه اي بر روي دايره اقليدسي قرار، فاصله اش تا مرکز مساوي است» نظريه اي علمي نخواهد بود زيرا راهي براي تکذيب آن وجود ندارد.
البته وي معتقد است اين قضايا معنا دار هستند اما به عنوان يک قضيه علمي شناخته نمي شوند. در مقابل پوزيتويست هاي منطقي اساسا اين گونه قضايا را جز مهملات و قضاياي بي معنا مي دانستند. آنان غير از تعريفات، هر چيزي که تجربي نباشد را بي معنا مي دانستند. نقل شده يکي از همين پوزيتويست ها در يک سخنراني گفته بود: خيالتان راحت باشد که من ريشه متافيزيک را تا ابد کنده ام زيرا اين معيار را بيان کرده ايم که قضاياي مانند وجود خداوند، روح و مانند آن [نستجير بالله] مهملات و بي معنا است زيرا نه توتولوژي[1] است و نه تجربه پذير است. پوپر در آثار خود پوزيتويسم منطقي را به صورت جدي رد مي کند و نقد جالب و زيبايي از آنها مي کند. وي مي گويد: پوزيتويست هاي از ذوق و شوق ابطال متافيزيک، خود را نيز ابطال و ريشه کن کردند زيرا آنان گفته اند اگر قضيه اي حمل اولي (توتولوژي) نبوده و قابل تجربه حسي  هم نباشد، بي معنا و باطل خواهد بود، در حالي که خود همين قضيه نيز طبق اين تفسير باطل و بي معنا خواهد بود. بنابر اين اينان مانند کسي مي مانند که بر روي شاخه اي نشسته و بن آن را در حال بريدن هستند.
اين تناقض دروني ديگر متوجه نظريه پوپر نيست زيرا وي نظريه خود را فلسفي مي داند و لذا ديگر با روش تجربي نه قابل اثبات است و نه مي توان آن را ابطال کرد. بنابراين طبق نظريه پوپر بايد راه ابطال براي قضيه علمي باز باشد مثلا اين گزاره که کپرنيک درباره بيضوي بودن مدار سياراتي که به دور خورشيد مي گردند بيان کرده، گزاره ه اي علمي است زيرا قابل هم تجربه پذير است و هم ابطال آن ممکن است.
برخي از عباراتي که انديشه پوپر را بيان مي کند از اين قرار است :
« به اعتقاد آقاي پوپر ملاک مقبوليت علمي يک نظر نظريه علمي اين است که ابطال پذير باشد يعني از طريق مشاهده و تجربه حسي بتوان درباره نادرستي آن اقدام کرد. با مشاهده و تجربه حسي نمي توان صدق يک نظريه را به صورت يقيني يا احتمالي ثابت کرد ولي مي توان کذب آن را ثابت کرد. علم از طريق آزمون نظريه ها و انباشتن مؤيدهاي استقرائي مثبت براي آنها پيش نمي رود، بلکه با تلاش براي ابطال نظريه ها جلو مي رود (آنان چون مي خواستند فرضيه را از راه بردارند، دست به معرفت هاي جديدي زده اند و اينگونه علم پيش رفته است) راه درست آزمونِ نظريه تلاش براي نشان دادن اين نيست که آن نظريه صادق است بلکه تلاش براي اين است که نظريه مورد بحث کاذب است. آنچه ما تاييد مي ناميم در واقع ابطال هاي ناموفق است».[2]
« علم با آزمون و خطاي معين حواس ها و ابطال ها پيشرفت مي کند . ما هرگز مجاز نيستم بگوييم فلان نظريه صادق است اما مي توانيم اميدوار باشيم در ميان نظريه هاي موجود بهترين است. چنانچه بخواهيم فرضيه را جزء معرفت علمي محسوب کنيم بايد ابطال پذير باشد. فرضيه اي ابطال پذير خواهد بود که يک گزاره مشاهدتي يا مجموعه از گزاره هاي مشاهدتي منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد. بر اين اساس گزاره «فلزات در اثر حرارت منبسط مي شوند» علمي است، اما اين گزاره که «تمام نقاط روي دايره اقليدسي با مرکز دايره يکسان است»، غير علمي است».[3]     
« از نظر پوپر همه چيز در علم موقتي و در معرض تصحيح يا جايگزيني است. ما نبايد علم را مجموعه از معارف بدانيم بلکه بايد آن را نظامي از فرضيه ها تلقي کنيم که علي الاصول توجيه پذير نيستند و تا زماني که تاب آزمون ها را داشته باشند با آنها کار مي کنيم و هرگز هم موجه نيستيم که بگوييم مي دانيم آنها صادق هستند يا کمابيش يقيني اند و يا حتي محتمل اند. مطابق اين ديدگاه تمامي معرفت ما نسبت به جهان موقتي و در معرض اصلاح در آينده است».[4]
در نوشته هاي آقاي سروش نظريات آقاي پوپر فراوان آمده است زيرا وي بسيار از انديشه هاي پوير مي باشد. در جايي مي گويد: فرق بين فرضيه و نظريه، براي پوزيتويست ها مطرح است و الا نظريه چيزي جز همان فرضيه ثابت شده نيست، در حالي که ما راهي براي اثبات فرضيه ها نداريم. پوپر از نظر معرفتي ايده آليست نيست بلکه عالم اثبات را دچار مشکل مي داند نه عالم ثبوت را و لذا وي از نظر معرفتي رئاليست است منتها قائل به رئاليست پيچيده يا انتقادي بود. وي معتقد است ما دو اصل بنام فرضيه و نظريه نداريم بلکه فرضيه ها بر دو قسم است: فرضيه مردود و فرضيه قابل قبول. از طرفي راه براي اثبات فرضيه صعب العبور است و لذا دانشمندان بايد از راه تکذيب وارد شوند.
نکته: ما وقتي که مي خواهيم اين مباحث را در مجامع علمي مطرح کنيم بايد به صورت درست و کامل فرا گرفته و عرضه کنيم تا مورد اعتماد آنان قرار گيريم. اين نکته مهمي است، اگر در عرضه اين مباحث حرف ديگران را دقيق بيان نکنيم، ديگر مورد اعتماد قرار نمي گيريم زيرا اين مباحث جزء رشته حوزوي ما نمي باشد و لذا اگر فردي از ما اين نظريات را نقد کند در ابتدا مورد تعجب قشر دانشگاهي قرار گرفته و آنان دير باور مي کنند. بايد مانند شهيد مطهري بود ايشان به گونه اي دقيق نظريات ديگران را بيان مي فرمودند که حتي مخالفين نيز به کلام ايشان اعتماد و استناد مي کردند. 

نقدهاي نظريه ابطال گرايي
بر اين ديدگاه نقد هايي وارد شده است که برخي از نقد هاي آن از اين قرار است:
1. گفته اند ما قضايايي داريم که به آنها قضاياي وجودي مطلق مي گويند. در اين قضايا وصفي براي چيزي ثابت مي شود که زمان و مکان معيني براي آن تعيين نشده است مثلا گفته مي شود در عالم چيز قرمز وجود دارد. در قضايا صادق بوده و از طريق تجربه قابل اثبات هستند اما ديگر راهي براي ابطال آنها وجود ندارد.
2. در علوم تجربي قضاياي داريم که علمي است اما به صورت احتمال مطرح مي شود مثلا گفته شده «احتمال اينکه يک اتم اورانيوم، طي 710 ميليون سال از بين برود، در حد 50 درصد است» در اين قضايا نا محتمل با احتمال قابل جمع است با اين حال آن را باطل نمي کند مثلا اگر گفته شود زيد احتمالا به ميهماني مي آيد، اگر او بيايد يا نيايد، اين قضيه صادق خواهد بود زيرا اصل قضيه به صورت احتمالي بيان شده است .   


[1] توتولوژی یا همان گویی به گزاره ای گفته می شود که با هر تعبیر برای منطق گزاره ها همواره صادق باشد. مثلا انسان انسان است .  .
[2] فلسفه علم، جیمز لیدی من، ص95-97.
[3] چیستی علم، آلن اف چالمرز، ص51-54، ط: سمت.
[4]فلسفه علم، جیز لیدی من، ص 97-98.