درس کلام استاد ربانی

93/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي کاربرد ديگر علم
ملاک وحدت و تمايز علوم
در جلسه قبل اين مطلب مطرح شد که درباره ملاک وحدت و تمايز مسايل يک علم، در مجموع سه نظريه مطرح شده است. اولين نظريه که سابقه اي ديرينه داشته و در منطق ارسطويي نيز آمده است، ملاک را موضوع مي داند، به اين معنا که معتقد است محوري که مسايل يک علم را به هم پيوند داده است و وجه تمايز ميان آن علم و ساير علوم است، موضوع آن علم است. بحث موضوع از اهميت خاصي برخوردار است و لذا در مطلع علوم مورد توجه قرار گرفته است. در تعريف آن اين عبارت معروف بکار رفته است: « موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»[1]. مقصود از قيد «عوارض ذاتيه» همان خواص، ‌احوال و آثار موضوع است. ذاتي بودن در اين تعريف در مقابل عوارض غريبه است زيرا گاهي خواص و آثاري براي شي پديد مي آيد که نه به خاطر آن موضوع بلکه به خاطر ارتباطي است که ميان آن موضوع و امر ديگري برقرار شده است و در حقيقت آن خواص از آن، آن امر ديگر است که به موضوع نسبت داده شده است. مثلا وقتي گفته مي شود «الانسان متفکر او خلاق»، خبر از خصوصيات انسان بما هو انسان مي دهد اما وقتي گفته مي شود «الانسان آکل او متحرک او ماش» خواصي براي او بيان شده که اولا و بالذات براي انسانيت انسان نيست بلکه مربوط به جنبه حيوانيت او است. انسان به واسطه اينکه داراي ويژگي حيوانيت است از اين خواص برخوردار شده است. بله در صورتي که موضوع علم ما حيوان شناسي باشد اين آثار نيز مورد بررسي قرار مي گيرد. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «احوال و آثارى كه به يك چيز نسبت داده مى‏شود بر دو قسم است: گاهى واقعاً مربوط به خود اوست، و گاهى مربوط به خود او نيست بلكه مربوط به چيزى است كه با او يگانگى دارد. مثلًا مى‏خواهيم در احوال «انسان» بحث كنيم. خواه ناخواه از آن جهت كه انسان حيوان هم هست و با حيوان يگانگى دارد خواص حيوان هم در او جمع است. از اين رو كلمه «عرض ذاتى» را به كار برده‏اند و اين كلمه را با تعريفى مخصوص مشخص كرده‏اند كه اين اشتباه از بين برود و به اصطلاح «عوارض غريبه» خارج شود».[2]
نکته: علوم به مرور زمان از حالت بساطت خارج شده و مسائل فراواني را يافته و پيچيده تر شده است لذا هر علمي به شاخه هاي مختلفي تقسيم شده است. مثلا در مورد علم روانشناسي، قبلا تحت همين عنوان به روان انسان پرداخته مي شد، اما اکنون به خاطر گسترده شدن آن، به شاخه هاي همچون روانشناسي کودک، روانشناسي سالمندان و ... تقسيم شده است. و يا قبلا کسي که طبابب را فراگرفته بود درباره همه قسمت هاي بدن اظهار نظر مي کرد اما اکنون هر کسي در حوزه بخشي از بدن فعاليت مي کند.

بررسي قيد ذاتي در تعريف موضوع 
اکنون به بررسي عنوان ذاتي که در تعريف موضوع آمده است مي پردازيم. ذاتي در منطق داراي دو کاربرد است :
1. ذاتي باب کليات خمس يا ايساغوجي[3]: در منطق در بحث معرف، گفته شده تعريف به حد و رسم صورت مي گيرد. تعريف به حد يعني بيان ذاتيات و تعريف به رسم يعني بيان عرضيات شي. لذا به همين مناسبت بحث ذاتي و عرضي در اينجا مطرح شده است. ذاتي در اين بحث به معناي جنس و فصل است که قوام موضوع به آن است (در فلسفه بيان شده که ماده و صورت علل قوام وجود و جنس و فصل علل قوام ماهيت هستند).
2. ذاتي باب برهان: منطق داراي دو باب کلي است: معرف و حجت. در باب حجت اين بحث مطرح شده که برهان بايد داراي شرايطي باشد که از جمله آن ها اين است که محمول، ذاتي موضوع باشد. در اينجا اين مساله مفروغ عنه گرفته شده که محمول عرضي موضوع است (يعني جنس و فصل آن نيست) زيرا با برهان مي خواهند چيزي را ثابت کنند که نيازمند اثبات است اما چيزي که ذاتي موضوع (به معناي باب کليات خمس) باشد ديگر بين الثبوت است. حال محمولات عرضي بر دو گونه است: برخي عرضي ذاتي اند به اين معنا که براي اينکه بر موضوع حمل شوند نيازمند واسطه شدن امر ديگري نيستند مانند اينکه گفته مي شود «الانسان ناطق». ذاتي در اينجا به اين معناست که موضوع به ما هو موضوع اقتضاي آن چيز را داشته و ديگر نيازمند امر بيگانه اي نيست. اما اگر محمول به گونه اي باشد که اگر بخواهد بر دوش موضوع قرار گيرد نيازمند واسطه باشد در اين صورت آن را عرضي غريب گويند مثل اينکه گفته مي شود «الانسان متعجب او ضاحک او آکل» انسان چون متفکر است تعجب مي کند و يا چون حيوان است آکل است. در اينجا تفکر و حيوانيت به عنوان واسطه براي اين نسبت، قرار گرفته اند.
از نظر منطقيون آن جايي که اثبات محمول براي موضوع بدون واسطه صورت مي گيرد و يا اگر واسطه داراي مساوي با موضوع است، ذاتي خوانده مي شود منتها گونه اول را ذاتي اولي و گونه دوم را ذاتي غير اولي خوانده اند.[4] لذا آنجا که گفته شد موضوع هر علمي عبارت است از چيزي که از عوارض ذاتي آن بحث مي شد، مسائلي در اين علم بايد مطرح شود که يا بدون واسطه بر موضوع حمل شود مثل «الانسان ناطق» و يا اگر با واسطه است آن واسطه مساوي با موضوع باشد مثل «الانسان متعجب» که به واسطه تفکر که تفکر مساوي با انسان است بر او حمل مي شود.
بنابراين اگر محمول بدون واسطه بر موضوع حمل شود و يا با واسطه باشد اما واسطه مساوي با موضوع باشد آن را عرضي ذاتي گويند. اکنون اين سوال مطرح مي شود که اگر حمل نيازمند واسطه باشد و آن واسطه يا اعم از موضوع باشد مانند «الانسان آکل» و يا اخص از آن باشد مانند «الانسان نبي او مخترع» چه بايد گفت؟ در اينجا مناقشاتي بيان شده که در ادامه به آنها مي پردازيم.

موضوع در قضاياي مردده المحمول
مرحوم آخوند خراساني در ابتداي کتاب «کفايه الاصول»، عوارض ذاتيه را به آنچه بدون واسطه حمل مي شود معنا نموده است، مي فرمايد: «ان موضوع کل علم و هو الذي يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه اي بلاواسطه في العروض»[5]. ايشان در تعريف موضوع يک قسم از ذاتي را مورد نظر قرار داده و آن ذاتي اولي است يعني جايي که عروض محمول بر موضوع بدون واسطه باشد و يا واسطه مساوي با موضوع باشد. مثلا وقتي گفته مي شود «الانسان ناطق» نطق بدون واسطه بر انسان حمل مي شود و يا وقتي گفته مي شود «الانسان متفکر» تفکر به واسطه ناطق بودن بر انسان حمل مي شود اما نطق مساوي با انسان است .
اما دو فرض ديگر باقي مي ماند يکي آنجا که واسطه اعم از موضوع باشد و ديگر جايي که واسطه اخص از موضوع باشد. مورد اول مانند جايي است که گفته مي شود «الانسان ماش او آکل» صفت مشي و اکل به واسطه حيوانيت بر انسان حمل مي شود و حيوانيت اعم از انسان و غير انسان است. مورد دوم نيز مانند آنجا که گفته مي شود «الانسان نبي او مخترع» زيرا بخش و صنفي از انسان ها هستند که ويژگي نبوت و مخترع بودن را دارند و الا انسان بما هو انسان اين خصوصيت را ندارد. در اينجا چه بايد گفت؟ آيا اينها را از عوارض ذاتيه خارج دانسته و ديگر در آن علم از آنها بحث نمي کنيم؟ مرحوم علامه طباطبايي که در دو جا – حاشيه بر اسفار و حاشيه بر کفايه الاصول- به اين بحث پرداخته اند. ايشان در اين باره مي فرمايد: در مواردي که واسطه اعم از موضوع يا اخص از آن باشد بايد محمول را قضيه مردد بدانيم که اصطلاحا آن را «قضيه مردده المحمول » مي گويند. مثلا مي گويند «الموجود اما ممکن و اما واجب» و يا «الموجود اما علت و اما معلول». «الانسان مخترع او غير مخترع» و يا در مورد ديگر گفته مي شود: «الکلمه اما اسم او غير اسم» و يا «الکلمه اما اسم او فعل او حرف». در اين صورت محمول مساوي با موضوع قرار گرفته و ديگر اشکالي بوجود نمي آيد.

ملاک وحدت و تمايز علوم در قضاياي حقيقي و اعتباري
نکته ديگر اينکه مرحوم آخوند ملاک وحدت و تمايز علوم را اعم از اينکه حقيقي باشد يا اعتباري، غرض مي داند. اما مرحوم آيت الله بروجردي که شاگرد مرحوم آخوند است در نهايه الاصول، سخن ايشان را نقد کرده و مي فرمايد: همان ملاکي که قدما در وحدت و تمايز مطرح کردند يعني موضوع، درست است، ايشان ديگر فرقي ميان علوم حقيقي و اعتباري در اين باره نمي گذارند. در اين ميان مرحوم علامه طباطبايي قائل به تفصيل شده مي فرمايد: ملاک وحدت و تمايز در علوم حقيقي همان است که قدما گفته اند يعني موضوع است اما در علوم اعتباري ملاک، غرض است.[6] انشاء الله در جلسه بعد اين مساله پيگيري مي شود .



[1] التعریفات، میر سید شریف،‌ ص 104، ط: ناصر خسرو.
[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج5، ص 48-49، ط: صدرا.
[3] واژه ایساغوجی کلمه ای یونانی و به معنای گل پنج برگ است که بر کلیات خمس (جنس، نوع، فصل، عرض عام و عرض خاص)اطلاق می شود. .
[4] ر.ک شرح اشارات، خواجه نصیر الدین طوسی، ج1، ص 58-59، ط: نشر البلاغه. ؛ و اساس الاقتباس، و جوهر النضید، خواجه نصیرالدین طوسی
[5] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ص21، ط:موسسه النشر الاسلامی.
[6] حاشیه بر کفایه الاصول، علامه طباطبایی، ص 10.