درس کلام استاد ربانی

93/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ملاک حقيقت در علم
درباره شخصيت حضرت آيت الله انصاري شيرازي
با خبر شديم که حضرت آيت الله انصاري شيرازي به ديار باقي سفر کرده اند. بنده مدتي از محضر اين استاد بزرگوار کسب فيض کرده و شرح منظومه را نزد ايشان خوانده ام. يکي از خصوصيات برجسته و ممتاز ايشان که شايد بتوان گفت در اين زمينه کسي مانند ايشان نبود، تواضع و فروتني بالاي ايشان بود. درس ايشان قبل از درس حضرت آيت الله تبريزي برقرار مي شد و ايشان بسيار مراقب بودند تا طولاني شدن درس ايشان اصطکاکي ايجاد نکند. ايشان علاوه بر علوم فلسفي، در زمينه اخلاقي نيز تدريسي داشته اند که حاصل آن چاپ شده است. تواضع ايشان به گونه اي بود که خود را نسبت به ديگران هيچ مي دانستند. يک موقع ايشان با اينکه داراي مقام علمي بالايي هستند و سن بالايي هم داشتند دست حضرت آيت الله مکارم را به عنوان مرجع مي بوسيدند. نقل مي کنند که در بيوت يکي از بزرگان مراسم روضه اي برقرار بود و جمعيت فراواني آمده بودند. وقتي ايشان وارد مي شوند و مي بينند که جا نيست همان دم درب کنار کفش ها نشسته و کم کم کفش ها را جفت مي نمايند.
در سفري که بنده به مشهد داشتم، بعد از نماز که از حرم بيرون مي آمدم، ايشان را در ايوان مسجد گوهرشاد ديدم لذا براي عرض سلام و اظهار ادب و احترام به سوي ايشان رفته و دست ايشان را گرفتم تا ببوسم اما ايشان قبل از اينکه من اين کار را نمايم، پيش دستي کرده و دست مرا بوسيدند. يک وقتي ديگر نيز ايشان را در خيابان ديدم که خودشان فرزندشان را بغل کرده و براي مداوا به درمانگاه مي بردند.
اينان مرداني بزرگي بودند که نفس خود را کاملا کشته اند. در احوالات مرحوم آقا مرتضي حائري فرزند حاج شيخ عبدالکريم حائري نيز که از  نوادر روزگار در زهد و تواضع بودند آمده است، خانه ايشان ترک برداشته و خراب شده بود اما ايشان قبول نکردند که آن را تعمير نمايند. ايشان نسبت به حضرت امام رضا(ع) عنايت خاصي داشتند به گونه اي که هر وقت فرصت مي کردند به با اتوبوس به زيارت آن حضرت مشرف مي شدند. نقل شده که در يکي از اين سفر ها چون شلوغ بود و اتوبوس جا نداشت ايشان به بوفه ماشين مي روند. وضعيت اتوبوس هاي قديم نيز مانند آلان نبود. ناقل اين جريان که خود يکي از علما است مي گويد: به ايشان گفتم اينجا مناسب شما نيست و توهين به شما مي باشد. اما ايشان فرمودند: براي من اين مسائل اهميتي ندارد، من نفس خود را به گونه اي تربيت کرده ام که اين مسائل برايش عادي باشد اما اگر کسي به من ناسزا بگويم نمي توانم تحمل کرده و بدم مي آيد اما مرحوم آقا سيد احمد خونساري از اين مرحله هم عبور کرده بودند، يعني آن قدر نفس خويش را کشته بودند که اگر به ايشان ناسزا هم مي گفتند اهميتي نمي دادند. اينها نمونه اي از اخلاق شاگردان معصومين است که توانسته اند به اين مقامات برسند، مساله خود معصومين (ع) که روشن است. در روايت آمده است امام کاظم (ع) وارد زمين فردي ناصبي شدند و وي شروع به فحاشي کردن به امام نمود، اما امام با ملايمت با وي سخن فرمودند  به گونه اي که وي شرمنده شده و از مريدان آن حضرت گرديد .  
انشاء الله خداي متعال حضرت آيت الله انصاري شيرازي را با اولياي الهي محشور نمايد.

نظريه عملگرايي يا پراگماتيسم و نقدهاي آن
از جمله نظرياتي که در عصر جديد در مساله ملاک حقيقت، در مقابل نظريه مطابقت با نفس الامر مطرح شده، نظريه عملگرايي يا پراگماتيسم است. پراگماتيسم به معناي اصالت علم و فايده گرايي است که از کلمه يوناني پراگما به معناي عمل گرفته شده است. متفکراني که اين نظريه را مطرح کرده اند تعابير مختلفي از آن مطرح کرده اند اما حاصل همه آنها اين است که هر گاه گزاره اي در عمل تاثير داشته و مفيد باشد حقيقت خواهد بود و آنچه در عمل هيچ گونه تاثيري اعم از مثبت و منفي نداشته و يا تاثير دارد اما تاثير آن منفي باشد، باطل خواهد بود. اين نظريه در محافل علمي مورد توجه بوده و کتاب هايي در اين زمينه نوشته شده و يا بخش هايي از کتاب ها به آن اختصاص داده شده است. از چهره هاي شاخص اين جريان که به نوعي موسس و بنيانگذار آن شناخته مي شود ويليام جيمز (1910 – 1842 م) است. قبل از وي نيز چارلز يي يرس (1914– 1839م) به گونه اي اين نظريه را بيان کرده است. از جمله کتابهايي نيز که در اين زمينه نوشته شده بنام «چهار پراگماتيست» است که ديدگاه افرادي همچون ويليام جيمز، چارلز پي يرس و جان ديويي را مطرح کرده است؛ اين کتاب به فارسي نيز ترجمه شده است. کتاب ديگر، «پراگماتيسم» است که سخنراني هاي آقاي ويليام جيمز در باره اين نظريه بيان شده و توسط آقاي رشيديان ترجمه شده است. کتاب تاريخ فلسفه کاپلستون نيز در يکي از مجلدات خويش اين بحث را مورد بررسي قرار داده است .
«واژه پراگماتيسم از واژه يوناني پراگما به معناي عمل اشتقاق يافته است. اين اصطلاح را نخست چالز پي يرس در سال 1878 م وارد فلسفه کرد. وي خاطر نشان کرد که عقايد ما واقعا قواعدي براي عمل هستند. براي بسط دادن يک مفهوم ذهني بايد معين کنيم که براي ايجاد چگونه رفتاري بکار مي آيد. براي کسب وضوح کامل در افکارمان درباره يک موضوع فقط لازم است توجه کنيم آن موضوع حاوي چه نتايجي عملي مي تواند باشد و چه تاثيري مي توان از آن انتظار داشت»[1] وي مي گويد ما به اين خاطر دنبال علم مي رويم که در مرحله عمل بتوانيم از آن بهره مند شويم و الا انسان بيهوده کاري و کار عبث انجام نمي دهد. اينان به عمل و فايده نقش کليدي و اساسي مي دهند.
«از نظر پراگماتيسم، وظيفه فلسفه کشف اين مطلب است که اگر فلان قاعده يا قاعده ديگر در باره جهان صحيح باشد در زندگي ما چه تفاوت معيني رخ خواهد داد »[2] يعني نظريه فلسفي درباره جهان وقتي حقيقت است که در زندگي انسان به کار آيد. «پراگماتيست به امور واقع و عينيت مي چسبد و حقيقت را به هنگام عمل آن در موارد خاص مشاهده مي کند و تعميم مي دهد. براي او حقيقت نام طبقه همه انواع معين ارزشهاي کارآمد در تجربه است».[3] پسوند «ايسم» در اصطلاحات کلام جديد به معناي مکتب است و پسوند «ايست» به معناي فردي است که طرفدار آن مکتب است.
پراگماتيسم نسبت به دين عنادي  نداشته و معتقد است ما با مقياس خود با دين مواجه مي شويم. لذا اگر ايمان ديني نقش سازنده داشته باشد براي آنان مطلوب و مورد پذيرش است. ويليام جيمز مي گويد: «پراگماتيسم از پيش، عليه الهيات داوري نمي کند. اگر انديشه هاي کلامي، ثابت کند که براي زندگي عيني ما ارزشمند اند از نظر پراگماتيسم صحيح خواهد بود».[4]

ارزيابي اين نظريه
در بررسي و مواجه با اين نظريه اولين سوال اين است که مراد از فايده بخش بودن و نتيجه عملي داشتن يک گزاره چيست؟ آيا فقط عمل جوارجي يعني جسماني مورد نظر است يا عمل روحي و رواني يعني عمل جوانجي را نيز در بر مي گيرد؟ از سخنان بانيان و پيروان اين مکتب بر مي آيد که فايده داشتن در انديشه آنها اختصاصي به عمل جسماني نداشته و زندگي اجتماعي و نيز امور روحي و رواني را نيز در بر مي گيرد. ويليام جيمز کتابي دارد به نام «دين و روان» که در اين زمينه کتاب خوبي بوده و شهيد مطهري نيز توصيه به مطالعه آن نموده است. اين کتاب به بحث تنوع تجربه هاي ديني پرداخته و آثار و فوايدي که بر دين مترتب است را بررسي کرده است. کتاب توسط آقاي مهدي قائني ترجمه شده است.
سوال دوم آن است که منظور از فايده عملي داشتن آيا براي خود فرد است يا عمومي است؟ در صورت دوم نيز آيا مراد منافع همه انسان ها در طول تاريخ است و يا مقطعي از تاريخ مورد نظر است؟ اگر بگوييد مراد نفع عمومي براي بشريت در طول اعصار است در اين صورت، حقايقي که اين ملاک تعيين مي کند بسيار محدود خواهيم بود و عملا کارايي نخواهد داشت. اما اگر مراد منافع گروهي از انسانها و منطقه اي مورد نظر است در اين صورت دو نکته قابل تامل است: اول اينکه سوال مي کنيم اين تقسيم بر چه اساسي صورت گرفته و به چه ملاکي برخي از افراد بر برخي ديگر ترحج داده شده است؟ ثانيا اين نظريه منجر به نسبيت در معرفت خواهد بود زيرا پاره اي از نظريات براي عده اي مفيد و سودمند است در حالي که همان ها براي گروه ديگر مضر و شر است. عکس اين قضيه نيز وجود دارد. بنابراين در صورتي که مراد از فايده داشتن را متوجه همه افراد بشر و يا بخشي از آنها بدانيم، بسياري از گزاره ها از تحت اشراف اين ملاک خارج شده و اين ملاک امور کمي را پوشش خواهد داد .
اما اگر بگوييد مقصود از فايده داشتن، نسبت به خود فرد است و در نتيجه قضيه شخصي است، در اين صورت همان مشکل نسبيت آنهم در دايره اي بسيار وسيع پيش مي آيد. حال اگر طرفداران اين نظريه بگويند: چه مانعي دارد ما حقيقت را به اين صورت وسيع نسبي مي دانيم. در اين صورت از آنان سوال مي کنيم آيا همين نظريه اي که شما در باب ملاک حقيقت بيان کرده ايد نسبي است يا ثابت؟ اگر بگوييد همين گزاره هم نسبي است (که علي مبني نيز همين را بايد بگوييد) در اين صورت معناي سخن شما اين خواهد بود که همين ملاک نيز در مواردي ناکارآمد است و ملاک هاي ديگري نيز در کنار آن وجود دارد و اين نقض کلام آنها خواهد بود.
جنبه هاي مثبت اين ديدگاه
بعد از اينکه اين ملاک مورد نقد قرار گرفت اين سوال مطرح مي شود که آيا اساسا نظريه عملگرايي هيچ بهره اي از حقيقت ندارد؟ خير اين ديدگاه داراي جنبه هاي مثبتي است که شهيد مطهري نيز در اواخر مساله شناخت به آن پرداخته است. فايده گرايي از نظر اسلام به اين صورت تلازم مورد پذيرش است نه استلزام يعني طبق آموزه هاي اسلامي هر چيزي که حق باشد قطعا مفيد فايده و سودمند خواهد بود. البته اين فايده اعم از فايده جسماني، روحاني، فردي، جمعي، دنيوي و اخروي است. اما اينگونه نيست که هر چه فايده عملي داشته باشد ضرورتا حق نيز مي باشد. انشاء الله ادامه اين بحث در جلسه آينده مورد بررسي قرار مي گيرد .





[1] پراگماتیسم، ویلیام جیمز، ص41.
[2] پراگماتیسم، ویلیام جیمز، ص43.
[3] پراگماتیسم، ویلیام جیمز، ص53-54 ؛ ر.ک کتاب چهار پراگماتیست، ص 136-141.
[4] پراگماتیسم، ویلیام جیمز، ص56-57.