درس کلام استاد ربانی

93/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم دين
مدرنيته پديده اي سه وجهي
دنياي اسلام وقتي با عصر جديد و جريان مدرنيته روبرو شد با پديده اي سه وجهي مواجه گرديد: يک وجه اين پديده علم و دانش جديد بود؛ وجه ديگر آن تکنولوژي و فنون بود و وجه سوم آن فلسفه، ايدئولوژي و فرهنگ مدرنيته بود .
در اين مواجهه در ميان انديشمندان اسلامي دو نگرش کلي قابل مشاهده است:
1- نگرش وحدت نگر و ترکيبي. عده اي به صورت يکجا و بدون تفکيک با اين سه مقوله برخورد کردند و خود به دو گروه تقسيم شدند: گروهي موضع سلبي گرفته و کل مدرنيته را يکجا رد کردند. اينان چون جنبه فکري و ايدئولوژي مدرنيته را با فرهنگ و ايدئولوژي اسلام ناسازگار مي ديدند و تفکيکي ميان جنبه هاي مدرنيته قائل نشدند، کل آن را طرد و رد کرده و نسبت به علم و تکنولوژي اظهار استغتا و بي نيازي کردند. تفکر سلفيه و وهابيت در بر دارنده همين رويکرد است. در مقابل، گروه ديگري تنها جنبه هاي مثبت علم و تمدن غرب را ديده و صد در صد به آن ايمان آورده و جذب شدند. اين افراد چون تفکيکي ميان جنبه هاي سه گانه مدرنيته صورت ندادند يا گرفتار تفکر سکولاري و يا الحادي شدند. افرادي مانند آخوندزاده در سخنان خويش تعابيري الحاد آميز بيان کرده است.
2- نگرش تحليلي و انتقادي.  در مقابل نگرش اول گروهي به تفکيک ميان وجوه سه گانه پرداخته و دست به پيرايش و پالايش زدند. افرادي که در اين نگرش جاي دارند همه يکدست نيستند اما شايد بتوان در يک تقسيم کلي آنان را به دو گونه تقسيم نمود: گروهي که فرهنگ مدرنيته را مورد انتقاد قرار دادند اما در زمينه علم و تکنولوژي تلاش کردند تا دين را با آن هماهنگ معرفي کنند. اينان به اين منظور به دنبال شواهدي از قرآن و سنت در تاييد علم جديد بر آمدند. انديشمنداني همچون طنطاوي مصري، سيد احمد خان هندي، آقاي بازرگان ( با کمي تسامح)، دکتر سحابي (پدر) در اين گروه جاي دارند. آقاي بازرگان کتابي به نام «باد و باران» دارد که در آن براي تاييد نظرات علمي جديد درباره پديده هاي طبيعي، شواهدي از قرآن و روايات ارائه مي دهد. دکتر سحابي نيز در کتاب «خلقت انسان» نظريه تکامل داروين را پذيرفته و شواهدي از قرآن در تاييد آن اقامه مي کند. اين گروه در عين حالي که به باورهاي اسلامي اعتقاد دارند اما از علم جديد و دستاوردهاي آن نيز نمي توانستند بگذرند .
به صورت اجمال نقدي که متوجه اين گروه مي شود همان مشکلي است که عالمان مسيحي دچار آن شدند و آن ديني دانستن نظريات علمي بود. اينان نيز با قطعي دانستن نظريات علمي به تطبيق آيات قرآن و روايات با آنها پرداختند در حالي که با تغيير اين آموزه هاي علمي، آموزه هاي قرآن و روايات نيز مورد خدشه واقع مي شود. بله مرحوم علامه طباطبايي و ساير بزرگان نيز در کتب خويش آموزه هاي علمي و خصوصا اعجاز علمي قرآن را بيان کرده اند اما نکته قابل توجه آن است که اين مقدار به آنها بها نداده و آنها را به عنوان يک احتمال در معناي قرآن بکار برده اند .
گروه دومي که در اين نگرش وجود دارد کساني هستند که به تفکيک ميان جنبه هاي مدرنيته پرداخته و تلاش مي کرد علم و تکنولوژي را در مسير صحيح قرار دهد . اينجاست که پي ريزي مساله علم ديني شکل گرفته است .
نکته: سخن ما در اينجا متوجه علوم طبيعي است نه علوم انساني زيرا علوم انساني، علم محض نبوده و مرز ميان علم و غير علم در آنها به هم آميخته است. بحثي در جهان غرب و فلسفه علم مطرح شده است که اساسا آيا مي توان علوم انساني را جزء مقولات علمي دانست يا تنها مصداق علم، علوم تجربي است؟ تجربه گرايان گفته اند علوم انساني در حدي نيست که بتوان آنها را علم به حساب آورد. اما در مقابل عده اي گفته اند اولا اينگونه نيست که علوم طبيعي تجربه محض باشد بلکه بعض از آنها نيز مباني و مبادي تئوري را به همراه دارند. ثانيا از آن طرف علوم انساني نيز قانون مند بوده و خارج از قواعد علي و معلولي نيست.   
نگاهي اجمالي به ديدگاه ها در علم ديني
اما چگونه مي توان علوم طبيعي را اسلامي نمود و يا به چه معنايي مي توان آن را اسلامي ناميد؟ در اينجا ديدگاه هاي مختلفي مطرح شده که در ذيل مورد اشاره قرار مي گيرد:
1- عده اي گفته اند براي اينکه علمي، ديني شود بايد متن آن تغيير کرده و از کتاب و سنت استخراج شود. براي اينکار بايد لااقل يک بيان جرئي در دين در زمينه اين علم بيابيم که آن را تاييد کرده باشد. مثلا کلياتي را در زمينه طبيعت شناسي بيابيم، آنگاه بگوييم چون در قرآن و روايات، عقل مورد تاييد قرار گرفته و آمده است «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‏ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع‏»[1] توسط اين عقل به کشف داده هاي طبيعت شناسي بپردازيم و اين امري ديني خواهد بود. زيرا همان طور که عقل در شناخت فعل تشريعي الهي حجت است همان طور در شناخت فعل تکويني نيز حجت خواهد بود. حضرت آيت الله جوادي همين ديدگاه را مطرح کرده اند. 
2- برخي به مباني و جهت گيري علم توجه کرده و کاري به منبع آن نداشته و گفته اند آنچه در ديني نمودن علم مهم است نگاه خدامحورانه به عالم است. اگر دانشمند تجربي معتقد باشد که در حال تحقيق بر روي مصنوع الهي است در اين صورت علم او ديني خواهد بود اما اگر کسي مباني ماترياليستي داشته و عالم را جدا از خداوند در نظر بگيرد، علم او الحادي خواهد بود. دکتر مهدي گلشني همين ديدگاه را مطرح کرده است. وي مي گويد اگر بخواهد علم و دانشگاه اسلامي باشد، بايد عالم و دانشمند ما، جهت گيري است الهي باشد هر چند نظريات او با ملحدين تفاوتي نداشته باشد اما در اين صورت علم او ديني خواهد بود .
3- ديدگاه ديگر اين است که بايد جز و کل علم را از دين اخذ شده باشد. اينان علم را در صورتي ديني مي دانند که مبنا، منبع و جهت آن علم، همه به صورت کامل از کتاب و سنت اخذ شده باشد.
جمع بندي بحث
جمع بندي بحث تا اينجا اين شد که مواجهه جهان اسلام با مدرنيته و عصر جديد در سه مقوله بوده است: علم، تکنولوژي و فن و مقوله فرهنگ و ايدئولوژي. عده اي وحدت نگر شده و اين سه مقوله را از هم تفکيک نکردند اينان برخي به خاطر جنبه هاي منفي مدرنيته آن را صد در صد رد کرده و با آن مخالفت کردند و برخي به جهت جنبه هاي مثبت آن صد در صد پذيرا و شيفته آن شدند. در مقابل برخي رويکرد تحليلي و انتقادي به اين سه مقوله پيدا کردند. در اين رويکرد گروهي در صدد تطبيق دين با علم بر آمدند مانند کتاب «اسلام و هيات» نوشته شهرستاني.  و گروهي مساله علم ديني را مطرح کردند. برخي ديگر از انديشمنداني که در رويکرد دوم قرار دارند از اين قرار اند: دکتر سيد حسين نصر، ابوالاعلي مودودي پاکستاني و نقيب العطاس، دکتر فاروقي. اين رويکرد معتقد است که علم و تکنولوژي قابل پيرايش از مفاسد جريان مدرنيته بوده و مي توان به تکميل نواقص آن پرداخت. حضرت فرمود «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا.»[2] گفته اند اگر در دهان سگي گوهري قرار داشته باشد مي توان آن را از آلودگي ها زدود و استفاده نمود . مساله علم و دانش نيز همين گونه است . شهيد مطهري در مقاله فريضه علم در ده گفتار به خوبي به اين مساله پرداخته است.
براي مطالعه در زمينه جريان مواجهه اسلام با جهان غرب دو کتاب براي مطالعه معرفي مي شود:
1- کتاب «سرچشمه هاي نوانديشي ديني» نوشته محمد جواد صائمي، نشر احياگران . اين کتاب مختصر بوده و سير تاريخي را در اين زمينه به خوبي بيان مي کند.
2- کتاب «سرآغاز نوانديشي معاصر» نوشته مقصود فراست خواه. اين کتاب به صورت مفصل بيان شده است (البته در اين کتاب جنبه هاي گزارشي تاريخي آن مورد تاييد است نه همه مطالب آن) .


[1] وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج27، ص 62، كتاب القضاء، باب6، ح52، ط موسسه آل البیت.
[2] کافی، شیخ کلینی، ج8، ص 167، ط اسلامیه.