موضوع: عدل الهی و مساله شرور
بررسی حديث توحيد مفضل در مساله شرورسخن
در بررسی کلام امام صادق(ع) در پاسخ به مسائل شرور بود. ايشان در ادامه، اين
اشکال را مطرح می فرمايند: اگر کسی بگويد شما گفتيد حکمت مصائب و
ناملايمات، تنبه و هشدار به گنهکاران است در حالی که در برخی ناملايمات،
صالحين نيز با عاصين مشترک هستند علاوه بر اينکه برخی ناملايمات اختصاص به صالحين
دارد «
وَ قَدْ يَتَعَلَّقُ هَؤُلَاءِ بِالْآفَاتِ الَّتِی
تُصِيبُ النَّاسَ فَتَعُمُّ الْبَرَّ وَ الْفَاجِرَ أَوْ يُبْتَلَى بِهَا الْبَرُّ
وَ يَسْلَمُ الْفَاجِرُ مِنْهَا فَقَالُوا كَيْفَ يَجُوزُ هَذَا فِی تَدْبِيرِ
الْحَكِيمِ وَ مَا الْحُجَّةُ فِيهِ »
[1] و
گاهى اين ملاحده معطّله در ابطال تدبير و انكار خالق خبير چنگ مىزنند به آفتها كه
در ميان خلق به هم مىرسد و نيكوكار و بد كار را فرو مىگيرد و بد كار نجات مىيابد.
مىگويند در تدبير حكيم روا باشد كه نيك و بد در اينها مساوى باشند، يا آن كه حال
بد كردار بهتر از حال نيكوكار باشد.
حضرت
در پاسخ می فرمايند: درست است که برخی از اين مصائب ميان مومن و فاجر
مشترک است اما برای هر کدام به گونه ای صلاح و مصلحت است. در مورد
صالحين اين رنج ها باعث يادآوری نعمت هايی می شود که قبلا
برخوردار بودند و در نتيجه دو فضيلت اخلاقی شکر و صبر را در آنها بر می
انگيزد. در مورد غير صالحين نيز باعث کنترل اميان و شهوات آنها می شود «
فَيُقَالُ لَهُمْ إِنَّ هَذِهِ الْآفَاتِ وَ إِنْ كَانَتْ تَنَالُ
الصَّالِحَ وَ الطَّالِحَ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ ذَلِكَ صَلَاحاً
لِلصِّنْفَيْنِ كِلَيْهِمَا أَمَّا الصَّالِحُونَ فَإِنَّ الَّذِی يُصِيبُهُمْ
مِنْ هَذَا يزدهم [يَرُدُّهُمْ نِعَمَ رَبِّهِمْ عِنْدَهُمْ فِی سَالِفِ أَيَّامِهِمْ
فَيَحْدُوهُمْ ذَلِكَ عَلَى الشُّكْرِ وَ الصَّبْرِ وَ أَمَّا الطَّالِحُونَ فَإِنَّ
مِثْلَ هَذَا إِذَا نَالَهُمْ كَسَرَ شِرَّتَهُمْ وَ رَدَعَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِی
وَ الْفَوَاحِشِ وَ كَذَلِكَ يَجْعَلُ لِمَنْ سَلِمَ مِنْهُمْ مِنَ الصِّنْفَيْنِ صَلَاحاً
فِی ذَلِكَ أَمَّا الْأَبْرَارُ فَإِنَّهُمْ يَغْتَبِطُونَ بِمَا هُمْ عَلَيْهِ
مِنَ الْبِرِّ وَ الصَّلَاحِ وَ يَزْدَادُونَ فِيهِ رَغْبَةً وَ بَصِيرَةً وَ أَمَّا
الْفُجَّارُ فَإِنَّهُمْ يَعْرِفُونَ رَأْفَةَ رَبِّهِمْ وَ تَطَوُّلَهُ عَلَيْهِمْ
بِالسَّلَامَةِ مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقَاقٍ فَيَحُضُّهُمْ ذَلِكَ عَلَى الرَّأْفَةِ بِالنَّاسِ
وَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَسَاءَ إِلَيْهِمْ » پس جواب مىگوئيم كه: اين آفتها
و بلاها اگر چه به صالح و طالح هر دو مىرسد، اما حق تعالى صلاح هر دو صنف را در اين
دانسته، اما صالحان به سبب بلا متذكر مىشوند نعمتهاى حق تعالى را كه در حال صحّت
به ايشان عطا كرده و اين باعث شكر و صبر ايشان مىگردد، و اما طالحان و بد كرداران
زيرا كه چون اين بلاها به ايشان رسد طغيان ايشان را كم مىكند، و منع مىنمايد ايشان
را از معاصى و فواحش. و اگر از آن بلا سلامتى يافتند براى دو صنف نفع مىبخشد، زيرا
كه صلحا در بر و نيكى و صلاح مىافزايند و بصيرت ايشان زياده مىگردد، و فجّار و اشرار
رأفت و رحمت پروردگار خود را مىدانند و احسان ملك منّان بدون استحقاق ايشان، ترغيب
مىكند ايشان را بر نيكى و عفو نسبت به كسى كه بدى كند به ايشان.
حکمت شرور و ناملايمات هلاک کننده حضرت
در ادامه اين فرض اشکال را مطرح می فرمايند که شايد کسی بگويد ناملايماتی
که گفتيد جنبه مادی داشته و يا اگر بدنی هستند موجب تلف شدن فرد نشده
است اما فلسفه ناملايماتی که باعث هلاکت فرد می شود چيست؟ «
وَ لَعَلَّ قَائِلًا يَقُولُ إِنَّ هَذِهِ الْآفَاتِ الَّتِی
تُصِيبُ النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ فَمَا قَوْلُكَ فِيمَا يُبْتَلَوْنَ بِهِ
فِی أَبْدَانِهِمْ فَيَكُونُ فِيهِ تَلَفُهُمْ كَمِثْلِ الْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ
وَ السَّيْلِ وَ الْخَسْفِ » و شايد كسى گويد كه: آنچه گفتيم (در تلف شدن اموال
است، پس چه مىگويد در آنچه مردم در بدنهاى خود به آن مبتلا مىشوند و موجب تلف شدن
ايشان مىگردد مانند: سوختن و غرق شدن به سيل و زلزله؟
آن
حضرت اين گرفتاری ها را نيز برای هر دو گروه به صلاح دانسته و وجه آن
را بيان می فرمايد «
فَيُقَالُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ
جَعَلَ فِی هَذَا أَيْضاً صَلَاحاً لِلصِّنْفَيْنِ جَمِيعاً أَمَّا الْأَبْرَارُ
فَلِمَا لَهُمْ فِی مُفَارَقَةِ هَذِهِ الدُّنْيَا مِنَ الرَّاحَةِ مِنْ تَكَالِيفِهَا
وَ النَّجَاةِ مِنْ مَكَارِهِهَا وَ أَمَّا الْفُجَّارُ فَلِمَا لَهُمْ فِی ذَلِكَ
مِنْ تَمْحِيصِ أَوْزَارِهِمْ وَ حَبْسِهِمْ عَنِ الِازْدِيَادِ مِنْهَا»
[2]
در جواب مىگوئيم كه: در اينها نيز رعايت مصلحت هر دو صنف شده است، اما نيكان و ابرار
زيرا كه در مفارقت دنيا راحت مىيابند از تكاليف آن و نجات مىيابند از مكاره آن. و
امّا اشرار و فجّار زيرا كه كفّاره بعضى از گناهان ايشان مىشود و ايشان را مانع مىگردد
از ازدياد معاصى.
امام
سپس در خلاصه ای کلام خويش را اينگونه بيان می فرمايند: «
وَ جُمْلَةُ الْقَوْلِ أَنَّ الْخَالِقَ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِحِكْمَتِهِ
وَ قُدْرَتِهِ قَدْ يَصْرِفُ هَذِهِ الْأُمُورَ كُلَّهَا إِلَى الْخَيْرِ وَ الْمَنْفَعَةِ
فَكَمَا أَنَّهُ إِذَا قَطَعَتِ الرِّيحُ شَجَرَةً أَوْ قَطَعَتْ نَخْلَةً أَخَذَهَا
الصَّانِعُ الرَّفِيقُ وَ اسْتَعْمَلَهَا فِی ضُرُوبٍ مِنَ الْمَنَافِعِ فَكَذَلِكَ
يَفْعَلُ الْمُدَبِّرُ الْحَكِيمُ فِی الْآفَاتِ الَّتِی تَنْزِلُ بِالنَّاسِ
فِی أَبْدَانِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ فَيُصَيِّرُهَا جَمِيعاً إِلَى الْخَيْرِ
وَ الْمَنْفَعَةِ » و مجمل سخن آن است كه: خالق عليم و قادر حكيم هر يك از اينها
را بر وجه مصلحت و از براى خير و منفعت عباد به عمل مىآورد و آنچه به ظاهرش مىنمايد
به جهت خير جارى مىگرداند چنانچه اگر باد درخت عظيمى را بيندازد و صانع دانا آن را
در منافع عظيمه مانند در و پنجره و ستون و غير اينها به كار برد ضرر را به نفع مبدّل
گردانيده، هم چنين مدبّر حكيم آفاتى كه در ابدان و اموال مردم عارض مىگردد همه را
خير و منفعت مىگرداند.
قاعده
و اصلی که امام (ع) در پايان بيان می فرمايند بهره گيری از
برهان لمی و اجمالی است. و چون مخاطب امام (ع) تا حدی توانايی
دريافت جواب های تفصيلی را دارد حضرت وارد آن نيز شده است.
ضرورت تواضع و فروتنی در تبليغبهره
گيری از پاسخ اجمالی و تفصيلی، روشی بسيار حکيمانه است تا
مخاطب بين همه و هيچ قرار نگيرد. آن مقداری که فرد می داند يا مخاطب
کشش آن را دارد، بيان می شود اما مقداری که دانسته نمی شود يا
مخاطب ظرفيت آن را ندارد به اصول کلی محکم عقلی بازگشت داده می
شود. از شاگردان مرحوم علامه طباطبايی نقل شده که از ايشان جمله «نمی
دانم » زياد شنيده می شد با اينکه مرحوم علامه در علوم مختلفی صاحب فن
بودند. لذا از گفتن نمی دانم نبايد شرم کرد مگر در مقابل افرادی که
مغرور و عنود هستند . خود اذعان به ندانستن از نظر تربيتی در مخاطب اثر بالا
و ماندگاری می گذارد. مرحوم علامه جعفری در سخنرانی که برای
طلاب داشتند آنان را توصيه به تواضع و فروتنی فرموده و سپس اين مطلب را نقل کردند
که نامه از دانشجويی بدستم رسيد که سالهای خيلی دور از من سوالی
را پرسيده بود. وی در آن نامه می گويد: سی سال قبل در بين راه
از شما سوالی نمودم و شما چون خسته بوديد گفتيد در همين پله ها بنشين تا پاسخ
تو را بگويم. من نيز با شما بر همان پله های خاکی نشستم و شما سخنان
تان را بيان فرمودند . اکنون که سالها از آن جريان می گذرد مطالبی که
بيان فرموديد از خاطرم رفته است اما همان نشستن متواضانه شما نه تنها در خاطرم مانده
بلکه تحولی در زندگی من ايجاد نمود.
جوانان،
خصوصا دانشجويان از روحانيت توقعی ديگری دارند لذا بايد در جمع های
آنها اين مساله را مورد توجه جدی قرار داد .
فرض اشکال ديگر و جواب امام(ع)امام
(ع) در ادامه فرض ديگری را مطرح می فرمايد: ممکن است کسی بگويد بهتر
نبود خداوند به جای مديريت مصائب و تنبه بخش آنها اصلا آنها را ايجاد نکرده
و از همان ابتدا جلوی آنها را می گرفت «
فَإِنْ
قَالَ وَ لِمَ تَحْدُثُ عَلَى النَّاسِ قِيلَ لَهُ لِكَيْلَا يَرْكَنُوا إِلَى الْمَعَاصِی
مِنْ طُولِ السَّلَامَةِ فَيُبَالِغَ الْفَاجِرُ فِی رُكُوبِ الْمَعَاصِی
وَ يَفْتُرَ الصَّالِحُ عَنِ الِاجْتِهَادِ فِی الْبِرِّ فَإِنَّ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ
جَمِيعاً يَغْلِبَانِ عَلَى النَّاسِ فِی حَالِ الْخَفْضِ وَ الدَّعَةِ وَ هَذِهِ
الْحَوَادِثُ الَّتِی تَحْدُثُ عَلَيْهِمْ تَرْدَعُهُمْ وَ تُنَبِّهُهُمْ عَلَى
مَا فِيهِ رُشْدُهُمْ فَلَوْ خُلُّوا مِنْهَا لَغَلَوْا فِی الطُّغْيَانِ وَ
الْمَعْصِيَةِ كَمَا غَلَا النَّاسُ فِی أَوَّلِ الزَّمَانِ حَتَّى وَجَبَ عَلَيْهِمُ
الْبَوَارُ بِالطُّوفَانِ وَ تَطْهِيرِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ» اگر كسى گويد كه
اگر اين مفاسد در ابدان و اموال عارض نمىشد چه مىشد و چه مفسده لازم مىآمد؟
جواب گوئيم كه: اگر اينها نمىشد، مردم به سبب امتداد سلامت و رفاهيّت و نعمت ميل مىكردند
به سوى معاصى، و فجّار در ارتكاب گناهان مبالغه مىكردند، و صلحا در عبادت و طاعت و
نيكى سست مىشدند و غالب حال خلق آن است كه در راحت حال و وفور نعمت آن دو حالت ايشان
را عارض مىگردد و اين حوادث كه بر ايشان حادث مىشود ايشان را مىترساند و مانع مىگردد
ايشان را از معصيت و متنبّه مىگرداند ايشان را كه ميل كنند به سوى امرى كه موجب رشد
و صلاح ايشان باشد. و اگر اينها بر ايشان وارد نشود هر آينه از حد به در خواهند رفت
در طغيان و معصيت، چنانچه طاغى شدند در زمانهاى گذشته تا واجب شد بر ايشان هلاك و
بوار به طوفان و لازم شد پاك گردانيدن زمين از ايشان.
مساله مرگ و فنا در مساله شروراز
جمله اشکالاتی که در بحث شرور زياد مطرح می شود مساله مرگ و نيستی
است. مرحوم ملاصدرا در اسفار به اين شبهه پرداخته است. مرحوم مطهری نيز در
کتاب عدل الهی يک فصل را به همين مساله اختصاص داده است. امام(ع) نيز در اين
روايت همين مساله را مطرح فرموده و جواب داده اند «
وَ مِمَّا
يَنْتَقِدُهُ الْجَاحِدُونَ لِلْعَمْدِ وَ التَّقْدِيرِ الْمَوْتُ وَ الْفَنَاءُ فَإِنَّهُمْ
يَذْهَبُونَ إِلَى أَنَّهُ يَنْبَغِی أَنْ يَكُونَ النَّاسُ مُخَلَّدِينَ فِی
هَذِهِ الدُّنْيَا مُبَرَّءِينَ مِنْ هَذِهِ الْآفَاتِ فَيَنْبَغِی أَنْ يُسَاقَ
هَذَا الْأَمْرُ إِلَى غَايَتِهِ فَيُنْظَرَ مَا مَحْصُولُهُ أَ فَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ
كُلُّ مَنْ دَخَلَ الْعَالَمَ وَ يَدْخُلُهُ يَبْقَوْنَ وَ لَا يَمُوتُ أَحَدٌ مِنْهُمْ
أَ لَمْ تَكُنِ الْأَرْضُ تَضِيقُ بِهِمْ حَتَّى تُعْوِزَهُمُ الْمَسَاكِنُ وَ الْمَزَارِعُ
وَ الْمَعَايِشُ فَإِنَّهُمْ وَ الْمَوْتُ يَفْنِيهِمْ أَوَّلًا فَأَوَّلًا يَتَنَافَسُونَ
فِی الْمَسَاكِنِ وَ الْمَزَارِعِ حَتَّى تَنْشَبَ بَيْنَهُمْ فِی ذَلِكَ
الْحُرُوبُ وَ تُسْفَكَ فِيهِمُ الدِّمَاءُ فَكَيْفَ كَانَتْ تَكُونُ حَالُهُمْ لَوْ
كَانُوا يُولَدُونَ وَ لَا يَمُوتُونَ وَ كَانَ يَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْحِرْصُ وَ الشَّرَهُ
وَ قَسَاوَةُ الْقُلُوبِ فَلَوْ وَثِقُوا بِأَنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ لَمَا قَنَعَ
الْوَاحِدُ مِنْهُمْ بِشَیءٍ يَنَالُهُ وَ لَا أَفْرَجَ لِأَحَدٍ عَنْ شَیءٍ
يَسْأَلُهُ وَ لَا سَلَا عَنْ شَیءٍ مِمَّا يَحْدُثُ عَلَيْهِ ثُمَّ كَانُوا
يَمَلُّونَ الْحَيَاةَ وَ كُلَّ شَیءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا كَمَا قَدْ يَمَلُّ
الْحَيَاةَ مَنْ طَالَ عُمُرُهُ حَتَّى يَتَمَنَّى الْمَوْتَ وَ الرَّاحَةَ مِنَ الدُّنْيَا
»
[3]
و از جمله چيزهائى كه ملاحده انكار مىكنند، مرگ و فنا است و گمان آن است كه اگر مردم
در اين دنيا هميشه مىبودند نمىمردند و به بلاها مبتلا نمىشدند بهتر بود.
چون
به غايت اين امر نظر كنى مىدانى كه خطا است، زيرا كه اگر هر كه داخل عالم شده و خواهد
شد بمانند و نميرند، هر آينه زمين بر ايشان تنگ شود و مزارع و اقوات كمى كند. اكنون
كه مرگ ايشان را فانى مىكند در مساكن و مزارع با يك ديگر معارضه مىكنند كه جنگها
ميان ايشان به هم مىرسد و خونها ريخته مىشود، و اگر متولّد مىشدند و نمىمردند
چگونه مىشد حال ايشان؟ البته بر ايشان غالب مىشد شر و حرص و قساوت و سنگينى دل. و
اگر از مرگ نمىترسيدند و اميد حيات ابد به خود مىداشتند، به هيچ چيز در دنيا قانع
نمىشدند و به كسى چيزى نمىدادند و امرى كه بر ايشان واقع مىشد هرگز فراموش نمىكردند
و تسلّى نمىيافتند زيرا كه به ياد مرگ مصائب و محن گوارا مىشود و از زندگانى و ساير
امور دنيا ملال به هم مىرسانند، چنانچه مىبينى كه جمعى كه عمرشان دراز شد، از زندگى
ملول مىشوند و آرزوى مرگ مىكنند كه از مشقتهاى دنيا راحت يابند.
اشکال
ديگر اينکه «
فَإِنْ قَالُوا إِنَّهُ كَانَ يَنْبَغِی
أنه [أَنْ يُرْفَعُ عَنْهُمُ الْمَكَارِهُ وَ الْأَوْصَابُ حَتَّى لَا يَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ وَ لَا يَشْتَاقُوا إِلَيْهِ فَقَدْ وَصَفْنَا مَا كَانَ يُخْرِجُهُمْ إِلَيْهِ
مِنَ الْعُتُوِّ وَ الْأَشَرِ الْحَامِلِ لَهُمْ عَلَى مَا فِيهِ فَسَادُ الدُّنْيَا
وَ الدِّينِ » اگر گويند ملال از حيات به سبب مكاره و تعبهاى دنيا است، اگر
تعبها و المها را از ايشان بردارند آرزوى مرگ نخواهند كرد. جوابش آن است كه گفتيم
كه: اگر چنين مىبودند ايشان را طغيانى به هم مىرسيد كه ضرر به دين و دنياى ايشان
و ديگران داشت.
اشکال
ديگر اينکه «
وَ إِنْ قَالُوا إِنَّهُ كَانَ يَنْبَغِی
أَنْ لَا يَتَوَالَدُوا كَيْلَا تَضِيقَ عَنْهُمُ الْمَسَاكِنُ وَ الْمَعَايِشُ قِيلَ
لَهُمْ إِذَا كَانَ يُحْرَمُ أَكْثَرُ هَذَا الْخَلْقِ دُخُولَ الْعَالَمِ وَ الِاسْتِمْتَاعَ
بِنِعَمِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَوَاهِبِهِ فِی الدَّارَيْنِ جَمِيعاً إِذًا لَمْ
يَدْخُلِ الْعَالَمَ إِلَّا قَرْنٌ وَاحِدٌ لَا يَتَوَالَدُونَ وَ لَا يَتَنَاسَلُونَ
فَإِنْ قَالُوا إِنَّهُ كَانَ يَنْبَغِی أَنْ يُخْلَقَ فِی ذَلِكَ الْقَرْنِ
الْوَاحِدِ مِنَ النَّاسِ مِثْلَ مَا خُلِقَ وَ يُخْلَقُ إِلَى انْقِضَاءِ الْعَالَمِ
يُقَالُ لَهُمْ رَجَعَ الْأَمْرُ إِلَى مَا ذَكَرْنَا مِنْ ضِيقِ الْمَسَاكِنِ وَ الْمَعَايِشِ
عَنْهُمْ ثُمَّ لَوْ كَانُوا لَا يَتَوَالَدُونَ وَ لَا يَتَنَاسَلُونَ لَذَهَبَ مَوْضِعُ
الْأُنْسِ بِالْقَرَابَاتِ وَ ذَوِی الْأَرْحَامِ وَ الِانْتِصَارِ بِهِمْ عِنْدَ
الشَّدَائِدِ وَ مَوْضِعُ تَرْبِيَةِ الْأَوْلَادِ وَ السُّرُورِ بِهِمْ فَفِی
هَذَا دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ كُلَّ مَا تَذْهَبُ إِلَيْهِ الْأَوْهَامُ سِوَى مَا جَرَى
بِهِ التَّدْبِيرُ خَطَأٌ وَ سَفَهٌ مِنَ الرَّأْی وَ الْقَوْل» و اگر
گويند كه: بايد توالد و تناسل ميان ايشان نشود تا به نمردن، مساكن و معاش بر ايشان
تنگ نشود. جواب گوئيم: در اين صورت اكثر خلق از نعمت حيات و تمتّع به نعمتهاى دنيوى
و اخروى واهب خيرات و مفيض بركات محروم مىماندند و جميع نعمتها مخصوص جماعت قليلى
مىبود كه اول از بيداى عدم به سراى وجود داخل شدند، و نعمت خداوند بىمنّت بايد كه
عام باشد هر يك از مواد قابله ممكنات به قدر قابليت و استمداد بهرهمند گردند.
اگر
گويند كه: بايست در اول جميع افراد بشر كه تا انقراض عالم موجود شوند بيافريند و همه
را در دنيا تا قيامت زنده بدارد. جواب گوئيم كه: همان مفسده تنگى مساكن و معايش عود
مىكرد. و ايضاً اگر توالد و تناسل نبود، انس گرفتن خويشان به يك ديگر و اعانت ايشان
كردن يك ديگر را نزد شدايد بر طرف مىشد و لذّت تربيت فرزندان و سرور به ايشان نمىبود
و رعايت حقوق پدر و مادر و اقارب و ثوابها كه بر اينها مترتّب مىشد مفقود مىشد،
پس آنچه گفتيم دليل است بر آن كه آنچه در خاطرها گذرد از احتمالات به غير آنچه تقدير
كرده است مدبّر ارضين و سماوات همه سفاهت رأى و محض خطاست.