درس کلام استاد ربانی

93/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدل الهی و مساله شرور
بررسی حديث توحيد مفضل در مساله شرور
محورهايی از فرمايشات حضرت امام صادق (ع) درباره شرور طبيعی به مفضل ابن عمر، در جلسات قبل بيان شد. از آن جمله اين محور بود که آن حضرت برای شرور در رشد و تربيت انسان ها نقش سازنده قائل شدند. سپس در ادامه طرح اشکال شد که گزينه ديگری نيز قابل طرح است و آن اينکه خدای متعال خلقت انسان ها را به گونه ای قرار دهد که جبرا و قهرا مرتکب گناه و معصيت نشده و کارهای نيک را انجام دهند. آن حضرت فرمودند: لازمه اين فرض آن است که آنچه انسان از لذائذ دنيوی و اخروی بدست می آورد استحقاقی نباشد زيرا جبری و قهری برای او حاصل شده است در حالی که فطرت و عقل سليم لذت های قليلی که از دسترنج خود ايجاد شده، بر لذت هايی کثيری که غير استحقاقی است ترجيح داده و بهتر و برتر می داند.  
اشکال ديگری طرح شد و آن اينکه ممکن است برخی از انسانها به مرحله دانی راضی بوده و برای آنها تنها بهره مندی مهم باشد نه مدح و شايستگی. در پاسخ، حضرت فرمودند: اگر اين اطمينان خاطر برای برخی شکل بگيرد که در دنيا و آخرت در هر صورت بهره مند شده و عقوبتی گريبان آنها را نمی گيرد، در اين صورت در ظلم و تعدی افراط کرده و حيات انسانی را به خطر می اندازند زيرا خيالشان از اين نظر جمع است.

بررسی سه وجه مرحوم علامه بر کلام حضرت
در اينجا سوالی مطرح شد چرا ظاهر پاسخ امام با فرض سوال متفاوت است زيرا فرض سوال مبتنی بر عصمت است در حالی که با وجود آن ديگر زمينه ای برای ظلم و تعدی نخواهد بود تا لازمه کلام امام بر آن مترتب شود؟ مرحوم علامه چند وجه را در شرح کلام امام بيان می فرمايند:
1- وجه اول اين است که بگوييم گويا سائل سخن قبلی امام (ع) را مبنی بر اينکه عصمت جبری ممکن نيست پذيرفته و از آن عدول کرده است، لذا فرض ديگری را مطرح کرده و می گويد می گويد: قبول داريم که شيوه اجبار صحيح نيست اما چرا خداوند در عين اختيار عقوبت را از بشر بر نداشته است؟ امام(ع) در جواب فرمودند: لازمه اين فرض، طغيان و سرکشی برخی انسان ها و در نتيجه اختلال نوع زندگی بشر است.
2- وجه ديگری که مرحوم علامه می فرمايند اين است که همان طور که سياق روايت نشان می دهد، سوال را مبتنی بر فرض عصمت بدانيم اما می گوييم افراد از اين نظر دو گروه می شوند: برخی عصمت اجباری را بر می گزينند و برخی گزينه اختيار را انتخاب می کنند. حال در صورتی که گروه اول با اينکه کاری نکرده اند از ثواب برخوردار شده و از عقوبت مصون بمانند، عدل جزايی الهی اقتضا می کند گروه دوم نيز به طريق اولی بهره مند شده و گرفتار عذاب نشوند. و از آنجا که فرض اين است که شرور دنيوی به خاطر گروه اول برداشته شده، برای گروه دوم عوامل هشدار و تنبه برداشته شده است. اين دو امر باعث می شود فی الجمله برخی طغيان کرده و حيات نوع انسانی با مشکل مواجه کنند.
3- وجه سوم اين است که پاسخ امام (ع) را مانند وجه قبل مبتنی بر عصمت بدانيم ( عصمت جبری و غير اختياری) اما بگوييم اين فرض مستلزم محال است زيرا انسان موجودی است که از قوای همچون عقل، شهوت، غضب و وهم برخوردار شده است. عقل بما هو عقل خطا نکرده و دعوت به باطل و گناه نمی کند اما گاهی وهم يا شهوت و غضب صحنه را به دست گرفته و کالای قلابی خود را به اسم عقل به فرد عرضه می کند. انسانی که دارای اين قوا است فی الجمله گرفتار معصيت و گناه می شود حال اگر کسی بگوييد اين انسان، انسان باشد اما مانند ملک - که تنها از عقل برخوردار بوده و شهوت و غضب ندارد – باشد، اين سخن تناقض آلود است.
انسان طرفه معجونی است که نيمی از ملک و نيمی از حيوان سرشته شده است. مقتضای قوای حيوانی او انحراف و سقوط و حيوانيت است و مقتضای قوه نطق و عقل او فرشته خويی و کمال است. عقل، نيروی الهی است که در انسان گذاشته شده تا او را به سمت کمال و درستی سوق دهد. در روايات، هيچ گاه عقل مذمت نشده است خواه عقل نظری و عقل عملی . البته اينکه عقل به ما هو عقل خطا نمی کند به اين معنا نيست که همه چيز را می داند بلکه منظور اين است که در حيطه ای که دسترسی دارد، خطا نمی کند.
در روايت مفضل سائل می گويد چه می شود که انسان به صورت اتوماتيک وار به سمت نيکی ها می رفت؟ اما اين سخن تناقض آلود است زيرا اگر اين قوه شهوت و غضب در او بکلی تعطيل شود که ديگر انسان، انسان نيست بلکه ملک خواهد بود، و اگر فعال باشد، فی الجمله گرفتار گناه و معصيت می شود. اينکه هم انسان باشد و هم خصوصيات انسانی را نداشته باشد، امری محال و نشدنی است .
کلام مرحوم علامه چنين است: « الثالث أن يكون السؤال مبنيا على ذلك الفرض أيضا لكن يكون الجواب مبنيا على أنه قد يستلزم المحال نقيضه إذ الكلام فی هذا النوع من الخلق المسمى بالإنسان الذی اقتضت الحكمة أن يكون قد ركبت فيه أنواع الشهوات و الدواعی فلو فرضته على غير تلك الحالة لكان من قبيل فرض الشی‏ء إنسانا و ملكا و هما لا يجتمعان فعلى هذا يلزمه أيضا لفرض كونه إنسانا أن يدعوه عدم خوف العقاب و الفراغ إلى الأشر و البطر و أنواع المعاصی و حاصله يرجع إلى تغيير الجواب الأول إلى جواب آخر لا يرد عليه السؤال على غاية اللطف و الدقة. »[1] وجه ديگر اين است که سوال مبتنی بر عصمت باشد اما جواب مبتنی بر اين باشد که اين فرض مستلزم محال است. زيرا اينکه هم انسان، انسان باشد و هم نتواند گناه کند سخنی تناقض آلود است. سخن در اين است که خداوند متعال به مقتضای حکمت خويش موجودی بنام انسان خلق نمايد که در او انواع شهوات و دواعی قرار داده شود. حال اگر فرض شود که اين موجود باشد اما اين نيروها در او نباشد فرضی تناقض آلود خواهد بود. بر اين اساس اگر آدمی دارای اين قوا باشد و از آن طرف خيالش آسوده باشد که گرفتار عقوبت و عذاب نمی شود فی الجمله ياغی و طاغی شده و حيات بشری را تهديد می کند.
مشی عقل گرايی مرحوم علامه مجلسی
برخی مرحوم علامه مجلسی و عده ای ديگر از بزرگان را ظاهر گرا می دانند که به عقل در فهم آيات و روايات توجهی نمی دهند در حالی که اين سخن کاملا نادرست است زيرا آنها نيز - همان طور که در اين بحث مشاهده شد- در مباحث خود به تجزيه و تحليل عقلی مسائل می پردازند لذا مشی عقل گرايی داشته اند منتهی به عقل فلسفی، خوش بين نبوده و ريشه های آن را از بيگانه می دانستند لذا آن را نمی پذيرفتند. البته اين سخن جای تامل دارد زيرا همان طور که مرحوم صدرالمتالهين فرموده است ريشه فلسفه و حکمت به انبياء الهی باز می گردد. ايشان در چند جا تصريح دارند: که تبّت ( بريده باد) عقلی که در مسير خلاف شرع باشد و حاشا شرع که با عقل منافاتی داشته باشد . لذا اين دو با هم يکی هستند و تهافتی با هم ندارند . 

فرض عصمت اختياری در انسان ها
ممکن است فرض ديگری که در روايت نيامده است مطرح شود و آن اينکه: انسان ها معصوم باشند اما به عصمت اختياری يعنی همان عصمتی که انبياء الهی و ائمه اطهار (ع) از آن برخوردار بودند نه عصمت جبری و قهری.
اما اين فرض نيز به دلايل ذيل نادرست است:
1- اول اين که وجود ناملايمات صرفا به اين خاطر نيست که برای گناه کاران جنبه تنبه و هشدار داشته باشد تا در صورت عدم آن، برداشته شود بلکه فوائد ديگری همچون بالا بردن رشد و کمال انسان های مومن به همراه دارد لذا بر فرض که وجود گزينه عصمت اختياری پذيرفته شود، شرور و ناملايمات رفع نمی شود.
2- اين طور نيست که هر چيزی امکان داشته باشد، حکيمانه نيز باشد لذا  چه بسيار مواردی که از نظر علم و قدرت نامتناهی الهی شدنی است، اما چون وقوع آن خلاف حکمت و مصلحت است اتفاق نمی افتد.
3- آنچه انبياء الهی و ائمه اطهار (ع) برخوردار بودند عصمت موهبتی است و الا عصمت اکتسابی اختصاصی به آنها نداشته و برای ديگران نيز ممکن است کما اينکه در طول تاريخ مصاديقی از آن وجود داشته است مانند حضرت سلمان (ع)، قمر بنی هاشم(ع) و زينب کبری (س)، البته بدست آوردن آن زحمت زيادی دارد. لذا عمده سخن در عصمت موهبتی است. مستشکل می گويد چه مانعی دارد که همگان از آن برخوردار می شدند؟ پاسخ اين است که اگر آنها دارای قابليت دريافت چنين عصمتی بودند قطعا از طرف خدای متعال برخوردار  می شدند و اينکه برخوردار نشدند به خاطر عدم قابليت و خلاف حکمت بودن آن است.
پاسخی که در اين وجه بيان شده بر اساس برهان لمی که قبلا بيان شد است، به اين صورت که ما يقين داريم اعطای الهی عادلانه و از روی حساب و کتاب بوده و گزافه نيست. حال در اين مواردی که وجه آن را نمی دانيم، به آن اصل کلی اجمالی ارجاع داده و می گوييم قطعا اين موارد نيز حکيمانه بوده است. اين امور همان طور که شهيد مطهری بيان فرمودند به تفاوتها باز می گردد نه تبعيض ها، و تفاوت ها مقتضای نظام علی و معلولی است که بر عالم حاکم است.


[1] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج3، ص 145، ط  دار احیاء التراث العربی.