درس کلام استاد ربانی

93/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نسبت خيرات و شرور با انسان
روز ولادت فرخنده حضرت صديقه طاهره (س) است، اين ميلاد با برکت را به پيشگاه حضرت بقيه الله الاعظم (عج) تبريک می گوييم.
درياست نبی(ص) و گوهرش فاطمه(س)است
يکتاست علی(ع) و همسرش فاطمه(س) است
با آنکه پناه همه خلق است حسين (ع)
او هم به پناه مادرش فاطمه(س) است
بر عالميان رحمت بی حد آمد           زيبا گوهر رسول امجد آمد
تبريک به شيعيان اهل عالم             چون فاطمه(س) دختر محمد(ص) آمد
اميدواريم که همگان مشمول عنايات خاص آن بانوی بزرگ باشيم خصوصا کشور ما در امسال که در آغاز و پايان آن مزين به نام آن حضرت است، در برابر توطئه های دشمنان مکتب اهل بيت (ع) سرفراز باشد و آن توطئه ها به برکت دعای ايشان خنثی گردد. به برکت ايشان نيز رهبری ما شادکام و در مسير کار موفق باشد و بقيه خدمت گذاران تلاش کنند تا منويات ايشان عملی گردد . انشاء الله

اشکال: جوامعی گناهکار در عين حال، برخوردار از مواهب طبيعی
اشکالی در جلسه گذشته درباره اصل قرآنی راجع به نقش ايمان و عمل صالح و در نقطه مقابل کفر و تبهکاری در خيرات و شرور عالم طبيعت بيان شد. طبق اين اشکال گفته شده ما در دنيا سرزمين هايی را مشاهده می کنيم که ايمان چندانی ندارند و اعمال زشتی انجام می دهند اما از مواهب الهی برخوردار هستند. از آن طرف در کشور های اسلامی که اهل  ايمان و عمل به دستورات دينی هستند اما بلايای طبيعی زياد رخ می دهد. آيا اصلی که قرآن بيان کرده با واقعيت نقض می شود؟
به اين اشکال چند پاسخ داده شده است:

پاسخ اول: اکثريت جزء مستضعفين اند نه عاصيان عنود  
حضرت آيت الله جوادی اين پاسخ را در تفسير تسنيم، جلد 29 بيان فرموده اند. اينکه همه کسانی که در کشورهای ديگر زندگی می کنند را جز افراد عنود و طغيان گر بدانيم که عالما و عامدا با حقيقت مخالفت می کنند، باوری نادرست است. هميشه اين گونه بوده که اکثريت به عالمان خود نگاه کرده و طبق سخن آنان عمل می کنند لذا نمی توان آنان را مصداق ﴿وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[1] دانست. اينان از نظر فکری نوعا مشمول مستضعفين قرار دارند که در آخرت يا از عذاب معاف می شوند و يا بعد از تحمل عذاب در نهايت نجات می يابند.    

پاسخ دوم: سنت استدراج و املا
بر فرض که اين جوامع را مصداق ذيل آيه مورد بحث بدانيم اما برخورداری از مواهب طبيعی دليل و نشانه رحمت و برکت الهی نيست بلکه در موردی نشانه عذاب و نقمت است. آيه ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا﴾[2] يک قانون را بيان کرده و مساله استدراج قانون ديگر الهی است. بنابراين ممکن است انسانی در عين بی ايمانی و کفر برخوردار باشد اما نبايد آن را نشانه لطف و رحمت الهی نسبت به او دانست بلکه او از اين طريق گرفتار مکر و عقوبت الهی گرديده است. چنين مواهبی در مورد چنين شخصی يا خود عذاب است و يا مقدمه عذاب به شمار می روند که در دنيا يا آخرت شامل حال او خواهد شد.
مرحوم علامه در الميزان، چند جا به سنت استدراج پرداخته اند.[3] ايشان استدراج را دو گونه معرفی می نمايند:
1- گونه اول آن است که افراد به تدريج و به صورت پنهانی به سمت هلاکت در دنيا يا آخرت پيش می رود.
2- گونه دوم به اين صورت است که در همان وقتی که نعمت ها به فرد عاصی داده می شود عذاب او نيز آغاز می شود اما خودش متوجه نيست. وقتی انسانی خدا را فراموش کرده و غرق در معاصی گردد و روز و شب به فکر مطامع دنيا باشد، باب مواهب دنيايی بر او گشوده می شود اما همزمان بر آشفتگی، اضطراب، نگرانی و ترس او افزوده می شود. او هر چند فردی متمکنی است اما به مقدار يک آدم معمولی نيز از دنيا لذت نمی برد و دائم در حرص و نگرانی است. اين فشارهای روحی بر جسم او نيز صدماتی را وارد می کند ( کما اينکه امروزه ثابت شده ريشه بسياری از بيماری های جسمی مربوط به روح و روان فرد است). قرآن کريم در اين باره می فرمايد: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً [4]: و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى(سخت و) تنگى خواهد داشت. چنين شخصی بعد از آن نيز گرفتار عذاب شديد اخروی خواهد شد.
مرحوم علامه طباطبايی می فرمايد: «و من وجه آخر لما انقطع هؤلاء عن ذكر ربهم و كذبوا بآياته سلبوا اطمئنان القلوب و أمنها بالتشبث بذيل الأسباب التی من دون الله، و عذبوا باضطراب النفوس و قلق القلوب و قصور الأسباب و تراكم النوائب، و هم يظنون أنها الحياة ناسين معنى حقيقة الحياة السعيدة فلا يزالون يستزيدون من مهلكات زخارف الدنيا فيزدادون عذابا و هم يحسبونه زيادة فی النعمة حتى يردوا عذاب الآخرة و هو أمر و أدهى، فهم يستدرجون فی العذاب من لدن تكذيبهم بآيات ربهم حتى يلاقوا يومهم الذی يوعدون. قال تعالى: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»: الرعد: 28، و قال: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً﴾: طه: 124، و قال: ﴿فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ﴾: التوبة: 55، و هذا معنى آخر من الاستدراج‏»[5]
ايشان همچنين در ذيل آيه 55 توبه می فرمايند « فإن الحياة التی يعدها الموجود الحی سعادة لنفسه و راحة لذاته إنما تكون سعادة فيها الراحة و البهجة إذا جرت على حقيقة مجراها و هو أن يتلبس الإنسان بواقع آثارها من العلم النافع و العمل الصالح من غير أن يشتغل بغير ما فيه خيره و نفعه، فهذه هی الحياة التی لا موت فيها، و الراحة التی لا تعب معها، و اللذة التی لا ألم دونها، و هی الحياة فی ولاية الله، قال تعالى: ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ يونس:- 62.
و أما من اشتغل بالدنيا و جذبته زيناتها من مال و بنين إلى نفسها و غرته الآمال و الأمانی الكاذبة التی تتراءى له منها و استهوته الشياطين فقد وقع فی تناقضات القوى البدنية و تزاحمات اللذائذ المادية، و عذب أشد العذاب بنفس ما يرى فيه سعادته و لذته فمن المشاهد المعاين أن الدنيا كلما زادت إقبالا على الإنسان، و متعته بكثرة الأموال و الأولاد أبعدته عن موقف العبودية و قربته إلى الهلاكة و عذاب الروح فلا يزال يتقلب بين هذه الأسباب الموافقة و المخالفة، و الأوضاع و الأحوال الملائمة و المزاحمة، فالذی يسميه هؤلاء المغفلون سعة العيش هو بالحقيقة ضنك »[6] مرحوم علامه می فرمايد: حيات در نگاه قرآن دو گونه است: حيات مادی و حيات روحانی. در حيات روحانی اصلا مرگی وجود ندارد زيرا روح انسان هرگز مرگی ندارد. حيات روحانی همراه با آسايش است و سختی در آن نيست اما حيات مادی همراه با سختی هاست . درست است که اولياء الله در دنيا سختی های فراوانی می کشند اما اين سختی ها در حاشيه بوده و روح بزرگ آنها را تحت تاثير قرار نمی دهد. اين تلخی ها در اصل حيات طيبه آنها نيست بلکه فرع آن است. سپس مرحوم علامه می فرمايد: اين حيات طيبه آن گاه محقق می شود که فرد در سايه ولی خدا زندگی کند و هر چه حجت خدا می گويد بدون کم و کاست و بهانه گيری انجام می دهد «المومن کالميت بين يدی الغسال»[7] آن وقت است که در هر حالی شادکام است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْن[8]

آيات ديگری بيان گر سنت استدراج   
1- آل عمران، آيه 178 ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين[9]: آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى‏دهيم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده‏اى(آماده شده) است!
2- آل عمران، آيات 196 و 197 ﴿لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ﴾[10]: رفت و آمد(پيروزمندانه) كافران در شهرها، تو را نفريبد!. اين متاع ناچيزى است؛ و سپس جايگاهشان دوزخ، و چه بد جايگاهى است!
3- هود، آيه 48 ﴿قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليم: (به نوح) گفته شد: «اى نوح! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهايى كه با تواند، فرود آى! و امتهاى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهره‏مند خواهيم ساخت، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى‏رسد(،چرا كه اين نعمتها را كفران مى‏كنند!)».
4- مومنون، آيات 55 و 56 ﴿أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ. نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُون‏﴾[11]: آنها گمان مى‏كنند اموال و فرزندانى كه بعنوان كمك به آنان مى‏دهيم. براى اين است كه درهاى خيرات را با شتاب به روى آنها بگشاييم!! (چنين نيست) بلكه آنها نمى‏فهمند(كه اين وسيله امتحانشان است).
5- اعراف، آيه 95 ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُون[12]: سپس(هنگامى كه اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيكى(و فراوانى نعمت و رفاه) را به جاى بدى(و ناراحتى و گرفتارى) قرار داديم؛ آن چنان كه فزونى گرفتند، (و همه‏گونه نعمت و بركت يافتند، و مغرور شدند،) و گفتند: «(تنها ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم؛) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان(به سبب اعمالشان) گرفتيم(و مجازات كرديم)، در حالى كه نمى‏فهميدند

رواياتی در مورد سنت استدراج
1- حضرت اميرالمومنين(ع) در نهج البلاغه می فرمايند: «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه‏ »[13]: چه بسا كسى كه با نعمت‏هايى كه به او رسيده، به دام افتد، و با پرده‏پوشى بر گناه، فريب خورد، و با ستايش شدن، آزمايش گردد، و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، نيازمود.
2- آن حضرت در جای ديگر فرمودند: « رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَنْفِعُ [الْمُسْتَمِعُ فِی شُكْرِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِك‏ »[14]: چه بسا نعمت داده شده‏اى كه گرفتار عذاب شود، و بسا گرفتارى كه در گرفتارى ساخته شده و آزمايش گردد، پس اى كسى كه از اين گفتار بهرمند مى‏شوى، بر شكر گزارى بيفزاى، و از شتاب بى جا دست بردار، و به روزى رسيده قناعت كن.
3- آن حضرت فرمودند: « أَيُّهَا النَّاسُ [لِيَرَاكُمُ [لَيَرَاكُمُ‏] لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِی ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِی ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولا»[15] اى مردم، بايد خدا شما را به هنگام نعمت همانند هنگامه كيفر، ترسان بنگرد. زيرا كسى كه رفاه و گشايش را زمينه گرفتار شدن خويش نداند، پس خود را از حوادث ترسناك ايمن مى‏پندارد، و آن كس كه تنگدستى را آزمايش الهى نداند پاداشى را كه اميدى به آن بود از دست خواهد داد.

اشکال ديگر
اينجا اشکال ديگری مطرح می شود که بايد بدان پرداخته شود و آن اينکه اگر انسان به جايی می رسد که ديگر لياقت بازگشت را ندارد آيا بر مبنای خيرخواهی الهی بهتر نيست نابود شود تا اينکه باقی بماند تا بر گناهانش افزوده شود و يا بهتر نبود چنين اشخاصی از اول متولد نمی شدند؟
پاسخ اين اشکال در جلسه آينده انشاء الله پيگيری می شود.


[1] اعراف/سوره7، آیه96.
[2] اعراف/سوره7، آیه96.
[3] رک: المیزان، ج 8، ص 346-347 ؛ ج9، ص308-309 ؛ ج14، ص225.
[4] طه/سوره20، آیه124.
[5] المیزان، علامه طباطبایی، ج8، ص346-347، ط جامعه مدرسین.
[6] المیزان، علامه طباطبایی، ج9، ص309، ط جامعه مدرسین.
[7] اسرار الحکم، حکیم سبزواری، ص470، ط مطبوعات دینی.
[8] توبه/سوره9، آیه52.
[9] آل عمران/سوره3، آیه178.
[10] آل عمران/سوره3، آیه196.
[11] مومنون/سوره23، آیه55.
[12] اعراف/سوره7، آیه95.
[13] نهج البلاغه، سید رضی، ح116، ص489، ط هجرت.
[14] نهج البلاغه، سید رضی، ح279، ص524، ط هجرت.
[15] نهج البلاغه، سید رضی، ح364، ص537، ط هجرت.