درس کلام استاد ربانی

92/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نسبت خيرات و شرور با انسان
بررسی آيات قرآن درباره نسبت حوادث طبيعی و اجتماعی با انسان
در جلسه قبل دو آيه 61 سوره نحل و 45 سوره فاطر درباره تاثير اعمال انسان خصوصا گناهان و معاصی در حوادث طبيعی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت. غرض از بررسی اين موضوع در قرآن کريم اين است که آيات شاخص در اين مورد بررسی شود و سپس به يک جمع بندی در اين زمينه دست يافت. در اينجا به دنبال آن هستيم تا از طريق مطالعه آيات و روايات جواب اين سوالات را پيدا کنيم:
1- آيا تاثير اعمال انسان در ناملايمات صرفا جنبه اجتماعی دارد يا فردی هم هست؟ يعنی همان طور که معاصی عمومی پيامدهايی همچون شرور و مصائب را به دنبال دارد آيا اعمال فردی نيز همين گونه است و پيامدهای ناگواری در زندگی فردی دارد؟
2- نقش اعمال آدمی در اين گونه حوادث چگونه است؟ آيا بر اساس مشيت الهی يک نوع رابطه علی و معلولی در اينجا حاکم است؟ اگر چنين است نسبت آنها با معاليل طبيعی چگونه است؟
3- اگر چنين رابطه ای وجود دارد آيا عقل می تواند آن را کشف کند يا نه عقل صرفا می تواند امکان آن را بيان کرده و تنها راه کشف آن وحی است؟
4- حکمت و فلسفه الهی در اين قانون چيست؟
5- از آنجا که وقتی اين حوادث و بلايا اتفاق می افتد انسان ها و جاندارانی که در اين باره مقصر نبوده و استحقاق نداشته اند نيز دچار بلا و گرفتاری می شوند، عدالت الهی در حق آنها چگونه تامين می شود؟  
در نهايت امر به حلقه ای مفقوده در مساله شرور می رسيم که در آثار فلاسفه ذکر نشده است و آن توجه انسان در اين حوادث و ناملايمات به نقش خويش است. انسان در وقوع اين حوادث بايد انگشت اتهام را به سوی خويش کرده و از خود بپرسد چه کرده که دچار اين بلايا شده است؟ جای تعجب است که شهيد مطهری با اينکه به خوبی مساله شرور و ناملايمات را در کتاب «عدل الهی » مورد بررسی قرار داده است اما متعرض اين مطلب نشده و فصلی از کتاب را به آن اختصاص نداده است.
بررسی آيات 11 رعد و 53 انفال
اين دو آيه از نظر عبارت و مضمون شبيه به هم می باشند. قرآن کريم در سوره رعد می فرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏﴾[1] خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند. مرحوم علامه در اينجا عبارت دقيقی دارند، می فرمايند: «و الآية أعنی قوله: ﴿ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ﴾ إلخ، يدل بالجملة على أن الله قضى قضاء حتم بنوع من التلازم بين النعم الموهوبة من عنده للإنسان و بين الحالات النفسية الراجعة إلى الإنسان الجارية على استقامة الفطرة فلو جرى قوم على استقامة الفطرة و آمنوا بالله و عملوا صالحا أعقبهم نعم الدنيا و الآخرة»[2] اين آيه دلالت می کند که خدای متعال يک سنت و حکمت قطعی دارد و آن رابطه حتمی و تکوينی ميان نعمت هايی که به انسان اعطا فرموده و بين حالت های نفسانی انسان است. نعمت های الهی از جهت تکوينی با حالت های خوب فطری انسان گره خورده است. لذا اگر قومی ايمان داشته و در مسير فطرت استقامت نمايد، نعمت های الهی در دنيا و آخرت شامل حال آنان خواهد شد . آنان تا مادامی که بر اين حالت هستند نعمت هايی الهی نيز برايشان ثابت است اما اگر دگرگون شده و از مسير فطرت خارج شوند، خداوند متعال حال آنها را در برخورداری از نعمت ها تغيير می دهد.
خدای متعال تکوينا، انسان آفريده است؛ انسان نيز دارای فطرت سالم است؛ مقتضای فطرت نيز اعطای کمال است . حال اگر انسان اين مسير فطرت را طی کند همواره در مسير کمال بوده و از مواهب دنيا و آخرت استفاده می کند اما اگر منحرف شود نعمت ها برايش تبديل به نقمت می شود .
مرحوم علامه در تفسير آيه 53 انفال نيز می می فرمايد «قوله تعالى: ﴿ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ إلخ أی إن العقاب الذی يعاقب به الله سبحانه إنما يعقب نعمة إلهية سابقة بسلبها و استخلافها، و لا تزول نعمة من النعم الإلهية و لا تتبدل نقمة و عقابا إلا مع تبدل محله و هو النفوس الإنسانية، فالنعمة التی أنعم بها على قوم إنما أفيضت عليهم لما استعدوا لها فی أنفسهم، و لا يسلبونها و لا تتبدل بهم نقمة و عقابا إلا لتغييرهم ما بأنفسهم من الاستعداد و ملاك الإفاضة و تلبسهم باستعداد العقاب.
و هذا ضابط كلی فی تبدل النعمة إلى النقمة و العقاب، و أجمع منه قوله تعالى: ﴿ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ: ﴾ الرعد:- 11 و إن كان ظاهره أظهر انطباقا على تبدل النعمة إلى النقمة.»[3]
بررسی اين آيه و مقتضای دليل عقلی ثابت می کند که آنچه بر اساس اصل اوليه از خدای متعال صادر می شود رحمت و نعمت است. اساسا کار الهی با نعمت هاست. لذاست که نعمت ها را وصل به فطرت نموده است و مقتضای خلقت انسان دريافت دائمی نعمت هاست. اين بشر است که با انجام معاصی قابليت خويش را تغيير داده و نعمت ها را تبديل به نقمت می کند. مرحوم علامه می فرمايد: همه عقاب ها که از ناحيه خدای متعال به بشر می رسد مسبوق به نعمت هايی است که قبلا به آنها داده است و آن عقاب ها به معنای سلب نعمت است. انسان اين گونه خلق شده که بر اساس فطرت خويش دريافت کننده نعمت ها باشد اما او با انجام معاصی و گناهان قابليت خويش را به سوء اختيارش تغيير می دهد. و اين يک قاعده کلی است که نعمت تبديل به نقمت نمی شود مگر اينکه خود افراد زمينه آن را فراهم کنند.
رحمت الهی هر چند نامتناهی است اما بر اساس معيار و ملاک واقع می شود . اينکه خدای متعال بخواهد نقمت ها را از فرد بگيرد و تبديل به نعمت کند تابع حرکتی از سوی بنده است. و الا اگر چنين حرکتی از سوی او نباشد، اعطای رحمت به او خود از مصاديق ظلم شمرده می شود.
ايمان آنگاه که برای انسان به صورت اختياری حاصل شود سودمند است اما اگر لحظات مرگ فرا رسد و پرده ها برای فرد کنار رود ايمان او فايده ای ندارد زيرا با مشاهده حقايق، اضطرارا ايمان می آورد و چنين ايمانی بی ارزش است. حضرت امير المومنين (ع) در خطبه قاصعه می فرمايد: اينکه خدای متعال انبياء و فرستادگان خويش را انسان هايی متمکن از نظر مالی و دارايی قرار نداد به خاطر اين منظور است که بندگان خويش را امتحان کند و الا ايمان آوردنی که بخاطر ظواهر دنيا باشد ارزشی نخواهد داشت. و نيز از همين باب است که خدای متعال خانه خويش کعبه را در شهری خشک و بيابانی قرار داد تا مردم را مورد امتحان و آزمايش قرار دهد .

بررسی آيه 21 سوره روم
قرآن کريم در اين آيه می فرمايد: ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِی النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ [4]  فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است؛ خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد(بسوى حق)بازگردند!
خدای متعال در اين آيه، حکمت نزول بلايا و ناملايمات را بيان می فرمايد و آن اين است که بندگان در اثر اين عذاب ها متنبه شده و به مسير فطرت خويش بازگردند . مرحوم علامه در تفسير اين آيه می فرمايد «و المراد بالفساد الظاهر المصائب و البلايا الظاهرة فيهما الشاملة لمنطقة من مناطق الأرض من الزلازل و قطع الأمطار و السنين و الأمراض السارية و الحروب و الغارات و ارتفاع الأمن و بالجملة كل ما يفسد النظام الصالح الجاری فی العالم الأرضی سواء كان مستندا إلى اختيار الناس أو غير مستند إليه. فكل ذلك فساد ظاهر فی البر أو البحر مخل بطيب العيش الإنسانی.»[5] و مراد از فساد در زمين، مصايب و بلاهايى عمومى است كه يكى از منطقه‏ها را گرفته و مردم را نابود مى‏كند، مانند زلزله، نيامدن باران، قحطى، مرضهاى مسرى، جنگها،غارتها، و سلب امنيت، و كوتاه سخن هر بلايى كه نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم مى‏زند، چه اينكه مستند به اختيار بعضى از مردم باشد، و يا نباشد، چون همه آنها فسادى است كه در دريا و خشكى عالم پديد مى‏آيد، و خوشى و طيب عيش انسانها را از بين مى‏برد.





[1] رعد/سوره13، آیه11.
[2] الميزان، علامه طباطبايی، ج11، ص310، ط جامعه مدرسين.
[3] الميزان، علامه طباطبايی، ج9، ص101، ط جامعه مدرسين.
[4] روم/سوره30، آیه41.
[5] الميزان، علامه طباطبايی، ج16، ص195و196، ط جامعه مدرسين.