درس خارج فقه آیت الله مکارم

کتاب الحج

92/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن 
بررسی کلام شهيد مطهری درباره نظام کلی عالم
در جلسه قبل کلامی از استاد شهيد مطهری نقل شد که فرمودند: وجود شرور در عالم طبيعت از اين جهت ضرورت دارد که نظام کل و تشکيل يک مجموعه بدون آنها قابل تصوير نيست. « وقتى كه جهان را جمعاً مورد نظر قرار دهيم ناچاريم بپذيريم كه در نظام كل و در توازن عمومى، وجود پستيها و بلنديها، فرازها و نشيبها، همواريها و ناهمواريها، تاريكيها و روشناييها، رنجها و لذّتها، موفّقيّتها و ناكاميها همه و همه لازم است.
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست ****كه هر چيزش بجاى خويش نيكوست‏ »[1]
اما گفته شد اين کلام ناتمام است و نمی توان آن را به صورت مطلق پذيرفت زيرا آنچه برای تشکيل يک مجموعه ضروری است دو چيست است: تعداد و تکثر داشتن افراد و ديگری وجود تفاوت ميان افراد . منشا شرور طبيعی تفاوت و اختلاف ميان موجودات نيست بلکه تعارض ها و تزاحمات است که باعث ايجاد شرور می شود. مگر اينکه همان طور که فلاسفه گفته اند بگوييم در نظام کلی عالم، وجود شرور اجتناب ناپذير است. زيرا امر دائر است بين اينکه اين مجموعه عالم طبيعت با اين شرور قليل خلق شود و يا به خاطر دوری از شر قليل کل آن خلق نشود. اما اگر اين سخن را بگوييم، آنچه شهيد مطهری بيان داشته اند چيز جديدی نخواهد بود. زيرا معنای کلام ايشان اين می شود که مجموعه ای که شرور برايش ضرورت دارد، بالضروره دارای شرور است. اين سخن به ضرورت به شرط محمول باز می گردد، يعنی مجموعه ای داريم که شرور برای آن ضروری است حال می گوييم چنين عالمی که شرور برايش ضروری است، بالضروره دارای شرور است. روشن است که همان کلام قبلی اين مطلب را ثابت می کند و ديگر نياز به اين تعبير نيست. اين مانند آن است که بگوييم انسانی که متکلم بودن برايش ضروری است، بالضروره متکلم است .
کمترين چيزی که در تشکيل يک مجموعه لازم است تکثر و تفاوت است. زيرا اساسا مجموعه بدون تکثر قابل تصور نيست. از آن طرف اگر در ميان مجموعه، ميان افراد هيچ گونه تفاوتی نباشد، ديگر کثرت معنا نخواهد داشت. لذا قطعا بايد در مجموعه تعداد و ميان آنها تفاوت وجود داشته باشد. اما آيا تنوع نيز در مجموعه لازم است؟ اگر مجموعه ای بخواهد دارای جذابيت باشد بايد از نظر کيفی نيز متنوع باشد مانند همان تابلوی نقاشی که اگر تنوع نباشد، ديگر آن جذابيت لازم را نخواهد داشت. حال سخن در اين است که آيا وجود شرور هم لازمه مجموعه است يا خير؟ پاسخ منفی است و چنين ضرورتی برای مجموعه وجود ندارد. مگر اينکه همان طور که گفته شد بگوييم برای مجموعه عالم طبيعت، شرور امری ضروری و اجتناب ناپذير است اما در اين صورت نيز اشکال کلام استاد شهيد باقی است زيرا همان طور که گفته شد، ديگر نيازی نيست برای ضروری داشتن شرور کل عالم را در نظر بگيريم.
تحليل شهيد مطهری از زشتيها و زيبايی ها در عالم
مرحوم شهيد مطهری در ادامه بعد از اينکه نظام کل را مطرح کردند عنوانی را با نام «زشتی بيان گر زيبايی است » باز کرده و می فرمايد: «زشتيها نه تنها از اين نظر ضرورى مى‏باشند كه جزئى از مجموعه جهانند و نظام كل به وجود آنها بستگى دارد، بلكه از نظر نمايان ساختن و جلوه دادن به زيباييها نيز وجود آنها لازم است. اگر مابين زشتى و زيبايى، مقارنه و مقابله برقرار نمى‏شد، نه زيبا، زيبا بود و نه زشت، زشت؛ يعنى اگر در جهان، زشتى نبود زيبايى هم نبود، اگر همه مردم زيبا بودند، هيچكس زيبا نبود؛ همچنانكه اگر همه مردم زشت بودند هيچ كس زشت نبود. اگر همه مردم همچون يوسف صدّيق بودند، زيبايى از بين مى‏رفت؛ و اگر هم همه مردم در قيافه «جاحظ» بودند زشتى در جهان نبود؛ همچنانكه اگر همه مردم قدرتهاى قهرمانى داشتند، ديگر قهرمانى وجود نداشت. اين ابراز احساسات و تحسينهايى كه قهرمانان دريافت مى‏كنند به خاطر اين است كه عده آنها محدود است. در حقيقت احساسها و ادراكهايى كه بشر از زيباييها دارد، در شرايطى امكان وجود دارند كه در برابر زيبايى، زشتى هم وجود داشته باشد. اينكه مردم به سوى زيباها كشانيده مى‏شوند و مجذوب آنها مى‏گردند، به عبارت ديگر اينكه تحرّك و كششى به سوى زيبايى پيدا مى‏شود به خاطر اين است كه زشتها را مى‏بينند و از آنان‏ روگردان مى‏شوند؛ همچنانكه اگر كوهستانها و سرزمينهاى مرتفع نبود سرزمين دشت نبود و آب از بالا به پايين سرازير نمى‏شد.
در حقيقت، جاذبه زيبارويان از دافعه زشت رويان نيرو مى‏گيرد. جادوگرى و افسونگرى زيبايى از صدقه سر بيفروغى زشتى است. زشتها بزرگ‏ترين حق را بر گردن زيباها دارند. اگر زشتها نبودند زيباها جلوه و رونق نداشتند. اينان معنا و مفهوم خود را از آنان گرفته‏اند. اگر همه يكسان بودند نه تحرّكى بود و نه كششى و نه جنبشى و نه عشقى و نه غزلى و نه دردى و نه آهى و نه سوزى و نه گدازى و نه گرمى و حرارتى.
اين يك پندار خام است كه گفته مى‏شود اگر در جهان همه چيز يكسان بود، جهان بهتر بود. گمان مى‏كنند كه مقتضاى عدل و حكمت اين است كه همه اشياء همسطح باشند، و حال آنكه فقط در همسطح بودن است كه همه خوبيها و زيباييها و همه جوش و خروش‏ها و همه تحرّكها و جنبشها و نقل و انتقال‏ها و سير و تكامل‏ها نابود مى‏گردد.
اگر كوه و درّه، همسطح بودند ديگر نه كوهى وجود داشت و نه دره‏اى. اگر نشيب نبود فرازى هم نبود. اگر معاويه نمى‏بود، علىّ بن ابى طالب با آنهمه شكوه و حسن وجود نمى‏داشت.
«دركارخانه عشق از كفر ناگزير است        آتش کرا بسوزد گر بولهب نباشد».»[2]    
در اين سخن نيز چند نکته قابل تامل است:
1- اول اينکه اين سخن ايشان که می فرمايند حسن ها را نمی توان به تنهايی فهميد بلکه بايد تنها در صورتی قابل درک هستند که بديها را در نظر بگيريم، ناتمام است زيرا می توان بودن آنکه بدی را در نظر گرفت حسن چيزی را درک کرد و اصل وجود حسن، نيازمند به بدی نيست بله برای اينکه حسن آن پديده بهتر نمايان شود، زشتی می تواند کمک کند.
2- نکته ديگر اينکه سوال می کنيم آيا زيبايی ها بدون زشتی ها قابل تصوير نيست؟ آيا نمی توان بدون در نظر گرفتن زشتی ها زيبای را ايجاد نمود؟ روشن است که چنين نيست، می توان زيبايی ها را بدون در نظر گرفتن زشتی ها فهميد و آنها را ايجاد کرد.
3- مثالی که شهيد مطهری در اين باره به کوه و دره زده است، صحيح و درست است. زيرا دره آن گاه ايجاد می شود که کوهی در کنار آن وجود داشته باشد. اما اين سخن که نمی توان برای زيبايی تصويری بدون زشتی ارائه نمود قابل پذيرش نيست. ايشان در اينجا ميان مقام ثبوت و اثبات خلط نموده اند. يعنی زشتی ها برای جلوه گری خوبی ها تاثير دارند اما در ايجاد آنها نقشی ايفا نمی کنند.
4- اين سخن استاد که می فرمايند: اگر معاويه نمی بود حضرت علی (ع) به اين شکوه وجود نمی داشت، نيز قابل تامل است. زيرا درست است که اگر بديها نمی بود ديگران به شکوه علی (ع) التفاط پيدا نمی کردند، اما تحقق شکوه ايشان وابسته به بديها نيست. اگر همه انسانها هم خوب بودند، با حضرت علی (ع) آن مقام و جايگاه را داشته اند .
کلام مرحوم علامه درباره استناد حسنات و سيئات به خدای متعال
آنچه بيان شد برگرفته از کلام مرحوم علامه طباطبايی در تفسير الميزان است. ايشان در اين زمينه با اينکه مشی شان بر اقتصارگويی است اما شش صفحه به خاطر اهميت موضوع بيان فرموده اند .
مرحوم علامه در ذيل آيه 79 سوره نساء به اين مطلب پرداخته اند:[3] ﴿ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيدا [4] هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوى مردم فرستاديم و خدا به شهادت كافى است.
در جلسه آينده انشاء الله اين مساله مورد بررسی قرار می گيرد .


[1] مجموعه آثار، شهيد مطهری، ج1، ص166و 167، ط صدرا.
[2] مجموعه آثار، شهيد مطهری، ج1، ص168، ط صدرا.
[3] الميزان، علامه طباطبايی، ج5، ص9، ط جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
[4] نساء/سوره4، آیه79.