درس کلام استاد ربانی

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن 
موضوع سخن بررسی اين مطلب بود که شرور در عالم، اعم از شرور طبيعی و اخلاقی نسبت به خيرات عالم کمتر است و لذا صدور آنها نه تنها با حکمت الهی منافاتی ندارد بلکه اگر اين خيرات کثير به خاطر شرور قليل کنار گذاشته شود، مصداق شر کثير خواهد بود. اکنون به اشکال ديگری که در اين باره مطرح شده می پردازيم.
اشکال ديگری در باب شرور
اشکال شده که چه مانعی بر سر راه است که حتی اين شرور قليل در عالم راه نيابد. آيا [نعوذبالله] خدای متعال قدرتش محدود است و نمی تواند عالمی بدون شرور خلق کند يا اينکه امکان دارد اما اراده آن را نکرده است و يا [نعوذبالله] اين امور را نمی دانسته است؟ همه اين امور مستلزم  نقص در خدای متعال است در حالی که موحدان خداوند را قادر مطلق، عالم مطلق و خير خواه مطلق می دانند. اما با اين حال چرا جلوی اين شرور را نگرفته است؟
پاسخ
پاسخ اجمالی فلاسفه اسلامی به اين اشکال اين است که اساسا وقوع عالم ماده بودن وجود اين تزاحمات و شرور امری نشدنی است. اما وجه نشدنی بوده آن چيست؟ مقصود فلاسفه از نشدنی، امتناع ذاتی نيست بلکه مقصود اين است که عالم طبيعت از آنجا که دارای ماده و صورت است، بر اساس نظام عادی خويش تاثير و تاثر می پذيرد و خروج از اين حالت نشدنی است مگر در موارد خارق العاده که در اثر حکمت برتر اتفاق می افتد. عالم طبيعت به لحاظ دارا بودن ماده، استعداد و قابليت دارد و لذا تاثيرات مختلفی را پذيرا است مثلا استخوان بدن قابليت شکسته شدن را دارد و يا چوب قابليت سوخته شده را دارا است. همچنين عالم طبيعت به لحاظ دارا بودن صورت بر ديگران تاثير می گذارد. مثلا آتش دارای صورت سوزندگی است. اگر موجودی در عالم طبيعت بخواهد نه تاثير بگذارد و نه تاثير بپذيرد ديگر موجود مادی نخواهد بود. در اينجا امر دائر است بين اينکه موجودی که خلق می شود جسمانی نباشد يا باشد و اين خواص را داشته باشد. تعبير فنی فلاسفه در اينجا اين است که در عالم طبيعت دو ويژگی لاينفک قابليت الماده و تضاد الصور وجود دارد. اگر بخواهد اين دو خاصيت نباشد، بايد مجرد تام باشد و ديگر مادی نخواهد بود .
اين خواص عالم طبيعت البته بالذات نيستند بلکه بالغير است. زيرا اگر موجودات اين خواص را بالذات می داشتند ديگر ممکن الوجود نبوده بلکه واجب الوجود بودند. مثلا آتش اقتضای سوزاندن را دارد و در حالت عادی شيئی که قابليت سوخته شده را دارد می سوزاند. اما چون بالذات نيست اگر حکمت برتر اقتضا کند به صورت موقتی جلوی آن گرفته می شود همان طور که در جريان حضرت ابراهيم (ع) رخ داد «قُلْنا يا نارُ كُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ ».[1]
شهيد مطهری در اين باره می فرمايند: در ابتدا برای حل اين مساله بايد مشخص نمود که از چه روشی می خواهيم استفاده کنيم؛ چهار روش در اينجا بکار رفته است :
1- برخی خواسته اند مساله را از طريق انی و استقرائی و به صورت جزء به جزء حل کنند اما روشن است که اين شيوه به جايی نمی رسد زيرا عمر ما کوتاه و فرصت جستجوی همه مصاديق مختلف را نداريم. اساسا در الهيات با يک سری مسائلی مواجه هستيم که روش تجربی در فهم آنها نارسا است.
2- روش ديگر پيشنهاد عدم ورود به اين عرصه است يعنی همان روشی است که اهل حديث پيش گرفته اند. اين جمله از آنان معروف است که گفتند: « الكيف غير معقول: و الاستواء منه غير مجهول، و الإيمان به واجب، و السؤال عنه بدعة».[2]
3- روش عقل گرايان عدليه، آنان بر اساس حسن و قبح عقلی وارد شده اند .
4- روش عقلی فلاسفه .
دو روش اخير برای حل شبهه شرور درست است. بر طبق اين دو روش ما بر اساس معيار کلی عقلانی به اين اشکال پاسخ می دهيم. ندانستن جزييات نيز در اينجا نقضی وارد نمی کند زيرا هر گاه توسط عقل حکمی قطعی صادر شود تنها در صورتی نقض می شود که موارد قطعی آورده شود. در صورت شک و ترديد و ابهام، بر آن حکم کلی خدشه ای وارد نشده و به قوت خويش باقی است. از آن طرف در مورد حکمت شرور نمی توان، نقض های قطعی اقامه نمود زيرا نهايت چيزی که به دست فرد می آيد اين است که بگويد اگر چنين بود شايد بهتر بود.
فلاسفه در اينجا بر اساس روش لمی وارد شده اند. آنان بعد از اثبات خدای متعال اثبات کرده اند که خداوند عليم،‌قدير و حکيم مطلق است. وقتی چنين شد به اين نتيجه می رسيم که شرور قليلی که در عالم وجود دارد طبق حکمت الهی صورت گرفته است. نظام کنونی بر اساس مديريت حکيمانه صورت گرفته است و اگر استثنائاتی در آن رخ دهد باز بر اساس حکمت بالاتر صورت گرفته است. مبنايی که فلاسفه بر آن تکيه کرده اند از استحکام بالايی بر خوردار است زيرا روش لمی نسبت به برهان انی از شرافت بيشتری برخوردار است.
«برهاننا باللم و الإن قسم             علم من العلة بالمعلول لم‏
 و عكسه إن و لم أسبق             و هو بإعطاء اليقين أوثق‏ »[3]   
به جهت همين استحکام در روش فلاسفه است که مرحوم شهيد مطهری می فرمايند من نيز برای حل شبهه شرور همان روش فلسفی را برگزيده ام.
موارد نقض و اشکالاتی که بر استدلال فلاسفه وارد می شود در صورتی که مستدل باشد مورد بررسی و پاسخ گويی قرار می گيرد همان طور که در جلسات گذشته به بررسی اين اشکال پرداختيم که گفته بودند شرور اخلاقی در عالم اگر با عالم آخرت در نظر گرفته شد کثير خواهد بود زيرا سرانجام اکثر افراد شقاوت و عذاب است. اما در بررسی اين کلام اثبات شد که بر اساس عقل و نقل اکثر انسان ها در نهايت نجات يافته و مخلدين در عذاب اندک هستند. اما اگر در برابر سخن فلاسفه کسی بگويد آيا نمی شد که نظام عالم بهتر از اين طراحی می شد و يا اگر فلان موجود اينگونه خل می شد بهتر بود، همان استدلال به قوت خود باقی است زيرا اين موارد صرف احتمال بوده و نمی تواند آن اصل کلی را خدشه دار کند. مگر اينکه بتوان موردی را بيان کرد که به صورت قطعی از نظام کنونی برتر باشد اما چنين چيزی نيز امکان ندارد .
اگر به عالم با نگاه سطحی نظر شود مساله شرور قابل هضم نخواهد بود اما اگر با ديد بلند و بالاتری نگاه شود، پذيرش شرور راحت تر و وجود آنها مقبول می شود. اين مانند اين است که فردی از دور ببيند که بلدوزرها در حال تخريب خانه ای هستند و سر و صدا و گرد و غبار به هوا پرخواسته است. وی ابتدا اين کار را شر و نادرست ارزيابی می کند اما وقتی جلو تر می آيد و و در پاسخ سوال خود از چرايی آن کار به او گفته می شود: بناست در اينجا يک بيمارستان برای مداوای بيماران ساخته شود، آن ناملايمات را با رضايت می پذيرد.
بنابراين معلوم شده که روش استقرايی و جزء نگرانه در حل مساله شرور کافی نيست و اگر کسی بخواهد با اين روش مساله را حل کند عمرش به پايان رسيده و راه به جايی نمی بود. اما اگر راه برهان لمی را بکار گيرد مساله به درستی حل می شود. طبق برهان لمی خدای متعال واجب الوجود من جميع الجهات است زيرا اگر چنين نباشد يعنی آنچه به امکان عام برای او ممکن است را بالذات نداشته باشد در اين صورت ذات او مرکب از داشتن و نداشتن خواهد بود. ذاتی نيز که دارای چنين ترکيبی باشد، وجودش امکانی خواهد بود و اين خلاف فرض واجب الوجود است. مرحوم خواجه نصير الدين طوسی نيز در «تجريد» برای اثبات صفات الهی از همين شيوه استفاده کرده است. ايشان بعد از اثبات اينکه خدای متعال واجب الوجود است مجموعه ای از صفات ثبوتيه و سلبيه را برای خدای متعال ثابت دانسته است « و وجوب الوجود يدل على سرمديته و نفی الزائد. ...»[4] مرحوم خواجه می فرمايند اگر خدای متعال اين صفات را نداشته باشد خلاف فرض واجب الوجود خواهد بود.
نکته ديگر اينکه نظام عالم از علم الهی نشات گرفته است و از آنجا که در طرح و نقشه الهی هيچ گونه نقصی وجود ندارد اين نظام نيز بدون نقص خواهد بود. مرحوم حاجی در اين باره می فرمايد:
« فالكل من نظامه الكيانی      ينشأ من نظامه الربانی‏ »[5] يعنی نظام عالم دارای منشا است و آن نظام ربوبی الهی است. حال که حکيمانه بودن نظام اثبات شد مواردی که نمی دانيم به آن ارجاع می دهيم.
دفع اشکال 
برخی از نويسندگان[6] گفته اند «آيا براستی تمام شرور عالم جزء لوازم لاينفک عالم مادی اند بنحوی که قادر مطلق نمی توانست از تحقق اين شرور جلوگيری نمايد » . اين سخن نادرست است زيرا در بحث شرور سخن از نتوانستن نيست بلکه سخن از نشدن است. اين مانند همان سوالی است که از حضرت اميرالمومنين (ع) پرسيده شد که آيا خداوند می تواند دنيا را در ميان تخم مرغی قرار دهد بدون آنکه تخم مرغ بزرگ و دنيا کوچک شود . حضرت فرمودند : « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لَا يَكُون‏»[7] . همين نويسنده نيز در جای ديگر مثال خوبی زده و گفته است: اگر به کسی که در پرتاب نيزه صاحب رکورد است و می تواند تا مسافت زيادی نيزه را پرتاب کند، بگوييد اين پر کاه را يک متر پرتاب کند، نمی تواند. اما آيا نتوانستن از ضعف اوست يا اينکه اين کار نشدنی است؟


[1] سوره انبيا، ص 69.
[2] الميزان، علامه طباطبايی، ج8، ص 161، ط : جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
[3] شرح منظومه، حاجی سبزواری، ج1، ص318، ط: نشر ناب.
[4] کشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلی، ص 290، ط: موسسه نشر الاسلامی.
[5] شرح منظومه، حاجی سبزواری، ج3، ص 607، ط: نشر ناب.
[6] نويسنده کتاب خدا و مساله شر.
[7] توحيد صدوق، شيخ صدوق، ص 130، ط: جامعه مدرسين .