موضوع: نقد و بررسی شبهات برهان نظم
برهان نظم و نظریه انتخاب طبیعی
موضوع بحث بررسی اشکالاتی بود که بر مقدمه دوم برهان نظم وارد شده است. برخی از این اشکال ها از هیوم بود که بررسی شد. سپس به بررسی چند نقدی که در کتب متکلمان اسلامی نقل شده بود پرداختیم . در ادامه به اشکال معروفی می پردازیم که بر اساس نظریه داروین بنام «انتخاب طبیعی یا انتخاب اصلح» مطرح شده است. در سال گذشته فرضیه تکامل انواع به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. در اینجا این سوال طرح می شود که انواع مختلفی که از موجودات زنده در عالم مشاهده می شود و هر کدام دارای نظم و غایتی هستند، محصول چیست؟ الهیون این نظم را برخواسته از صانع حکیم و علیم بنام خداوند می دانند اما طرفداران این نظریه هر چند اصل نظم را منکر نیستند اما در این باره منشا آن به بحث و بررسی پرداخته و آن را محصول اصل انتخاب طبیعی و اصلح می دانند. آنان با این نظر بدیلی را در مقابل الهیون قرار داده اند و منکر وجود صانع بیرونی نیستند هر چند گروههایی افراطی از آنان این فرضیه را منکر وجود صانع بیرونی می دانند.
دلیل آنها این است که گفته اند: در وجود موجودات زنده خاصیتی طبیعی وجود دارد که باعث هماهنگی آنها با وضعیت موجود شده است. در سیر تحول و تکامل موجودات، برخی از آنها به خاطر برتری زیستی توانسته اند در میان سایر همنوعان خود با محیط سازگار شده و بر آن فائق آیند اما اکثریت آنها در این امر ناکام می مانند. بعد از بقاء موجودات برتر، ویژگی های آنها از طریق وراثت به نسل بعد از خود منتقل می شود و این سیر ادامه می یابد تا اینکه کم کم موجودات کامل تر و پیچیده تر حاصل می شود.
این فرضیه در مورد وراثت با مشکل جدی مواجه بود و آن این بود که آنچه از طریق وراثت منتقل می شود صفات غیر اکتسابی است نه صفات اکتسابی. اما با ارائه فرضیه جدید به نام متاسیون یا جهش این مشکل حل شد. بر اساس این فرضیه جدید گاهی تغییراتی در ژن های موجود رخ می دهد که تصادفی بوده و بشر هنوز نتوانسته راز آن را کشف کند اما آنها را مشاهده می نماید. این تغییرات چون مربوط به ژن ها است می تواند از طریق وراثت به نسل های بعدی منتقل شود. این تغییرات جهشی هر چند برای ایجاد نوع جدید لازم است اما کافی نیست زیرا باید بتواند در مقام عمل و مواجه شدن با محیط، بر درگیری ها فائق آمده و سر فراز بیرون آید. پس اولا این تغییرات اندک است، ثانیا در مقام عمل بسیاری از آنها با مشکل مواجه می شوند اما تعداد اندکی از آنها از طریق وراثت منتقل می شود و این امر سیری بسیار طولانی در حد میلیونها سال دارد.
هر چند بر فرضیه تکامل انواع و انتخاب طبیعی نقدهایی وارد شده است اما امروزه به عنوان یکی از نظریات پذیرفته شده در علوم مطرح شده و دانشمندان علمی بر اساس آن سایر مسائل را بنا کرده اند .
سخنی از کتاب «خدا در فلسفه» و دیگران در این باره
نویسنده کتاب «خدا در فلسفه » در فصلی تحت عنوان «نظریه تکاملی داروین» در این زمینه می گوید: « ظهور نظريه تكاملى داروين، امكان جايگزين جديترى را براى تبيين توحيدى مطرح ساخت. مطابق اين نظريه، ساختارهاى موجودات زنده امروزى، بر اثر يك فرايند طبيعى محض از موجودات سادهتر ناشى شدهاند. در اين نظريه، همانطور كه از زمان داروين عرضه شده است، دو عامل نقش اساسى دارند: ١ -جهشها (موتاسيونها) ، ٢ -ازدياد نسل.
يك «جهش» يا موتاسيون هنگامى اتفاق مىافتد كه بچه از والدينش چنان متفاوت باشد كه بتواند اين دگرگونى را به نسلهاى بعد انتقال دهد و آنها هم به نسلهاى بعد و الى آخر.
. . . يعنى جهش، يك تغيير ژنتيكى نسبتا ثابت است طريقۀ عملكرد اين عوامل را مىتوان با يكى از موارد سازگارى فوق الذكر توضيح داد. اگر ما به گذشته برگرديم و اجداد سگ را بررسى كنيم، به سگهايى برمىخوريم كه گوشهاى آنها رو به جلو نبوده است. اكنون فرض مىكنيم كه جهشى اتفاق افتاده، بدين صورت كه يك گوش مقدارى از حد متعارف جلوتر آمده است. حال اگر بپذيريم كه موجودات بيش از ظرفيت محيط توليد مثل مىكنند، در اين صورت براى ذخيره غذاى موجود رقابت شديدى درمىگيرد و بنابراين هر نوع موجودى كه در تامين غذا از همنوعان خود قويتر باشد، يا ديگر موجودات نتوانند او را شكار كنند، براى ادامه حيات شانس بيشترى دارد و خصوصيات خود را به نسل خود منتقل مىكند. بدين ترتيب، در شمارى از نسلهاى بعد، سگهايى كه گوشهاى آنها رو به جلو است، مىتوانند جايگزين سگهاى ديگر شوند و فقط آنها باقى مىمانند. از آنجا كه جهشها (موتاسيونها) گاهبهگاه رخ مىدهند، و از آنجا كه بعضى از آنها سودمند هستند. ما مجموعهاى از عوامل طبيعى محض خواهيم داشت كه با عملكرد آنها، جهان زنده، مدام در جهت سازگارى بيشتر و بيشتر متحول مىشود. »
ایشان سپس به نقد این نظریه پرداخته و گویا آن را در تبیین زندگی موجودات پذیرفته اما در تبیین پیدایش موجودات ناکافی می داند: «نظريه داروين چيزى جز اين را بيان نمىكند كه موجودات زندۀ پيچيدهتر، از موجودات زنده سادهتر حاصل شدهاند. و دربارۀ منشأ سادهترين موجودات چيزى نمىگويد. سادگى موجودات زنده اهميت ندارد ولى ساختار آنها بايد مناسب با برآورده كردن نيازهايشان باشد، وگرنه نمىتوانند باقى بمانند. بنابراين، نظريه تكاملى داروين، تبيين كاملى از وجود نظم غايى در جهان نمىدهد، بلكه صرفا بيانگر اين است كه چگونه بعضى از موجودات از بعضى ديگر تكامل يافتهاند. بنابراين به تنهايى نمىتواند جايگزين تبيين توحيدى باشد؛ اما اصولا دليلى وجود ندارد كه چرا اين نظريه نبايد با نظريه زيست-شيميايى درباره منشاء حيات از ماده بىجان تكميل نشود. چنين نظريهاى هنوز كاملا ثابت نشده است، ولى در اين زمينه پيشرفتى صورت گرفته است. و اگر زمانى چنين كارى انجام شود، تبيينى از نظم موجودات زنده خواهد بود، كه براى آن تأييد تجربى وجود دارد. و ديگر نمىتوان ادعا كرد كه تبيين توحيدى، تنها تبيين واقعى چنين حقايقى است.»
[1]
نکته ای در برخورد با نظریات علمی در خداشناسی
برخوردی که نویسنده این کتاب با این فرضیه داشته برخوردی علمی و به دور از هیجانات است. یک روشی که به صورت اشتباه از ابتدا برداشته شد این بود که هر جا علت امری را نمی دانستند و برایشان مجهول بود آن را به خداوند نسبت می دانند. نتیجه این می شد که با رشد علم و کشف آن زوایای مجهول این نظرات با مشکل جدی مواجه شده و نادرستی آنها معلوم می شود. شهید مطهری در این باره سخن زیبایی دارد و می فرماید « نتيجه اين طرز تفكّر اين است كه خدا را در ميان مجهولات خود جستجو كنيم. طبعاً هر چه بر معلومات ما افزوده مىگردد و از مجهولات ما كاسته مىشود، منطقه خداشناسى ما محدودتر مىگردد تا جايى كه اگر فرض كنيم جميع مجهولات بشر يك روز حل شود، ديگر جايى براى خدا و خداشناسى باقى نمىماند.»
[2]
سپس می فرمایند «سبحان اللّه! چقدر اين طرز تفكّر غلط است ... الفباى خداشناسى اين است كه او خداى همه عالم است و با همه اشياء نسبت متساوى دارد. همه اشياء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حكمت و اراده و مشيّت اويند و آيت و حكايت كمال و جمال و جلال او مىباشند. فرقى ميان پديدههاى معلوم العلّه و مجهول العلّه در اين جهت نيست. جهان با همه نظامات و علل و اسبابش يكجا قائم به ذات اوست.... خدا از نظر معارف اسلامى در رديف علل طبيعى نيست كه ما بگوييم اين موجود خارجى را خدا درست كرده يا فلان علّت طبيعى»
[3]
نویسندگان کتاب عقل و اعتقاد دینی نیز درباره فرضیه انتخاب طبیعی گفته اند « طبیعت گرایان قرن نوزدهم و بیستم ، همین خط مشی اخیر را در پیش گرفتند . نظم جهان محصول فعل آگاهانه نیست بلکه محصول انتخاب طبیعی ( مکانیسم اصلی تکامل) است . امور خاصی که ظاهرا غیاتمند هستند هنگامی که تحقق می یابند که جهش های تصادفی ، اصلاحاتی را پدید بیاورند. اگر این اصلاحات به سود حاملان آن جهش ها باشند محفوظ می مانند و اگر چندان ثمر بخش نباشند، حذف می شوند. اما تبیین بر مبنای بقای اصلح و انتخاب طبیعی تبیین بر مبنای اصولی کاملا طبیعی است . اصولی که محتاج ذهنی الوهی نیستند. کسانی که معتقدند که طبیعت گرایی تکاملی برای تبیین مصادیق نظم در طبیعت تفسیری بدیل و خردپسند فراهم آورده است.»
[4]
موضع گیریها در برابر این فرضیه
در برابر این فرضیه و نسبت آن با خالق هستی، موضع گیریهای مختلفی صورت گرفته است و از همه بیشتر استاد شهید مطهری به آن پرداخته اند . ایشان در کتاب اصول فلسفه، ج5 ، ص 45 و کتاب توحید، ص 257، 258، 260 و 262 این مباحث را آورده اند. عمده جوابی که ایشان در آنجا به این مساله داده اند دو چیز است:
1- اول اینکه نظریه تکامل انواع هیچ منافاتی با دیدگاه الهیون درباره خداشناسی ندارد زیرا آنچه الهیون می گویند این است نظم غایی در عالم، جهت مند و از روی قصد صورت گرفته است و نظریه داروین این مساله را رد نمی کند. اساسا هر چه قدر این نظریه کامل تر شود مقصود الهیون را بیشتر می رساند .
2- درست است که بر اساس نظریه تکامل انواع، طبیعت دست به غربال در میان موجودات زنده می زند اما قبل از این که این کار غربال گری صورت گیرد باید شرایطی فراهم آمده باشد که موجودات بر اساس آن عمل کنند. این شرایط ساخته و پرداخته کیست؟
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب «علم و دین» از صفحه 417 به بعد، فصل «الهیات اعتدالی و برهان اتقان صنع» مراجعه شود. در آنجا دو نوع برخورد نسبت به این نظریه نقل شده است.
این بحث انشاء الله در جلسات بعدی بیشتر مورد بررسی قرار می گیرد .
[1]
براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، پل ادواردز، ص 79-81، ط مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی
[2]
مجموعه آثار، شهید مطهری، ج1، ص483، ط انتشارات صدرا.
[3]
مجموعه آثار، شهید مطهری، ج1، ص484 و 485، ط انتشارات صدرا.
[4]
عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و نویسندگان، ص 154، ط نشرطرح نو.