درس کلام استاد ربانی

92/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: نقد و بررسی شبهات برهان نظم
 اشکال اول هیوم
 سخن در نقد و بررسی شبهاتی بود که بر برهان نظم توسط برخی فلاسفه غربی به ویژه دیوید هیوم مطرح شده است. از جمله تقریرهای برهان نظم تشبیه پدیده های طبیعی به مصنوعات بشری است. به این نحو که گفته شده همان طور که نظم و احکام در مصنوعات بشری و ارتباط آنها با غایاتشان، نشان از ایجاد آنها توسط فاعلی عالم و آگاه دارد، پدیده های طبیعی نیز که از نظر نظم و احکام در مرتبه دقیق تر و بالاتری قرار دارند، مولود عاملی دارای علم و آگاهی است. این حکم نیز بر اساس قاعده امثال است زیرا معلول های مشابه علت های مشابه نیاز دارند.
 اما آقای هیوم بر این تقریر اشکال کرده که در تشبیه باید مشابهت کامل وجود داشته باشد در حالی که در تمثیل بکار رفته در برهان نظم این گونه نیست زیرا در مورد مصنوعات بشری تجربه ای داریم که هر مصنوع بشری از طریق فاعلی انسانی و عالم ایجاد شده است در حالی که درباره پیدایش پدیده های طبیعی چنین تجربه ای وجود ندارد. در نتیجه این فرق مانع از آن است که حکم «مشبه به» را به «مشبه» سرایت دهیم .
 نقد و بررسی
 1- اگر کسی برهان نظم را این گونه تقریر کند که حکم عقل به ملازمه میان نظم و احکام و ناظم دانا، از احکام بدیهی عقل آن است و اتکایی به تمثیل ندارد ( همان طور که متکلمین اسلامی گفته اند) در این صورت تشبیه و تمثیل در این برهان دیگر جنبه اثباتی نداشته بلکه به عنوان تقریب به ذهن آمده است. بنابراین اشکال آقای هیوم اساسا دیگر وارد نیست .
 2- اما اگر تمثیل را پایه این برهان بدانیم، در آن صورت چنین برهانی آن گاه یقین آور است که وجه شبه، علت تامه حکم در «مشبه به» باشد. به این معنا که حکم در «مشبه به» دایر مدار این ویژگی باشد.
 یک فرد الهی معتقد است نظم و اتقان هر جا باشد، فارغ از فاعل آن، مستند به مبدا عالم و آگاه است. عقل از راه مشاهده مصنوعات بشری و استقراء در آنها به این حکم دست یافته است. حال اگر مصنوعی مانند مصنوعات بشری را بیابد اما نمی داند آیا فاعل آن بشر است یا غیر بشر، در اینجا آیا عقل در دادن حکم متوقف می شود یا باز حکم خویش را می دهد؟ از نظر عقل می توان این احتمال را داد که صانع این مصنوع، موجودی غیر انسان باشد مثل اینکه موجوداتی از کرات دیگر آن را ساخته باشند. در اینجا عقل هر چند در فاعل بودن انسانی این مصنوع مردد است اما در حکم خویش مردد نیست و حکم می کند که فاعل چنین مصنوعی باید دارای علم و آگاهی باشد. این مطلب گویای آن است که بشر بودن فاعل در حکم عقل دخالتی ندارد و الا اگر دخالت می داشت، تردید به اصل حکم سرایت می کرد. بنابراین درست است که میان مصنوع بشری که فاعل آن را می شناسیم و مصنوعات دیگر فرق است اما این فرق، نمی تواند فارق باشد .
 این نکته نیز قابل توجه است که هر چند خاستگاه حکم عقل در اینجا تجربه های بشری است و همان طور که گفته شده اگر انسان فاقد حسی باشد علمی را از دست می دهد «من فقد حسا فقد فقد علما » اما حکم عقل از نظر توسعه و قلمرو، منحصر به آن نیست و وسعت دارد. اساسا اگر این مطلب پذیرفته نشود دیگر نمی توان هیچ حکم کلی و هیچ قانونی را به عقل نسبت دارد. بنابراین درست است که انسان بودن فاعل در تجربه های ما دخالت داشته دارد اما حکم عقل منحصر به آن نیست. همه قوانین کلی طبیعی غیر از اولیات دارای خاستگاه حس و تجربه است و از این رهگذر به وجود آمده اند اما وقتی عقل می خواهد درباره آنها حکم کند از آنها عبور کرده و حکمی کلی ارائه می دهد. در مورد برهان نظم نیز درست است که عقل از مصنوعات بشری، پی به وجود ناظم عالم و آگاه برده است اما در این حکم بر فاعل انسانی متوقف نیست و آن را به امور دیگر نیز سرایت می دهد.
 اشکال و جواب
 آیا با توجه به آنچه گفته شد بازگشت برهان نظم به قاعده سنخیت نخواهد بود؟ خیر این چنین نیست . مرز میان این معارف خیلی دقیق است و اگر کمی دقت نشود انسان به سمت نادرست لیز می خورد . همان طور که قبلا گفته شد سنخیت در مورد این برهان جاری نیست زیرا سنخیت یا در خود نظم می خواهد واقع شود و یا در لازمه آن . سنخیت در خود نظم که در برهان نظم صحیح نیست زیرا نظم غایی عبارت است از ساختار منظم میان اجزاء و هماهنگی با هدف و غایت آن . اگر بخواهیم در خود نظم سنخیت را جاری کنیم لازم می آید ناظم نظم نیز دارای ساختار منظم و محکم باشد در حالی که چنین چیزی در مورد خدای متعال مستلزم جسمانیت است . در صورتی نیز که بخواهیم توسط قاعده سنخیت لازم نظم که علم است را بدست آوریم باز این قاعده مفید نخواهد بود زیرا اگر عقل حکم به ملازمه میان نظم و مبدا عالم نماید دیگر مطلوب حاصل شده و نوبت به اصل سنخیت نمی رسد. بنابراین اگر سنخیت کارساز باشد به کار ما نمی آید و اگر کارساز نباشد که قابل استفاده نخواهد بود.
 اشکال دوم هیوم
 دیوید هیوم در اشکال دیگری بر برهان نظم بر اساس تقریر تمثیلی آن گفته است: شما نظم طبیعی را به مصنوعات بشری تشبیه کرده اید در حالی که جهان پدیده ای جان دار و مصنوعات بشری موادی بی جان است. آنچه شما در این تشبیه انجام داده اید ، تشبیه عالم طبیعت را به بخشی از آن است اما من آن را به بخش دیگری تشبیه می کنم که شباهت بیشتری میان آنها برقرار است و آن تشبیه جهان طبیعت به حیوان یا نبات جاندار است. در مصنوعات بشری منشا نظم از بیرون به وجود می آید اما در حیوان و نبات پیدایش نظم درونی است. تغییر و تحولی که در یک دانه گیاه رخ می دهد از درون خود او آغاز و ایجاد شده است. بنابراین ما تشبیه شما که عالم را به یک جسم ماشینی و بی روح مانند ساعت تشبیه نموده اید قبول نداریم بلکه آن را به یک موجود دارای جان تشبیه می کنیم . در این صورت هم نظم را قبول کرده ایم و هم ناظم بیرونی را برای آن نفی کرده ایم. [1]
 نقد و بررسی
 به این اشکال چند پاسخ داده شده است:
 1- شهید مطهری در این باره فرموده است « آقاى هيوم مى‏فرمايند: اينچنين نيست؛ جهان بيش از آنكه شبيه به يك كشتى يا يك ماشين يا يك خانه باشد، شبيه دستگاه منظّم و خود تنظيم يك گياه يا يك حيوان است.
 اوّلًا در پاسخ آقاى هيوم مى‏گوييم: معنى سخن شما اين است كه جهان مانند يك ماشين يا كشتى نيست، بلكه مانند خودش است!!! مگر شما انتظار داشتيد كه جهان مانند خودش نباشد؟ مگر گياه يا حيوان جزئى از جهان نيستند؟ در حقيقت، سخن بر سر همان گياه و يا حيوان است كه به قول شما چنان ساخته شده كه مانند يك دستگاه صنعتى بسيار پيشرفته- هزار درجه از كشتى و ماشينهاى بشرى پيشرفته‏تر- از درون خود تنظيم مى‏شود. پس نشانه‏هاى «صنع» در گياه و حيوان بيش از كشتى و ماشين است. پس اگر سازنده كشتى و ماشين از عقل و انديشه بهره‏مند است، سازنده جهان كه نمونه‏اش گياه و حيوان است، به طريق اولى داراى عقل و دانايى است. » [2]
 اما این نقد وارد نیست زیرا آقای هیوم کل جهان را به کل جهان تشبیه نکرده است بلکه به جزء آن تشبیه نموده و همان طور که مصنوعات بشری ( انسان و ماده مصنوعات ) بخشی از طبیعت است، یک گیاه نیز بخشی از آن را تشکیل می دهد .
 2- آقای مجتبوی که کتاب «کلیات فلسفه» را ترجمه نموده است در نقد این اشکال هیوم گفته است: مگر شما خیال کرده اید که الهیون، هدایت مندی جهان را منکر هستند. بلکه عالم را به هر چیزی تشبیه کنید سازنده آن باید ناظمی آگاه و دارای اختیار باشد. [3]
 اما این نقد نیز وارد نیست زیرا سخن ما در عدم تنافی نیست بلکه سخن در این است که پدیده منظم و محکم آیا دارای ناظم عالم و آگاه هست یا نه؟
 3- در کتاب «خدا در فلسفه» آقای پل ادوارد پاسخی داده است که مورد قبول است. ما در این مباحث بدنبال حرف حساب هستیم و حرف حساب از هر کسی گفته شود پذیرفته می شود. آقا امیر المومنین (ع) فرمودند: «وَ الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَلْيَطْلُبْهَا وَ لَوْ فِي أَيْدِي أَهْلِ الشَّر » [4] . لذا حتی اگر مثلا گروه سلفی تکفیری که روی چنگیز را در خونریزی سفید کرده اند حرف حسابی بزنند پذیرفته می شود. کما اینکه اگر شیطان نیز باشد در صورتی که حرف حسابی بگوید مورد پذیرش قرار می گیرد . همان طور که گاه شیطان برخی از انبیاء را موعظه نموده است. جابر از امام باقر (ع) نقل مى‏كند كه فرمود: چون نوح براى نفرين به قومش خدا را خواند، شيطان نزد او آمد و گفت: اى نوح! تو را نزد من حقى است، مى‏خواهم عوض آن را بدهم. نوح گفت: به خدا سوگند كه براى من بسيار ناگوار است كه حقى بر تو داشته باشم، آن حق چيست؟ گفت: آرى، تو نزد خدا به قوم خود نفرين كردى و آنان را غرق ساختى و كسى نماند كه من گمراهش كنم، و من در راحتى هستم تا اينكه نسل ديگرى به وجود آيد و آنها را گمراه سازم. نوح گفت: چگونه مى‏خواهى به من عوض بدهى؟ شيطان گفت: مرا در سه جا ياد كن كه در آن سه جا به بنده از هر وقتى نزديك‏ترم: هنگامى كه غضب كردى مرا به يادآور و هنگامى كه ميان دو نفر قضاوت مى‏كنى مرا به يادآور و هنگامى كه با زنى همنشين شدى و كسى با شما نبود، مرا به ياد آور. [5]


[1] کلیات فلسفه ، ص 218 و 222 ؛ فلسفه جان هیک ، ص 63 ؛ خدا در فلسفه پل ادوارد ، ص 83 .
[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج1، ص547، ط انتشارات صدرا
[3] کلیات فلسفه ، ترجمه مجتبوی ، ص 219 و 229
[4] تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص201، ط جامعه مدرسین
[5] خصال، شیخ صدوق، ترجمه جعفری، ج1، ص204، ط نسیم کوثر