درس کلام استاد ربانی

91/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 دیدگاه علامه طباطبایی در مورد فاعلیت قریب خداوند برای همه چیز
 بحثی که در جلسه قبل بیان شد این بود که‌ آیا با توجه با قاعده الواحد می توان قائل شد که خوارق عادات در مواردی مستقیما از خدای متعال صادر می شود یا حتما باید به وجود وسایط معتقد شد؟ بیان شد که از نظر عقلی قاعده الواحد ، قاعده ای بدیهی و پذیرفته شده است اما صدور افعال مختلف از خدای متعال مصداق این قاعده نیست.
 بعد از بیان این بحث گفته شد در کلمات مرحوم علامه طباطبایی در باب علت و معلول و همچنین مباحث ذات ، صفات و افعال الهی، کلامی آمده که بین می دارد در صورتی که با نگاه دقی به رابطه خداوند و عالم نظر شود روشن می شود که همه مخلوقات به صورت بی واسطه از خدای متعال صادر می شوند و خداوند علت قریب همه چیز است. اینکه خداوند را فاعل بعید دانسته و علت العلل می دانیم، به جهت نگاه بدوی در این مساله است. وقتی ما از زاویه ماهیات که امور می نگریم و کثرات را مد نظر می گیریم برای برخی از پدیده ها شانیت علیت در نظر می گیریم و مساله اسباب و مسببات را مطرح می کنیم. بر اساس این نگاه عالم طبیعت، فعل عالم مثال و عالم مثال فعل عالم عقل است. در عالم عقل نیز مراتبی وجود دارد تا می رسد به صادر اول که به صورت بی واسطه از خدای متعال صادر می شود. در این نگاه بدوی نیز خدای متعال علت همه چیز است اما یکی را بی واسطه و مابقی به صورت به واسطه به او منسوب می شوند.
 ایشان در مرحله دوازدهم نهایه الحکمه ، فصل چهاردهم می فرماید :
 « في أن الواجب تعالى مبدأ لكل ممكن موجود وهو المبحث المعنون عنه بشمول إرادته للأفعال
 الذي حققته الأصول الماضية هو أن الأصيل من كل شي‏ء وجوده و أن الموجود ينقسم إلى واجب بالذات وغيره وأن ما سوى الواجب بالذات سواء كان جوهرا أو عرضا وبعبارة أخرى سواء كان ذاتا أو صفة أو فعلا له ماهية ممكنة بالذات متساوية النسبة إلى الوجود والعدم وأن ما شأنه ذلك يحتاج في تلبسه بأحد الطرفين من الوجود والعدم إلى مرجح يعين ذلك ويوجبه وهو العلة الموجبة فما من موجود مكن إلا وهو محتاج في وجوده حدوثا وبقاء إلى علة توجب وجوده وتوجده واجبة بالذات أو منتهية إلى الواجب بالذات وعلة علة الشي‏ء علة لذلك الشي‏ء.
 فما من شي‏ء ممكن موجود سوى الواجب بالذات حتى الأفعال الاختيارية إلا و هو فعل الواجب بالذات معلول له بلا واسطة أو بواسطة أو وسائط. » [1]
 مرحوم علامه ابتدا بحث را به روش متعارف و معمول بیان می کنند یعنی آن را بر اساس امکان ماهوی که در فلسفه رسمی اسلامی مطرح بوده تقریر می کنند. سپس آن را بر مبنای خویش که امکان فقری است بیان می کنند. ماهیت چیزی است که در ذات خودش نه مخلوق است و نه غیر مخلوق، نه محتاج است و نه غیر محتاج بلکه چیزی جز خود نیست. بر خلاف وجود که در متن واقع یا غنی است یا فقیر . وجود در حقیقت و حاق ذاتش یا غنی است یا فقیر. اما ماهیت وجودی دارد که آن وجود وابسته است اما خودش از حیث ذاتش نحوه استقلالی دارد، زیرا در عمق و حاق او غنا و فقر وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر نگاه ما وجود شناختی باشد، حاجت و نیاز، عین معلول است اما اگر نگاه ما ماهیت شناختی باشد در این صورت حاجت لازمه معلول است « قد لزم الامکان للمهیه و حاجه الممکن اولیه » [2] به همین جهت است که گفته شده تقریر حکمت صدرایی از رابطه میان علت و معلول از شاهکارها است زیرا نسبت معلول به علت را به بهترین وجه بیان کرده است . صدرا از امکان ماهوی عبور کرده و به امکان فقری رفته است. ایشان گفته است آنچه اصیل است وجود است و ماهیت تنها امری اعتباری است؛ وجود نیز از دو حال خارج نیست: یا مستقل است و یا وابسته، یا عین الربط است و یا عین الغنی .
 « ومن طريق آخر قد تبين في مباحث العلة والمعلول أن وجود المعلول بالنسبة إلى العلة وجود رابط غير مستقل متقوم بوجود العلة فالوجودات الإمكانية كائنة ما كانت روابط بالنسبة إلى وجود الواجب بالذات غير مستقلة منه محاطة له بمعنى ما ليس بخارج فما في الوجود إلا ذات واحدة مستقلة به تتقوم هذه الروابط وتستقل فالذوات وما لها من الصفات والأفعال أفعال له.
 فهو تعالى فاعل قريب لكل فعل ولفاعله وأما الاستقلال المتراءى من كل علة إمكانية بالنسبة إلى معلولها فهو الاستقلال الواجبي الذي لا استقلال دونه بالحقيقة.
 ولا منافاة بين كونه تعالى فاعلا قريبا كما يفيده هذا البرهان وبين كونه فاعلا بعيدا كما يفيده البرهان السابق المبني على ترتب العلل وكون علة علة الشي‏ء علة لذلك الشي‏ء فإن لزوم البعد مقتضى اعتبار النفسية لوجود ماهيات العلل والمعلولات على ما يفيده النظر البدوي والقرب هو الذي يفيده النظر الدقيق.
 ومن الواضح أن لا تدافع بين استناد الفعل إلى الفاعل الواجب بالذات والفاعل الذي هو موضوعه كالإنسان مثلا فإن الفاعلية طولية لا عرضية. » [3]
 ایشان در ادامه می فرماید موجودات امکانی خواه صادر اول باشد یا هیولی در برابر ذات الهی همه عین ربط و هیچ هستند. بله اگر آنها با هم مقایسه شود شدت و ضعف معنا پیدا می کند. در این صورت وجود ما عین ربط است همان طور که وجود جبرئیل عین ربط است . در برابر خدای متعال هیچ فرقی از این جهت وجود ندارد، همه در احاطه الهی هستند لذا ذات موجودات و صفات و افعال آنها همه فعل الهی هستند . خدای متعال برای هر فعل و فاعلی ، فاعل قریب است . اینکه می بینیم علت ها به صورت سلسله اسباب و مسببات قرار دارد بدان جهت است که با نگاه ماهوی به آنها نگاه کرده و نحوه ای استقلال برای آنها در نظر گرفته ایم و الا در واقع، حقیقت تنها برای خدای متعال است و بالمجاز به غیر او نسبت داده می شود .
 مرحوم علامه سپس پاسخ اشکال مقدری را می دهند که اگر اینگونه است که شما می گویید پس دیگر نظام علی و معلولی در کار نخواهد بود؟ ایشان می فرمایند: بین این سخن که خدای متعال فاعل قریب باشد و اینکه خداوند فاعل بالتسبیب باشد منافاتی وجود ندارد. زیرا در صورت دوم خدای متعال نیز علت همه چیز است اما به این نحو که او علت را خلق می کند و آن علت، با اذن الله علت دیگری را و همین گونه ادامه پیدا می کند. وجه عدم منافات به این خاطر است که در این جا دو نگاه وجود دارد : نگاه بدوی و نگاه دقی . اینکه خداوند علت بعید باشد از این ناشی می شود که استقلال را برای ماهیات در نظر می گیریم .
 بررسی و نقد
 کلام مرحوم علامه در اینجا قابل تامل است . مراد از نگاه بدوی یعنی اشتباه و غلط ؛ آنگاه می توان گفت که میان این دو سخن منافاتی نیست که هر دو، حقیقی باشد اما در صورتی که یکی در حقیقت اشتباه باشد دیگر منافات معنا ندارد. این مانند آن است که کسی بگوید با نگاه بدوی در زمان شاه در کشور ما دمکراسی برقرار بود زیرا انتخابات صورت می گرفت اما با دقت نگاه شود معلوم می شود که چنین نبوده است زیرا کسانی که برای تصدی امور کسانی که می خواستند انتخاب شوند لیست آنها در آمریکا و انگلیس نوشته می شد و انتخابات جنبه صوری داشت .
 دیدگاه علامه درباره معد بودن همه علت های ما سوی الله
 مرحوم علامه در بحث علت و معلول این دیدگاه را شفاف تر بیان کرده اند . در آنجا فرموده اند: علت گاه موجد است و گاه معد، علتی که معلول را ایجاد می کند و آن را به وجود می آورد علت موجد و علتی که زمینه و بستر را برای افاضه وجود مهیا می کند علت معد خوانده می شود. مثلا کشاورز در مورد ایجاد خوشه های گندم تنها بستر ساز است، ‌آنکه گندم را به خوشه تبدیل می کند، خدای متعال است «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ » [4] یا وقتی شخصی از خانه خود به سوی حرم حرکت می کند ، فاعل فعل حرکت نفس اوست و قدم هایی که بر می دارد، ‌علت معد این کار هستند .
 مرحوم علامه می فرماید: در عالم همه ما سوی الله معدات هستند و علت موجد تنها خداوند است. حضرت استاد جوادی نیز در رحیق مختوم این مطلب را با تعبیر دیگری بیان کرده اند. ایشان می فرماید: علت های غیر از خداوند حقیقتا علت نیستند بلکه به صورت مجازی علت خوانده می شوند. مثلا در فلسفه گفته می شود ماهیت موجود است در حالی که آنچه موجود است خود وجود است و مجازا به ماهیت نسبت وجود داده می شود .
 مرحوم علامه در فصل هشتم از مرحله هشتم کتاب نهایه می فرماید :
 « الفصل الثامن
 في أنه لا مؤثر في الوجود بحقيقة معنى الكلمة إلا الله سبحانه
 قد تقدم أن العلية والمعلولية سارية في الموجودات فما من موجود إلا وهو علة ليست بمعلولة أو معلول ليس بعلة أو علة لشي‏ء ومعلول لشي‏ء وتقدم أن سلسلة العلل تنتهي إلى علة ليست بمعلولة وهو الواجب تعالى وتقدم أنه تعالى واحد وحدة حقة لا يتثنى ولا يتكرر وغيره من كل موجود مفروض واجب به ممكن في نفسه وتقدم أن لا غنى للمعلول عن العلة الفاعلية كما أنه لا غنى له عن العلة التامة فهو تعالى علة تامة للكل في عين أنه علة فاعلية وتقدم أن العلية في الوجود وهو أثر الجاعل وأن وجود المعلول رابط بالنسبة إلى علته قائم بها كما أن وجود العلة مستقل بالنسبة إليه مقوم له لا حكم للمعلول إلا وهو لوجود العلة وبه. فهو تعالى الفاعل المستقل في مبدئيته على الإطلاق والقائم بذاته في إيجاده وعليته وهو المؤثر بحقيقة معنى الكلمة لا مؤثر في الوجود إلا هو ليس لغيره من الاستقلال الذي هو ملاك العلية والإيجاد إلا الاستقلال النسبي فالعلل الفاعلية في الوجود معدات مقربة للمعاليل إلى فيض المبدإ الأول وفاعل الكل تعالى. هذا بالنظر إلى حقيقة الوجود الأصيلة المتحققة بمراتبها في الأعيان وأما بالنظر إلى ما يعتبره العقل من الماهيات الجوهرية والعرضية المتلبسة بالوجود المستقلة في ذلك فهو تعالى علة تنتهي إليها العلل كلها فما كان من الأشياء ينتهي إليه بلا واسطة فهو علته وما كان منها ينتهي إليه بواسطة فهو علة علته وعلة علة الشي‏ء علة لذلك الشي‏ء فهو تعالى فاعل كل شي‏ء والعلل كلها مسخرة له.» [5]
 می فرماید: همه علت های فاعلی معد هستند و معالیل را به سوی فیض الهی نزدیک می کنند. بله اگر ما با نگاه بدوی نگاه کنیم و ماهیت بین شویم هر کدام از علت ها نحوه استقلالی دارند و سلسله این علل به نحو طولی به خدای متعال منتهی می شود .
 بررسی و نقد
 وقتی کلام مرحوم علامه را با دقت نگاه می کنیم گویا در این کلام بوی اشعری گری به مشام می رسد . باید دید چگونه می توان درباره کلام ایشان اظهار نظر نمود .
 اصل اصالت وجود، اصلی مسلم و پذیرفته شده است و همچنین این اصل که وجود ممکن عین فقر و ربط به علت است قطعی است اما آیا لازمه این دو اصل آن است که همه علت های عالم شأنشان تنها معد باشد و حقیقتا علت نباشند؟ موجودات عالم بلا شک در یک مرتبه نیستند بلکه از نظر وجودی دارای مراتب متفاوتی هستند. در میان موجودات یکی واجب بالذات است و سایرین به مقدار کمال و بهره ای که از وجود دارند به آن مبدا نزدیک می شوند. لذا در میان موجودات ما فوق پیامبر اکرم (ص) از نظر قرب نداریم . این امری واقعی و غیر قابل انکار است. همچنین رتبه های موجودات نیز قابل تغییر نیست بلکه مانند اعداد می ماند که هر عددی در رتبه خود قرار دارد و نمی توان مثلا عدد دو را برداشت و در جای عدد پنج نشاند .
 در مورد تفاوت مراتب وجود این گونه می توان مثال زد که مثلا پیامبر اکرم (ص) در میان جمع اصحاب خود به تعلیم علم و معرفت می پردازند. معلم پیامبر اکرم (ص) است که واحد است اما متعلمین در یک سطح نیستند. قطعا رتبه حضرت علی (ع) به ایشان اقرب است لذا فرمود «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» [6] . همه از پیامبر علم را می گیرند و از خود چیزی ندارند اما رتبه های آنها متفاوت است. نظام رتبی وجودات نیز که فلاسفه ترسیم کرده اند همین گونه است .
 حال وقتی می خواهیم نسبت میان این رتبه های وجودی را با هم بسنجیم چند گونه فرض وجود دارد :
  1. موجوداتی که دارای رتبه بیشتری هستند، علت و مجرا برای رتبه های پایین می باشند. خداوند صادر اول را خلق نموده است و صادر اول به اذن الله صادر دوم را خلق می نماید. به این معنا که همه علت ها سببیت حقیقی دارند اما به اذن الله
  2. رتبه بالای ممکنات ، علت ایجادی برای مادون نیست بلکه نقش اعدادی دارد و ایجاد را تنها خدای متعال انجام می دهد. صادر اول در این جا تنها زمینه ساز برای خلق است.
  3. صادر اول نه علت است و نه معد بلکه همه را خدای متعال ایجاد می کند . منتهی یکی دارای کمال بیشتری است در رتبه بالاتری قرار می گیرد و دیگری از کمال کمتر برخوردار است و در نتیجه در مرتبه پایین تر قرار می گیرد.
 به عنوان مثال می گوییم علامه طباطبایی گاه همه شاگردان خویش را جمع کرده و به صورت همزمان به آنها درس می آموزد و دیگر واسطه ای در کار نیست. در این صورت هر کس به قدر فهم خود از ایشان علم می آموزد. گونه دوم این است که علامه به استاد مطهری علم می آموزد و سپس استاد مطهری به دیگری تعلیم می دهد . گونه سوم آن است که علامه تک تک شاگردان را فرا خوانده و به صورت فردی به آنها علم می آموزد .
 ادامه بحث ان شاء الله در جلسه بعد پیگیری می شود .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] نهایه الحکمه ، ص 319 و 320
[2] شرح منظومه ، ج 2 ، ص 254
[3] نهایه الحکمه ، ص 319 و 320
[4] واقعه ، 64
[5] نهایه ، ص 192 و 193
[6] توحید صدوق ، ص 307