درس کلام استاد ربانی

91/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 بررسی خوارق عادات از نظر قواعد فلسفی
 موضوعی که در جلسات پیشین مورد بحث قرار گرفت این بود که آیا معجزات و خوارق عادات مستقیما فعل خدای متعال است یا از طریق وسایط ماوراء الطبیعی یا انسانی و مانند آن واقع می شود؟ این مساله از زوایای مختلفی مورد نظر قرار گرفت :
 الف) از نظر آیات قرآن کریم معلوم شد که معجزاتی که در قرآن گزارش شده شامل هر دو قسم می شود .
 ب) از نظر متکلمین اسلامی گفته شد: اشاعره چون منکر علل طبیعی و انسانی هستند و علیت را تنها منحصر در خدای متعال می دانند لذا معجزات را مانند سایر افعال و پدیده ها فعل مستقیم الهی می دانند. اما عدلیه ( امامیه و معتزله ) هر دو قسم را می پذیرند و معتقد اند معجزه پیامبر هم می تواند فعل مستقیم الهی باشد و هم خدای متعال قدرتی به نفس نبی می دهد تا معجزه را ایجاد کند. نمونه ای از عبارات آنها نقل شد.
 ج ) از نظر فلاسفه و موازین فلسفی: در این باره بیان شده که از نظر قانون علیت مانعی ندارد که معجزات فعل مستقیم الهی دانسته شود و نقض این قانون لازم نمی آید . زیرا نقض آن در جایی است که پدیده ای بدون علت محقق شود اما در معجزات خواه آنها را فعل مستقیم الهی بدانیم یا فعل نبی که به اذن الله صورت می گیرد، علیت داشتن معجزه محفوظ است. آنچه محل نظر و اشکال بود قاعده و اصل فلسفی سنخیت است. در اینجا این اشکال مطرح است که اگر بخواهید معجزه را فعل مستقیم الهی بدانید لازم می آید معجزات که اموری مادی و دارای زمان و مکان است با همین اوصاف به ذات الهی نسبت داد زیرا معلول باید با علت خود مسانخت داشته باشد. در حالی که ذات الهی منزه از این اوصاف است ؟
 معجزات و قاعده سنخیت
 برای حل این اشکال ابتدا معنای باید معنای سنخیت روشن شود. مراد فلاسفه از سنخیت این است که اعطا کننده وجود، باید کمالات معلول را به نحو اعلی و اکمل دارا باشد. علت فاعلی باید هر آنچه معلول از جنس کمال و وجود دارد، خود در اختیار داشته باشد تا بتواند اعطا نماید . این اعطاء نیز از باب نم و یم نیست که وقتی انسان دست خود را در دریا فرو می برد به مقداری که دست انسان تر می شود از آب دریا کم می شود . بلکه از قبیل شی و فی است، یعنی معلول عین ربط به علت و جلوه و تجلی اوست، منتهی مرتبه وجودش پایین تر از آن است.
 بعد از روشن شدن معنای سنخیت می گوییم همه موجودات عالم از آن جنبه که وجود دارند از ناحیه الهی افاضه شده اند و خدای متعال علت مفیض و فاعل‌ آنهاست. بنابراین در اینجا سنخیت برقرار است زیرا خدای متعال همه کمالات وجودی را به نحو اعلی و اکمل و به صورت بسیط دارا است. هر موجودی حظی از کمال و وجود دارد و از این جهت به خدای متعال مربوط می شود و این همان سنخیت است. گفته شد سنخیت به این معناست که علت خصوصیتی دارد که به خاطر آن خصوصیت معلول از او صادر می شود.
 اما در مورد اینکه پدیده های عالم دارای جسم ، زمان، مکان و بعد هستند و آیا اینها کمال محسوب نمی شود و به خداوند اسناد داده نمی شود ؟ پاسخ آن است که این امور هر چند در ظاهر کمال به شمار می رود اما با نگاه دقیق نقص است و از جنبه عدمی شی نشات می گیرد .
 کمال دانستن این امور بخاطر نگاه کثرت بین انسان است. یکی از مشکلات معرفتی انسان انس او با مادیات و محسوسات است. انسان از وقتی به دنیا می آید با این امور انس و خو دارد لذا هر چه به ذهن او می آید با مقیاس مکان و زمان ارزیابی می کند. اما در صورتی که بتواند با تمرین و ریاضت بالا بیاید و نگاه وحدت بین پیدا کند آن گاه به درجه ای می رسد که این قسمت آیه بر او صدق می کند «أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ » [1] انسان در ابتدا آثار و نشانه ها را می شناسد و از طریق آنها پی می برد که اینها دارای منشا اثری هستند «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏» انسان آسمان و زمین و کوه و مانند آن را حاضر و منشا آنها را غایب می بیند و با زحمت تلاش می کند تا اط طریق آنها وجود او را ثابت می کند. در حالی که افرادی که از این مرحله فراتر رفته اند ابتدا منشا اثر و علت را می بینند و از وجود او به آثار و نشانه های او پی می بردند. این مساله مانند نمازهای ماست که همین چند دقیقه که می خواهیم با خداوند سخن بگوییم برایمان طول می کشد در حالی که چه بسا یک سریال تلویزیونی که یک ساعت طول می کشد گویا برای ما چند دقیقه زمان برده است. در آنجا تخیل دخالت دارد و لذت بخش است و انسان از چیزی که لذت می برد هیچ گاه سیر نمی شود. اما چیزی که برای او لذت بخش نیست ، برایش زمان بر است. در نماز بارها « ایاک نعبد و ایاک نستعین » را می گوید اما در گفتن آن صادق نیست. نقل می کنند آقای بهلول در مسجد جمکران نماز می خواند بعد از بازگشت از او سوال شد چه می کردی؟ گفت هیچ صد مرتبه دروغ گفتم و برگشتم. بنابراین این مشکلی است که هم به لحاظ فکری و هم نفسانی باعث توقف ما شده است مگر اینکه لطف الهی و عنایت امام عصر (عج) شامل حال انسان شود.
 اینها همه به خاطر انس روح و ذهن ما با عالم کثرات و مادیات است و الا اگر از اینها عبور کند به جایی می رسد که امام حسین (ع) در دعای عرفه فرمود « أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْك‏» [2] مسلما چشم ظاهری چیزی جز آثار و نشانه ها را نمی بیند پس معلوم می شود حضرت با چشم دیگری می بیند که چنین می گوید. و یا می فرماید « عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاك‏ عَلَيْهَا رَقِيبا» [3] کور است چشمی که تو را رقیب خود نبیند. حضرت راست می گوید امثال ما کور هستیم که خداوند را نمی بینیم. مانند انسانی که کور است و در مقابل خورشید قرار گرفته اما تابیدن آن را نمی بیند .
 تصور این امور سخت است به همین خاطر است که می گوید چگونه آدمی کوه با این همه عظمت را عدمی بداند؟ در حالی که باید دانست خاصیت سنگینی کوه را چه کسی به او داده است؟ جنبه وجودی کوه همین خاصیتی است که خداوند به آنها داده است و الا اگر اینها امر وجودی باشد نستجیر بالله، خدای متعال باید دارای جسم خیلی بزرگی باشد، جسمی که از همه کرات بزرگ تر باشد. این مانند همان سخن فراماریو است که می گوید: « علم آمد بشر را از دست دین نجات داد» اما منظور او کدام دین؟ همان دینی که می گفت میان چشم چپ و راست خداوند چهار هزار سال فاصله است. بله اگر بخواهیم با مقیاس جسمانی خدا را بشناسیم چاره ای نیست جز این که این گونه تصور نماییم اما بزرگی و عظمت که به جسم نیست. این ها همه اموری عدمی هستند و آنچه از خدای متعال صادر می شود تنها وجود است. ماهیت نیز امری عدمی است لذا از خدای متعال ماهیت صادر نمی شود بلکه تنها و تنها وجود از سوی او افاضه می شود .
 مساله معجزات و علیت تامه
 اشکال دیگری که در مورد اسناد مستقیم معجزات به خدای متعال گفته شده ، این است که در این صورت لازم می آید معلول بدون تحقق علت تامه تحقق یابد . توضیح اینکه مسلم است پیدایش و تحقق معلول بدون علت تامه محال است. خدای متعال علت فاعلی تحقق مخلوقات است. اما در این میان برای تحقق آنها شرایط و معداتی نیز لازم است . مثلا برای اینکه یک شتر خلق شود شرایط و معدات و گذشتن زمانی لازم است، و یا گندمی که بخواهد بروید و به خوشه تبدیل شود ، شرایط و امور ویژه ای لازم است. لذا درست که خداوند علت موجد پدیده های عالم است اما در تحقق آنها شرایط ویژه ای نیز نقش دارد. حال در صورتی که پیدایش امور خالق العاده را مستقیما از ناحیه خدای متعال بدانیم ، این شرایط و معدات را نادیده گرفته ایم که معنای آن تحقق معلول بدون علت تامه است.
 اما این اشکال وارد نیز به این نحو که می پرسیم آیا تحقق پدیدهای مانند ایجاد شتر یا تبدیل گندم به سنبل ، بدون علل اعدادی شدنی است یا نه؟ اگر عقل بگوید این امور محال است در این صورت کاری نمی توان کرد اما اگر بگوید از نظر من محال نیست و ممکن است خداوند که فاعل است از راه دیگری آن را ایجاد کند در این صورت مشکلی نخواهد بود. در اینجا به سراغ عقل می رویم و از او سوال می کنیم . عقل فلسفی می گوید: از نظر من همین که قانون علیت و سنخیت رعایت شود، در ایجاد پدیده کافی است. عقل تجربی می گوید برای ایجاد پدیده شرایط و معدات لازم است و این مجرایی که من شناخته ام اما من مدل دیگری را تجربه نکرده ام .
 آنچه می تواند در اینجا اظهار نظر نماید عقل فلسفی است زیرا بحث علیت و معلولیت است . پس معلوم شد تحقق این پدیده ها بدون اسباب عادی شناخته شده ممکن است. حال سوال می شود اگر تحقق پدیده ها بدون این اسباب ممکن است چرا خداوند نظام عالم را بر پایه آنها خلق نموده است؟ پاسخ آن است که تحقق پدیده های عالم به این صورت مقتضای حکمت و نظام احسن است. باز ممکن است سوال شود که اگر مقتضای تحقق پدیده ها از مجرای اسباب و معدات مقتضای حکمت است آیا معجزات که در آنها این امر رعایت نشده خلاف حکمت است؟ خیر چنین نیست بلکه انجام همین امور نیز بر اساس حکمت است . این امور خارق العاده نیز بر اساس مصالح صورت می گیرد اما این یک حکمت اقوی و تو در تو است . معجزات انبیاء برای اثبات نبوت آنها و کرامات اولیاء برای صدق ادعای آنها صورت می گیرد .
 برای تحقق امور خارق العاده دیگر طی شدن امور و اسباب عادی صورت نمی گیرد بلکه از مجرای دیگری که خدای متعال می داند ایجاد می شوند . اینها راه هایی تو در تو است که به یک مقصد می رسد . آنچه برای ما متعارف و معمول است همین راهی است که می بینیم. اما راه هایی دیگری هم دارد که خداوند در موقع خاص از آنها بهره می گیرد .
 معجزات و قاعده الواحد
 در فلسفه قاعده معروفی وجود دارد که بنام قاعده «الواحد» معروف است . بر اساس این قاعده اگر علتی واحد و بسیط باشد و ترکیبی در او راه نداشته باشد تنها یک معلول واحد از او صادر می شود و دیگر ممکن نیست که بدون واسطه از او کثرت صادر شود. «الواحد لا یصدر منه الا الواحد» . فلاسفه بر اساس همین قاعده گفته اند: خلقت این عالم از ذات اقدس الهی بر اساس یک نظام طولی که متشکل از عقول مختلفی است ایجاد شده است. آنچه مستقیما از خدای متعال صادر می شود ، صادر اول خواهد می شود. صادر اول تجلی و ظهور کامل حق است اما بعد از خلق، چون در جایگاه ممکن قرار می گیرد ترکیب و کثرت پیدا می کند. اما چون این مقدار کثرت برای خلق عالم مثال و طبیعت کافی نیست عقول دیگری نیز به همین ترتیب از او صادر می شود تا به حد لازم برسد .
 مساله قاعده الواحد در این کتب آمده است :
  1. نهایه الحکمه ، مرحله هشتم ( علت و معلول ) فصل چهارم
  2. بدایه الحکمه ،‌مرحله هفتم
  3. اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 3 ، ص 303
  4. اسفار ، ج 2 ، ص 204
 مرحوم صدرا در اسفار می فرماید «البسيط إذا كان ذاته بحسب الحقيقة البسيطة علة لشي‏ء كانت ذاته محض علة ذلك الشي‏ء بحيث لا يمكن للعقل تحليلها إلى ذات و علة لتكون عليتها لا بنفسها من حيث هي بل بصفة زائدة أو شرط أو غاية أو وقت أو غير ذلك فلا يكون مبدءا بسيطا بل مركبا فالمراد من المبدإ البسيط أن حقيقته التي بها يتجوهر ذاته هي بعينها كونه مبدءا لغير» [4]
 مرحوم علامه در تعلیل این امر در نهایه می فرماید « فلو صدر عن العلة الواحدة التي ليس لها في ذاتها إلا جهة واحدة معاليل كثيرة بما هي كثيرة متباينة لا ترجع إلى جهة واحدة تقررت في ذات العلة جهات كثيرة متباينة متدافعة وقد فرضت بسيطة ذات جهة واحدة هذا خلف فالواحد لا يصدر عنه إلا الواحد وهو المطلوب. » [5]
 مرحوم علامه در مرحله دوازدهم، فصل بیستم که مباحث خداشناسی است در تبیین این قاعده فرموده است «قد تحقق فی مباحث العله و المعلول ان الواحد لا یصدر عنه و لما کان الواجب تعالی واحد بسیط من کل وجه لایتصرف الیه جهه کثره ... لا یفیض الا وجودا واحدا بسیطا له کل کمال الوجودی لمکان المسانخه بین العلت و المعلول . له الفعلیت التامه من کل جهت و تنزه عن قوه و استعداد و الموجود الذی هذه صفتها العقل المجرد ذاتا و فعلا ... فهو عله لما دونه و واسطه فی الایجاد ... لکن الجهات الکثیره التی فیه لا تبلغ حدا یصح به صدور ما دون النشاء العقلیه و من الواجب ان یتریب صدور العقول نزولا الا حد من الجهات عدد یکافی الکثره التی فی النشاء التی بعده »
 
 حال سوالی که مطرح می شود این است که شما چگونه معجزات و خوارق عادات را فعل مستقیم الهی می دانید در حالی که بر اساس قاعده الواحد ، چنین امری ممکن نیست؟ آیا این مساله راه حلی دارد یا نه ؟ انشاء الله در جلسه بعد این بحث مورد بررسی قرار می گیرد.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] فصلت ، 53
[2] بحار ، ج 64 ، ص 143
[3] همان
[4] اسفار ، ج 2، ص 204
[5] نهایه ، ص 166