درس کلام استاد ربانی

91/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 معجزات فعل مستقیم یا با واسطه الهی
 موضوع بحث بررسی این پرسش بود که آیا معجزات فعل مستقیم الهی است که بی واسطه صورت می گیرد یا نه این امور به واسطه نفس نبی انجام می شود؟ فلاسفه معتقدند آنچه در عالم طبیعت رخ می دهد اعم از حوادث عادی و غیر عادی، محال است بدون واسطه از ذات الهی صادر شود زیرا این رخدادها متغیر و متجدد بوده و در صورتی که بدون واسطه به خدای متعال نسبت داده شود مستلزم تجدد و تغییر در ذات الهی است که محال است. آنچه در باره رخدادهای عالم طبیعت می توان گفت آن است که همه اینها به جوهر آنها باز می گردد و جوهر نیز عین تغیر است . این جوهر به عقل فعال و از آن طریق به خدای متعال منسوب می شود .
 در اینجا سوال شده است چگونه عالم طبیعت به عالم عقول که ثابت است مرتبط می شود؟ ربط متغیر به ثابت چگونه است ؟ فلاسفه در پاسخ به این سوال گفته اند: درست است که عالم طبیعت متغیر است اما در این که تغییر می کند ثابت است و همین وجه ثبات می تواند وجه ارتباطش با عالم مفارقات باشد .
 در جلسه قبل بیان شد راه حلی که فلاسفه برای ربط ثابت به متغیر بیان می کنند در صورتی که درست باشد در مورد ارتباط عالم طبیعت به ذات الهی نیز می تواند صادق باشد. زیرا همان طور که عباراتی از فلاسفه بیان شد، همه موجودات دارای جهت ثابتی هستند و همان طور که می توانند از طریق این جهت ثابت به عالم عقول مرتبط شود و اشکالی ایجاد نکند ، می توانند از طریق همین جهت ثابت نیز به خدای متعال مرتبط شوند و اشکالی ایجاد نشود. همین قاعده منطبق بر خوارق عادات نیز هست. مرحوم صدرا در رابطه با جهت ثبات موجودات فرمودند « و لكل شي‏ء ثبات ما و فعلية ما و إنما الفائض من الجاعل نحو ثباته و فعليته » [1] هر چیزی حتی هیولی نیز دارای وجه ثابتی است و خالق، همین وجه ثابت را جعل نموده است . استاد مطهری نیز در این باره می فرماید «عالم نسبت به ما متغير است ولى نسبت به ماوراء خودش كه محيط بر آن است تغير معنى ندارد. يك حقيقت است داراى دو رويه: رويه ثبات و رويه تغير، ولى نه مثل رويه و آستر كه واقعاً دو چيزند كه به هم ضميمه شده‏اند بلكه يك حقيقت داريم با دو حيثيت » [2]
 بحث جهت ثابت و متغیر در کلام علامه طباطبایی
 علامه طباطبایی به مناسبت آیاتی که در آنها ملکوت مطرح شده است این بحث را مطرح کرده اند . ایشان در ذیل آیه 82 و 83 سوره یس می فرماید
 «قوله تعالى: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» الآية من غرر الآيات القرآنية تصف كلمة الإيجاد و تبين أنه تعالى لا يحتاج في إيجاد شي‏ء مما أراده إلى ما وراء ذاته المتعالية من سبب يوجد له ما أراده أو يعينه في إيجاده أو يدفع عنه مانعا يمنعه » [3] همه آیات قرآن درخشان هستند اما این آیات از غرر آنها است که درخشندگی بیشتری در میان‌ آنان دارد. این آیات بیان می کند که خدای متعال در ایجاد عالم، نیازمند سببی نیست تا از آن استفاده کند ، همچنین نیازمند کسی نیست تا کار را به او بسپارد یا در انجام کار از او یاری بگیرد و یا مانعی را که در سر راه وجود به یاری او بردارد. بلکه خدای متعال از این امور منزه و بی نیاز است. مرحوم علامه سه فرض نیازمندی را در اینجا بیان فرموده و آنها را در خدای متعال باطل می دانند :
  1. وجودی مستقل از خدای متعال باشد که در خلقت عالم نیازمند اوست.
  2. موجودی غیر مستقل است اما خداوند نیازمند اوست تا در کارها به او کمک کند یا کار به او واگذار نماید.
  3. نیازمند موجودی باشد تا موانع را از سر راه بردارد .
 سپس می فرماید « و قد اختلف تعبيره تعالى عن هذه الحقيقة في كلامه فقال: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ:» النحل:- 40، و قال: «وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ:» البقرة:- 117.
 فقوله: «إِنَّما أَمْرُهُ» الظاهر أن المراد بالأمر الشأن، و قوله في آية النحل المنقولة آنفا: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ» إن كان يؤيد كون الأمر بمعنى القول و هو الأمر اللفظي بلفظة كن إلا أن التدبر في الآيات يعطي أن الغرض فيها وصف الشأن الإلهي عند إرادة خلق شي‏ء من الأشياء لا بيان أن قوله تعالى عند خلق شي‏ء من الأشياء هذا القول دون غيره، فالوجه حمل القول على الأمر بمعنى الشأن بمعنى أنه جي‏ء به لكونه مصداقا للشأن لا حمل الأمر على القول بمعنى ما يقابل النهي.» در قرآن کریم در مورد این مساله تعابیر مختلفی بیان شده است . در جایی می فرماید امر ما چنین است، در جای دیگر فرموده قول ما و در جای دیگر فرموده حکم و قضای ما چنین است. علامه می فرماید از مجموع این آیات می فهمیم که مقصود خدای متعال، بیان لفظ نیست بلکه شأن الهی این گونه اقتضا می کند که اگر اراده امری را نماید آن امر ،‌بدون فوت وقت و تراخی و تدریج، بلافاصله ایجاد می شود. لذا در کار الهی، درنگ، انتظار و مهلتی وجود ندارد .
 « و قوله: «إِذا أَرادَ شَيْئاً» أي إذا أراد إيجاد شي‏ء كما يعطيه سياق الآية و قد ورد في عدة من الآيات القضاء مكان الإرادة كقوله: «إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «1» و لا ضير فالقضاء هو الحكم و القضاء و الحكم و الإرادة من الله شي‏ء واحد و هو كون «2» الشي‏ء الموجود بحيث ليس له من الله سبحانه إلا أن يوجد فمعنى إذا أردناه إذا أوقفناه موقف تعلق الإرادة. »
 مقصود خدای متعال از اینکه می فرماید « اذا اراد شیئا » یعنی وقتی که خدای متعال ایجاد چیزی را اراده می نماید به او می گوید باش ،‌بی درنگ می شود . مساله قضا و حکم و اراده نیز در ذات الهی یک چیز است و معنای همه اینها این است که هر گاه خدای متعال اراده چیزی را نماید لاجرم موجود می شود .
 « و قوله: «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ» خبر إنما أمره أي يخاطبه بكلمة كن و من المعلوم أن ليس هناك لفظ يتلفظ به و إلا احتاج في وجوده إلى لفظ آخر و هلم جرا فيتسلسل و لا أن هناك مخاطبا ذا سمع يسمع الخطاب فيوجد به لأدائه إلى الخلف فالكلام تمثيل لإفاضته تعالى وجود الشي‏ء من غير حاجة إلى شي‏ء آخر وراء ذاته المتعالية و من غير تخلف و لا مهل.»
 در این قسمت آیه که می فرماید «کن فیکون » مراد بیان لفظ در خلقت عالم نیست زیرا اگر مراد لفظ باشد محظور عقلی لازم می آید زیرا نقل کلام می شود در ایجاد خود لفظ، باید برای ایجاد آن نیز نیازمند لفظی دیگر بود و این سیر باطل همین طور ادامه می یابد. این طور هم نیست که ابتدا چیزی باشد و خدای متعال او را خطاب قرار دهد که باش و او ایجاد شود زیرا اگر چیزی هست دیگر ایجاد آن معنا نخواهد داشت . پس مراد آیه چیست؟ آیه در مقام تمثیل است و مراد از آن افاضه الهی است . همه آیات قرآن اینگونه است که چون مخاطب آن عموم انسانها است، به زبان امور محسوس و بشری با آنها سخن گفته است . در میان انسانها کسی که حکمش نافذ است می گویند همین که بگوید بشو ، می شود .
 «‌ و من هنا يظهر أن كلمة الإيجاد و هي كلمة كن هي وجود الشي‏ء الذي أوجده لكن بما أنه منتسب إليه قائم به و أما من حيث انتسابه إلى نفسه فهو موجود لا إيجاد و مخلوق لا خلق.
 و يظهر أيضا أن الذي يفيض منه تعالى لا يقبل مهلة و لا نظرة و لا يتحمل تبدلا و لا تغيرا، و لا يتلبس بتدريج »
 مراد از کلمه باش ، همان وجود شی است. هر چیزی که واقعیت دارد دو نسبت دارد: یک نسبت به فاعل و یک نسبت به قابل که خود باشد. هر چه از خدای متعال صادر می شود هیچ مهلت و تدریج و تبدیل و تغییری در آن راه ندارد، در این میان نیز فرقی میان فرشته و طبیعت، یا جوهر و عرض نیست، هر چه از خدای متعال صادر شود از این حیث که از ناحیه او صادر شده ثابت است .
 سوال: آیا در صورت پذیرش این حرف نباید چشم خود را بر روی عالم ببندیم؟ مگر این تغییرات عالم از خداوند صادر نمی شود؟ مرحوم علامه می فرماید : « و ما يتراءى في الخلق من هذه الأمور إنما يتأتى في الأشياء في ناحية نفسها لا من الجهة التي تلي ربها سبحانه و هذا باب ينفتح منه ألف باب. » آنچه در خلق از تدریج و تغییر دیده می شود از ناحیه خودشان است، خاصیت قابل است نه جنبه اتصال به فاعل . اینها همه از جنبه قابلیت بر می خیزد . بلا تشبیه نور خورشید وقتی که به اشیاء مختلف برخورد می کند، حالت های مختلفی از آنها ایجاد می شود. گاه به شیشه ای قرمز برخورد می کند و قرمز می شود، گاه از چیزی به شکل دایره عبور می کند و به همان شکل در می آید. نور خورشید در همه جا یکسان است اما این قابلیت قابل است که تفاوت و تغییر را ایجاد می کند. مرحوم علامه می فرماید این مطلب قرآنی بابی است که هزار باب از آن ایجاد می شود. این کلام قرآن است؛ چگونه افلاطون و ارسطو و سایر متفکرین می توانند چنین کلامی بیان کنند !
 سپس ایشان می فرماید: « و في الآيات للتلويح إلى هذه الحقائق إشارات لطيفة كقوله تعالى: «كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ:» آل عمران:- 59، و قوله تعالى: «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ:» القمر: 50، و قوله تعالى: «وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً:» الأحزاب:- 38 إلى غير ذلك. و قوله في آخر الآية: «فَيَكُونُ» بيان لطاعة الشي‏ء المراد له تعالى و امتثاله لأمر «كُنْ» و لبسه الوجود. »
 در آیات دیگر قرآن اشاره لطیفی به این حقیقت است. به عنوان نمونه در آیه 50 سوره قمر می فرماید امر ما واحد است و مانند یک چشم به هم زدن اتفاق می افتد. همین تمثیل در مورد آصف ابن برخیا نیز آمده است. وی در جواب حضرت سلیمان (ع) گفت « أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ » [4] . این عبارات همه تمثیلاتی است تا این معارف بلند، برای عامه مردم قابل فهم باشد، هر چند خود الفاظ و مفاهیم نیز حجاب است اما گریزی از آن نیست زیرا یا باید بسیاری در افراد در حرمان قرار گیرند و تنها اولیاء الله که از علم شهودی بهره منداند این حقایق را بفهمند، یا این معارف در حجاب الفاظ و کلمات تنزل یابد تا دیگران نیز بتوانند به اندازه فهم و درک خویش از آن سیراب شوند .
 حاجی سبزواری در مورد آیه «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» [5] می فرماید: مراد از امر واحد ، وجود منبسط است، این وجود منبسط هر چند یک چیز است اما دامنه اش کل عالم را در بر گرفته است .
 مرحوم علامه در ادامه می فرماید « قوله تعالى: «فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» الملكوت مبالغة في معنى الملك كالرحموت و الرهبوت في معنى الرحمة و الرهبة.
 و انضمام الآية إلى ما قبلها يعطي أن المراد بالملكوت الجهة التالية له تعالى من وجهي وجود الأشياء، و بالملك الجهة التالية للخلق أو الأعم الشامل للوجهين. و عليه يحمل قوله تعالى: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ:» الأنعام:- 75. و قوله: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ:» الأعراف:- 185: و قوله: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ:» المؤمنون:- 88.
 و جعل الملكوت بيده تعالى للدلالة على أنه متسلط عليها لا نصيب فيها لغيره. و مآل المعنى قوله: «فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» تنزيهه تعالى عما استبعدوا منكرين للمعاد لغفلتهم عن أن ملكوت كل شي‏ء بيده و في قبضته.»
 مراد از ملکوت ، مبالغه در کلمه ملک از نظر قدرت است. انضمام این آیه با آیه قبل، گویای آن است که ملکوت هر چیزی به خداوند منسوب است . هر چیزی دارای دو وجه و جهت است : وجه ثابت و ملکوتی و وجه متغیر و ملکی . اشیاء از جنبه ناسوتی خود با عالم طبیعت در ارتباط اند و از جنبه ملکوتی که وجهه ثابت آنهاست به خداوند مرتبط هستند. نکته دیگر اینکه مراد از اینکه جنبه ملکوتی عالم به دست الهی است یعنی تدبیر همه امور بدست اوست .
 مرحوم علامه این بحث را در چند جای المیزان آورده اند که از این قرار است :
  1. المیزان ،ج 17 ، ص 114 116
  2. المیزان ،ج 15 ، ص 59 و 60
  3. المیزان ، ج 7 ، ص 171 و 172
  4. المیزان ، ج 8 ، ص 320 ذیل آیه 172 سوره اعراف که به آیه ذر معروف است . درباره عالم ذر و میثاقی که در آن از بشر گرفته شده اقوال مختلفی بیان شده است. مرحوم علامه این عالم را بر اساس وجه ملکوتی موجودات تفسیر کرده است.
 حاصل بحث این شد که ما ربط متغیر به ثابت را چه در حوادث عادی و چه خوارق عادات به این گونه حل می نماییم که هر چیزی دارای جهت ثابتی است و از آن جهت، به مبدا ثابت مربوط می شود. بنابراین اگر بخواهیم خوارق عادات را فعل مستقیم الهی بدانیم محظوری پیش نخواهد آمد و منجر به تغییر در ذات اقدس الهی نخواهد بود .
 اراده الهی و مساله ربط ثابت به متغیر
 امام راحل در بحث ربط ثابت به متغیر کلامی دارند که می تواند مشکل را به گونه ای حل نماید. ایشان در آنجا می فرماید اگر کسی معتقد باشد حوادث طبیعت مستقیما به خداوند منسوب است لازم می آید اراده های مختلف و متغیری از خدای متعال صادر شود و این با فعل بود اراده الهی سازگار است در حالی که اراده الهی از صفات ذات است و تغییر و تجدد در آن منجر به تغییر در ذات است که محال است .
 در بررسی این کلام باید دانست درباره اراده الهی دو دیدگاه مطرح است :
 1- برخی اراده الهی را از صفات ذات دانسته که به علم الهی بر می گردد . مشهور فلاسفه مانند ملاصدرا ، حاجی سبزواری و امام راحل همین دیدگاه را دارند .
 2- برخی دیگر اراده را صفت فعل می دانند. در میان افراد شاخص این دیدگاه، می توان از مرحوم شیخ مفید نام برد. ایشان گفته است اراده تکوینی الهی همان فعل الهی است و اراده تشریعی الهی همان اوامر و نواهی الهی است . در میان معاصرین نیز علامه طباطبایی این دیدگاه را برگزیده اند. ایشان هم در کتاب نهایه الحکمه ، مرحله دوازدهم ، فصل 13 که از قدرت و اراده الهی بحث نموده و هم در حواشی جلد 6 اسفار این مطلب را بیان کرده اند . حق نیست همین است که اراده از صفات فعل است، در روایات معصومین نیز تصریح شده که اراده از صفات فعل است. از جمله در کتاب توحید شیخ صدوق در باب صفات ذات و فعل این روایات آمده است
 کتاب توحید شیخ صدوق
 یکی از بهترین کتابهایی که در این زمینه نگارش یافته، کتاب توحید مرحوم صدوق است. آیت الله سبحانی می فرمودند اگر می خواهید تفاوت شیعه و اهل سنت را در معارف ببینید، دو کتاب را با هم مقایسه کنید، هر دو درباره توحید است و مولفان هر دو محدث و هر دو در یک عصر می زیسته اند. آن دو کتاب عبارتند از توحید مرحوم صدوق و توحید ابن خزیمه . یکی روایات اهل سنت را جمع کرده و دیگری روایات اهل بیت(ع) را آورده است . کتاب ابن خزیمه سراسر تشبیه و تجسیم است و به قدری این آش شور شده که فخر الدین رازی که از علمای اهل سنت است می گوید هذا لیس کتاب التوحید بل کتاب الشرک .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] اسفار ، ج 3 ، ص 68
[2] مجموعه آثار ، ج 11 ، ص 285
[3] المیزان ،‌ج 17 ، ص 114
[4] نمل ، 40
[5] قمر ، 50