درس کلام استاد ربانی

91/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: رابطه نقش آفرینی خداوند با نظام علی و معلولی طبیعت
 نقد آقای ایان باربور بر اندیشه بولتمان
 در جلسات قبل گفته شد که نظریه آقای بولتمان درباره جهان طبیعت از جهاتی مورد نقد و اشکال واقع شده است و مواردی از آنها بیان شد . آقای ایان باربور نیز در کتاب علم و دین اشکالی بر نظریه وی آورده و می گوید: سخن آقای بولتمان از جهت معرفت شناسی قابل قبول است اما از جهت هستی شناسی پذیرفته نیست. وی خلط میان مقوله هستی شناسانه و معرفت شناسانه نموده است. این مطلب که شناخت خداوند در گرو آن است که انسان با تمام هویت خود با خداوند مواجه شود ، سخنی صحیح است و تنها در این صورت است که شناخت مطلوبی خواهد بود. از نظر عرفان نیز این مطلب پذیرفته شده است . عارفان می گویند شناخت دقیق در مورد خداوند، شناخت شهودی است و الا معرفت های حصولی از پس حجاب است . اگر انسان بتواند ارتباط مستقیمی با مبدا عالم پیدا کند ، معرفتی مطلوب و دقیق خواهد داشت . اما ایشان این مطلب درست را در جای یک مطلب نادرست نشانده است . به جای اینکه بگوید تا انسان خود را در گیر نکند شناخت درستی بدست نمی آورد گفته است اگر انسان را نادیده بگیریم مشیت الهی در عالم تاثیری ندارد . نقش اراده الهی در عالم وابسته به این نیست که ما چگونه با خداوند مواجه شویم و او را بشناسیم. وی می گوید « قول به اینکه خداوند بدون درگیر شدن انسانی شناخته نمی شود ، فرق دارد با قول با اینکه او جز در این قلمرو (هویت انسانی ) عمل نمی کند . لازم نیست عمل خداوند محدود به هستی انسانی در حال حاضر باشد، هر چند شناختنش فی الواقع مبتنی بر دگرگونی درونی و اهتدائی است که بولتمان از آن سخن می گوید » [1]
 جمع بندی آنچه تا کنون گفته شده
 موضوع اصلی بحث این است که نحوه تاثیر مشیت الهی در عالم طبیعت با توجه به جبری و ماشینی بودن آن چگونه است؟ ما بدنبال پاسخ هایی بودیم که به این سوال شده بود که آیا اراده الهی در حوادث عالم تاثیر گذار است یا نه؟ اگر هست چگونه است ؟ در این باره چند دیدگاه بیان شد که به صورت خلاصه از این قرار است:
 سه دیدگاه اول بر یک مبنا استوار بودند و همه معتقد بودند که مشیت الهی در عالم تاثیر واقعی دارد
 1- دیدگاه اول نظریه نوتومایی ها بود که می گفتند اراده الهی در عالم، از طریق نظام طولی تاثیر می گذارد. اتین ژیلسون چهره شاخص این دیدگاه است. این دیدگاه در فلسفه اسلامی نیز مورد قبول واقع شده است.
 2- دیدگاه دوم نظریه نو ارتدکس ها بود. نو ارتدکس به کسانی گفته می شود که به اصول دینی پایبند هستند اما با نگاهی نو به مسائل جدید می نگرند. کارل بارت چهره شاخص این دیدگاه است. وی هم مشیت الهی را فراگیر می داند و هم به اختیار انسان و تاثیر گذاری او معتقد است و هم فاعل های طبیعی را در عالم تاثیر گذار می داند . نحوه تاثیر انسان و سایر فاعل های طبیعی در مقابل تاثیر الهی بالتسخیر است . یعنی همه فاعل ها در عین اینکه کار خود را می کنند اما همه در عین حال راهی را می روند که خداوند می خواهد .
 مساله جبر و اختیار و رابطه آن با اراده انسان
 در جلسات قبل اشاره شد، این مطلب که « همه چیز به راهی می رود که خداوند می خواهد» مستلزم جبری بودن افعال انسان نیست. زیرا فاعل بالتسخیر اعم است از فاعل بالجبر و فاعل بالقصد. درست است که همه موجودات نیازمند و وابسته به خدای متعال هستند اما در مقام فعل دو گونه عمل می کنند برخی فاعل بالجبر هستند و برخی فاعل بالاختیار ، هر دو نیز ممکن است. زیرا تعریف اختیار این است که فاعل فعلش ناشی از علم و اراده او باشد . « صدر فعل الفاعل من العلم اولا و من الاراده ثانیا » در مقابل فعل جبری که یا از روی آگاهی نیست و یا اراده در آن تاثیری ندارد . مثلا هم تنفس فعل نفس است و هم تکلم اما در یکی عنصر علم و اراده نقش دارد و در دیگری نه . خوردن غذا و هضم آن در دستگاه گوارش هر دو فعل نفس است اما یکی از روی اراده و انتخاب صورت می گیرد و دیگری به صورت طبیعی و اتوماتیک. در این دو مثال هر دو فعل ، کار نفس است اما در یکی عنصر اراده دخالت دارد و در دیگری ندارد «این که گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم » البته هر دو، فعل بالتسخیر است زیرا نفس انسان واجب الوجود نیست بلکه ممکن الوجود و وابسته و نیازمند به غیر است. حاصل کلام اینکه می گوییم نفس که فاعل وابسته است دو فعل دارد: جبری و اختیاری، و اراده الهی در یکی از معبر اراده ما عمل می کند و در دیگری نه.
 اشتباهی که در اینجا صورت گرفته و مشکل ایجاد کرده، این است که شاخص اختیار را استقلال و وجوب بالذات بدانیم، در حالی که تعریف اختیار چنین نیست . اختیار یعنی « فعل صدر عن العلم و الاراده » این فعل اختیاری دو مصداق دارد: فعل اختیاری واجب الوجود و فعل اختیاری ممکن الوجود . علم نیز همین گونه است اگر بگوییم مراد ما از علم ، علم محیط بذات و جامع است در این صورت تنها خداوند متعال عالم است و لا غیر . اما اگر علم را به معنای انکشاف بدانیم ، مصداق های مختلفی خواهد داشت، یکی علم الهی است که بذات و نامحدود است ، یکی علم معصومین است که در مرتبه بالا قرار دارد و یکی علم ماست که در مرتبه نازل تری قرار دارد .
 3- دیدگاه سومی که در این باره مطرح شده آن است که گفته اند اراده و مشیت الهی در جهان تاثیر دارد اما تاثیر آن در درون دنیای اتم و نه در دنیای بیرون است. آنان بر اساس نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ این نظریه را مطرح کردند .
 بعد از این، دیدگاه افرادی مطرح شد که معتقد به تاثیر گذاری مشیت الهی نیستند .
 4- از جمله کسانی که معتقد به تاثیر گذاری مشیت الهی نیست، آقای بولتمان بود که دیدگاه وی مورد نقد و بررسی قرار گرفت .
 دیدگاه فلسفه تحلیل زبانی در این باره
 5- در کنار دیدگاه آقای بولتمان دیدگاه طرفداران فلسفه تحلیل زبانی قرار دارد . آنها به بیانی دیگر معتقدند مشیت الهی در حوادث جهان تاثیری ندارد. فلسفه تحلیل زبانی از فلسفه های مضاف است که موضع آن زبان است . در جهان غرب، بعد از رنسانس کم کم فلسفه اولی کم رنگ شد و طرفداران آن کاهش یافت و از محبوبیت افتاد. در مقابل فلسفه های مضاف مانند فلسفه علم و فلسفه اخلاق یکی یکی روئیدند. از جمله آنها در اوایل قرن بیستم این نظریه مطرح شد که کار مهم فیلسوف، هستی شناسی نیست بلکه کند و کاو در مورد زبان است. زبان موضوعی است که نیازمند پژوهش فلسفی است. این نظریه به دنبال نظریه پوزیتویسم منطقی مطرح شد و آقای وینگنشتاین چهره شاخص این تفکر است . وی به وینگنشتاین متقدم و متاخر معروف است زیرا در ابتدا به نظریه پوزیتویسم منطقی معتقد بود و بعدا از آن عبور کرده و نظریه تحلیل زبانی را مطرح کرد. پوزیتویسم منطقی یک نوع نگاه افراطی به اصالت حس و تجربه است. طرفداران اصالت تجربه می گفتند ملاک و معیار درستی و نادرستی گزاره ها ، تحقیق پذیری تجربی است، لذا اگر گزاره ای قابل تجربه بود درست و الا کاذب است. پوزیتویسم منطقی یک گام جلوتر نهاده و معتقد شد ملاک و معیار معنا داری یک گزاره، تجربه پذیر بودن آن است. بر این اساس آنان مسائل متافیزیک و ماوراء الطبیعه را بی معنا دانستند .
 این دیدگاه، از کتابی که وینگنشتاین در ابتدا نوشته است استفاده می شود. اما بعدا وی از این نظر برگشت و گفت این سخن ممکن است تنها در مورد زبان علم درست باشد اما در مورد سایر حوزه های مختلف زندگی بشر نادرست است. آنها کارکردها و نقش های خاص خود را دارند . مثلا هنر ، اخلاق و دین نیز از ساخت های زندگی بشر است که زبان ویژه و رسالت خاص خود را دارند. وی اصطلاحا نام این نظریه را بازیهای زبانی ( کارکردها و نقش های زبان ) نامید و معتقد بود زبان یک پدیده اجتماعی و زاییده حیات اجتماعی است، و چون اجتماع شقوق مختلفی دارد در نتیجه زبان آنها نیز مختلف خواهد بود .
 آقای ایان بار بور در کتاب علم و دین این نظریه را بیان نموده است . وی در صفحه 282 به بعد در فصلی با عنوان کاربردهای گوناگون زبان ( تحلیل زبانی) به این مساله پرداخته است. در بخش از آن می گوید «در تحلیل زبانی که امروزه بر فلسفه انگلیسی و آمریکایی غالب است ، شعار جدید از این قرار است : «از معنای یک گزاره نپرس ، کاربرد آن را دریاب » یعنی به این توجه کن که مردم وقتی که یک سنخ خاص از گزاره را می سازند چه می کنند و چه می جویند . در آثار متاخر وینگنشتاین تنوع وسیع وظایف زبان ( یا به تعبیر او بازیهای زبان) مطرح است . پوزیتویستها هم به این نظر رسیده بودند که فقط جملاتی که واقعیات تجربی را گزارش کنند ، از نظر معرفت بخشی مهم اند » [2]
 در اینجا سوالی که مطرح می شود آن است که کارکرد زبان علم چیست؟ آیا گزاره های علمی توصیفی هستند به این معنا که حکایت از واقع می کنند یا نه؟ غالبا پاسخ طرفداران فلسفه تحلیل زبانی، منفی است . آنان زبان علم را توصیفی نمی دانند بلکه معتقدند نقش زبان تنها مهار و کنترل است و می توان حوادث آینده را پیش بینی کند. اما نقش آن معرفت بخشی و بیان واقع نیست . این امر را اصطلاحا ابزار و وسیله انگاری گویند. آنان بر اساس این دیدگاه گفتند در مورد تاثیر مشیت الهی در عالم دیگر علم مزاحم نیست زیرا نظام جبری و ماشینی در ذهن ما وجود دارد نه واقع . آنچه مانع از تاثیر مشیت الهی در عالم می بود نظام جبری و ماشینی جهان است که بر اساس این نظریه، برداشته شده است .
 اگر از پیروان فلسفه تحلیل زبانی سوال کنیم آیا مشیت و اراده الهی در عالم طبیعت تاثیر دارد یا نه؟ می گویند نه نقشی ندارد . زیرا مبنای ما این است که زبان ابزار است، در حوزه علم، کارکرد آن کنترل و مهار است و در حوزه دین چند کارکرد می تواند داشته باشد :
  1. کارکرد تحلیل و ستایش؛ برخی گفته اند زبان دین توصیفی و واقع نما نیست بلکه تنها نقش ستاش گری دارد .
  2. برخی نقش زبان دین را تکلیف و تعهد می دانند .
  3. عده ای دیگر نیز زبان دین را ‌زبان اخلاق دانسته اند .
 حاصل سخن فلاسفه تحلیل زبانی این است که در حوزه علم و دین، زبان نقش ابزاری داشته و بیان واقع و نفس الامر را نمی کند و جنبه کاربردی آن مد نظر است. اگر سوال شود این گزاره که خداوند در عالم تاثیر گزار است به چه معناست؟ می گویند این گزاره توصیفی از واقع به ما نمی دهد بلکه در مقام عمل به زندگی انسان جهت می دهد.
 نقد و بررسی
 این سخن نه در باب علم حرف درستی است و نه در باب دین. زیرا با واقعیت های موجود این دو حوزه منافات دارد . اگر از عالمان طبیعی سوال کنید شما در تحقیقات خود به دنبال چه چیزی هستید می گویند: ما بدنبال کشف روابط عالم هستیم و کنترل و مهار طبیعت امری تبعی است. بنابراین سخن فلاسفه تحلیل زبانی با عرف رایج عالمان مخالف است . نکته مهم در اینجا این است که اگر کسی که می خواهد با نگاه بیرونی و درجه دوم درباره موضوعی سخن بگوید (کما اینکه فلسفه تحلیل زبانی به عنوان فلسفه مضاف چنین نگاهی دارد ) اولین شرطش این است که با واقعیت های موجود مخالف نباشد. شما که در مقام جعل اصطلاح نیستید بلکه زبان علم را توصیف می کنید لذا نمی توانید امری غیر واقعی را به آن نسبت دهید. علاوه بر اینکه فطرت آدمی بدنبال کشف واقع است، چقدر از دانشمندانی که برای اینکه به این امر دست یابند و رمزی را از عالم کشف نمایند زندگی خود را وقف آن نمودند و مرارت ها بردند. در مورد دین نیز همین گونه است، اگر از دینداران بپرسید آیا شما تنها به دنبال ستایش و حمد ذهنی هستید؟ می گویند خیر. حمد و ستایش ما فرع توصیف است یعنی بعد از اینکه در به وجود خداوند در عالم واقع پی بردیم ، او را حمد و ستایش می کنیم . آنها خدای خیالی را عبادت نمی کنند .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] علم و دین ، ص 463
[2] علم و دین ، ص 283