درس کلام استاد ربانی

91/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : بررسی نمونه های ناسازگاری میان علم و دین
 موضوع بحث، بررسی نمونه هایی از چالش هایی بود که میان علم و دین در عصر جدید در غرب رخ داده بود . گفته شد پاره ای از این ناسازگاری ها صوری بوده و به خود علم یا دین باز نمی گردد و متوجه تفسیر ها و برداشتهای نادرستی است که از علم یا دین صورت گرفته است . اما برخی از این ناسازگاری ها منطقی بوده و خود نظریه های علمی چنین اقتضایی را نسبت به باورهای دینی داشته و ایجاد سوال نموده است. اکنون به نمونه هایی از آنان می پردازیم .
 مساله ماشین وار بودن عالم و تدبیر الهی
 بر اساس دیدگاه علم جدید خصوصا آنچه توسط فیزیک نیوتن بیان شده است ، جهان طبیعت بسان یک ماشین پیچیده و منظم است که به صورت دقیق و خودکار در حرکت است. این نظریه یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی برای آموزه های دینی داشته است . از طرفی این نظریه نیاز عالم به آفریدگار را تقویت کرده و بیان می کند جهان دارای سازنده ای صاحب علم ، اختیار و اراده است. اما از سوی دیگر با آموزه های دینی معارض بوده و بیان می کند که چنین دستگاه منظمی که به صورت خودکار، کار می کند در ادامه نیازمند سازنده ای نیست. این نیازمندی تنها آنگاه است که خللی در امر آن ایجاد شود و نیازمند تعمیر و رخنه پوشی داشته باشد. این در حالی است که بر اساس آموزه های دینی، مشیت خداوند در همه اجزاء عالم وجود داشته و لحظه به لحظه خداوند آن را اداره و تدبیر می نماید. دین معتقد است، اراده الهی دو نقش را در عالم ایفاء می کند :
  1. ایجاد و بقاء عالم
  2. تدبیر و اداره عالم
 ایان بار بور در این باره می گوید « تاثیر اندیشه علمی بر اندیشه دینی ، در هیچ زمینه دیگر به اندازه تعدیل آرای مربوط به نقش خداوند در رابطه با طبیعت نبود . خداوند صرفا سازنده (=معمار) جهان بود هر چند که کوششهای گوناگون می ورزیدند که محل و محملی برای فعالیت مستمر خداوند در یک نظام طبیعی ماشین وارد، پیدا کنند ». [1] اینان خداوند را به عنوان مهندس فلکی یا ساعت ساز لاهوتی می خواندند. این تصویر در بحث حدوث عالم خوب است اما مساله اداره و تدبیر آن را نشان نمی دهد .
 راه حل های ارائه شده برای حل این تعارض
 برای حل این تعارض از طرف دانشمندان علم و عالمان دین جواب هایی داده شده است که به آنها اشاره می شود :
 راه حل اول:
 دکارت، عالم فیلسوف و ریاضی دان، برای حل این مشکل می گوید: درست است که جهان ماشین وار کار می کند و در این کار احتیاجی به مدیر ندارد اما در بقائش نیازمند خداوند است. اگر طرفه العینی خداوند به عالم، فیض نرساند همه آن فرو می ریزد. این امر مانند ماشینی است که برای ادامه حرکت خویش آن به آن نیازمند دریافت بنزین است . از نظر او زمان، کم منفصل است و مانند عدد باید در کنار هم چیده شود تا سلسله آن حاصل شود . لذا باید لحظه به لحظه ایجاد شود و حدوث آن در آغاز کافی برای برای آن نیست. ( فلاسفه ما زمان را کم متصل غیر قار می دانند، یعنی اجزاء آن به هم پیوسته و دارای وجودی سیال است. در کنار آن خط و سطح وجود دارد که کم متصل قار هستند. در مقابل اعداد کم منفصل است )
 ایان بار بور می گوید « او [دکارت] بر این عقیده بود که خداوند علاوه بر آفریدن جهان ، هر لحظه آن را نو می کند . و زمان کم منفصل است و اگر باز آفرینی همیشگی یعنی خلق مجدد و مداوم خداوند نبود ، جهان به کام عدم فرو می غلطید. ولی توالی حوادث در جهان بر اثر قانون مکانیکی، معین شده است و لازم نیست وابسته به فعل الهی باشد. جهان ماشین وار [= مکانیکی ] ماده با انفصال قطعی اش از ساحت ربوبی و ذهن انسانی به راه خود می رود » [2]
 دکارت به جهت داشتن علم ریاضی معتقد بود همه علوم باید ریاضی را الگوی خود قرار دهند . زیرا ریاضیات دارای استحکام و استواری در مبانی است . از جمله کلید های اندیشه وی این بود که می گفت می اندیشم پس هستم . اما نقد سخن او این است که نظریه وی هر چند نیاز همیشگی عالم به خداوند را اثبات می نماید اما تدبیر آن را بیان نمی کند .
 راه حل دوم :
 این راه حل توسط نیوتن ارائه شده است. وی بر اساس نارسایی های علمی خویش معتقد بود در نظام عالم رخدادها و حوادثی روی می دهد که در نظم کلی عالم نگنجیده و توجیه علمی ندارد و اگر این حوادث انباشت شود نظم عالم را به هم خواهد زد. وی این موارد را به قدرت الهی احاله داد و گفته است خدای متعال عالم را به صورت ماشینی منظم خلق نموده که کار خود را انجام می دهد و در صورتی که خللی در آن ایجاد شود، وارد شده و آن را رفع می نماید .
 نقد : بر اساس فرضیه ای که نیوتن ارائه می دهد نقش خداوند در بسیار تنزل می یابد و در حد تعمیر کننده خرابی های آنچه خود خلق نموده تنزل می یابد. علاوه بر اینکه بر نظریه وی دو نقد بیان شده است :
 1- لایب نیتس در نقد نظریه نیوتن گفته است: سخن نیوتن درست نیست زیرا اساسا چرا خداوند عالم از ابتدا بد خلق نماید تا نیازمند تعمیر و رخنه پوشی باشد؟ این امر پایین آوردن شان و جایگاه الهی است . ما سوال می کنیم چرا خداوند عالم را ناقص و با عیب خلق نموده است؟ آیا خیرخواه نبوده است یا نمی دانسته و یا نمی توانسته است؟ مسلما هیچ کدام از این امور در مورد خدای متعال راه ندارد .
 ایان بار بور این مطلب را بیان کرده و می گوید « نارسایی علمی استناد های نبوتن به دخالت الهی در قرن بعد آشکار شد؛ فرضیه سحابی لاپلاس می توانست مساله هم صفحه بودن مدار و مسیر منظومه شمسی را توجیه کند و معلوم شد که آن بی انتظامیها، یا ناشی از رصدهای غیر دقیق است یا انحراف مسیرهایی که سر انجام همدیگر را خنثی می کنند. حرف لاپلاس در مورد نقش خداوند در حرکت سیارات درست بود که گفت من نیازی به آن فرضیه [= دخالت مداوم خداوند ] ندارم » [3] .
 2- گفته شده از آنجا که نیوتن در گام اول علم فیزیک قرار دارد، آنگاه می تواند بگوید این مساله توجیه علمی ندارد که علم فیزیک را تا آخر دنیا می دانست در حالی که چنین نبوده است.
 مشکل اصلی که در نظریات این افراد وجود دارد آن است که تصور کرده اند خدای متعال در عرض سایر علل قرار دارد و لذا آنجا که علت مادی را کشف کرده اند در صدد توجیه نقش الهی بر آمده اند. استاد مطهری در کتاب «علل گرایش به مادی گری» به خوبی به این بحث پرداخته است . ایشان در پاسخ به این سوال که چه شد که غرب به مادی گرایی رو آورد، می فرماید: نارسایی هایی در غرب در حوزه مسائل فلسفی ، دینی و غیره وجود داشت که منجر به این امر گردید. از جمله آن نارسایی ها این بود که در غرب خداوند را در مجهولات جستجو می کردند نه در معلومات. آنان متافیزیک را بایگانی مجهولات نمودند و هر چه را نمی دانستند به آن ارجاع می دانند . به همین خاطر با رشد علم، کم کم این مجهولات معلوم شد و در نتیجه دایره تاثیر الهی روز به روز کم شد تا آنجا که [نعوذ بالله ] خداوند بازنشسته گردید و تنها در گوشه ای قرار گرفت و کاری به این عالم نداشت. این همان تفکر دئیسم است کهن معتقد است خداوند عالم را خلق کرده و دیگر به حال خود رها کرده است .
 راه حل سوم :
 این راه حل در حقیقت راه حل نیست بلکه برگزیدن سکوت در برابر منتقدان می باشد . این افراد هر دو عقیده را قبول کردند و گفتند خداوند هم در حدوث و بقاء عالم نقش دارد و هم تدبیر جزء جزء عالم را بدست دارد . از آن طرف در زمینه علم ،‌نظریه ماشین وار بودن عالم را نیز پذیرفتند و در برابر انتقاد دیگران ،‌سکوت نمودند .
 راه حل چهارم :
 برخی گفتند چون خداوند خیر خواه عالم است لذا جهان را به گونه ای خلق نموده است تا موجودات از عهده کار خود بر آیند . این امر نه تنها نقص و نارسایی را بر خداوند حمل نمی کند بلکه نشانه خیر خواهی و قدرت الهی است. در حقیقت صلاح بشر و جهان در خلق عالم به این صورت بوده است. ایان باربور این ایده را بارو رایج دانسته است و می گوید « رایج تر از همه، تفسیر خیلی کلی مشیت بود: نه امور و اشیاء جزئی بلکه طرح و تدبیر کل جهان نمایاننده خیرخواهی خداوند است . او به شیوه ای هماهنگ، همه چیز را به گردش انداخت و نظم و نظام سراسر هستی را چنان تدبیر کرد که رفاه آفریدگانش حفظ شود » [4]
 نقد: این راه در حقیقت پذیرش اشکال است و نقش خداوند در تدبیر عالم را کنار می زند. گویا تدبیر نکردن عالم نقصی برای وی ایجاد نمی کند. اما در حقیقت این راه، عقب نشینی اما به گونه ای آبرومندانه است. بر اساس این نظریه مشیت الهی محدود دانسته شده که با باور های دینی سازگاری ندارد .
 راه حل پنجم :
 این راه حل درست و صحیح همین دیدگاه است که بر پایه یک تحلیل فیلسوفانه و بر اساس نظام علیت و معلولیت است. « بعضی دیگر مشیت را با پیش نگری خداوند برابر گرفتند و می گفتند خداوند با در نظر داشتن سلسله علل می تواند پیشاپیش عوامل خود را با حوادث آینده چنان منطبق کند که هم نظم جهانی محفوظ بماند و هم مشیت او عملی شود » [5]
 مطابق این دیدگاه اراده الهی در عالم از طریق اسباب و علل و به صورت طولی دخالت دارد. دیگران اراده الهی را در عرض سایر علل می دانستند و این قابل جمع نبود اما این نظریه می گوید از آنجا که خداوند متعال علم پیشین دارد و اسباب و علل را او طراحی کرده است لذا امور را به گونه ای قرار داده است که در مسیر مشیت او باشد .
 این جواب در فلسفه الهی نیز مطرح است البته در میان عالمان اسلامی نظریات دیگری نیز مطرح است که از ان جمله می توان به نظریه معتزله و اشاعره ، اشاره نمود . ممکن است نظریه معتزله را شبیه کسانی بدانیم که گفتند خداوند عالم را خلق کرده و تفویض نموده است . مرحوم ملاصدرا می فرماید این نظریه به گونه ای شرک است زیرا انسان بر اساس این نظریه در عرض اراده الهی، اراده می نماید. اشاعره از آن طرف دخالت اراده الهی در اجزاء عالم را جزء به جزء می دانستند اما نتوانستند نقش علل طبیعی را توجیه نمایند. نگاه اشعری و معتزلی هر دو دارای این مشکل است که اراده الهی را در عرض سایر علل دیده اند لذا هر دو نتوانستند نقش اراده الهی را در کنار علل طبیعی توجیه نمایند. اشاعره همچنین به نظام علیت و معلولیت قائل نبودند و مساله تعاقب و عادت الله را به جای آن مطرح کردند .
 دیدگاه صحیح دیدگاه امامیه و فلسفه اسلامی است. یک تعبیر از این دیدگاه در فلسفه مشاء بیان شده و تعبیر دیگر در حکمت متعالیه طرح شده که دقیق تر است. آنچه فلسفه مشاء می گوید همین نظام اسباب و مسببات و نظام طولی عالم است. بر اساس این دیدگاه یک قطره باران که از ابر فرو می افتد و یا نسیمی که می وزد و همه چیز به مشیت و اراده الهی است اما نه فعل مستقیم و بدن سبب بلکه بالتسبیت است. تمام اسباب طبیعی، اسبابی در اختیار اراده الهی است و اراده الهی از مجرای اینها نفوذ می کند. پس اراده و مشیت الهی در همان موقعی که این حادثه جزئی رخ می دهد حضور دارد و نافذ است منتهی به واسطه .
 تمثیلی که معمولا در این باره برای روشن شدن ذهن زده می شود مساله نفس است. می گویند اگر می خواهی ببینی خداوند چگونه رب جهان است به نفس خودت رجوع کن. فرمودند « من عرف نفسه فقد عرف ربه » [6] افعالی انسان و تدبیرش نسبت به قوای بدنی، توسط قوا و اندام او صورت می گیرد اما در عین حال فعل نفس نیز هست. نفس در طول این قوا قرار دارد. این مطلب در کلام معصومین نیز آمده است که به امر بین الامرین معروف شده است . « رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع‏ مِثْلُ ذَلِكَ فَقَالَ ع لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْن‏ » [7] یعنی هم اراده خداوند دخالت دارد و هم اراده انسان، اما اراده الهی در طول اراده انسان است.
 در حکمت متعالیه نیز این بحث را بر اساس امکان فقری و عین ربط بودن انسان حل نموده اند. (حکمت متعالیه به امکان فقری در مقابل امکان ماهوی قائل است) .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] علم و دین ، ص 49
[2] همان ، ص 38
[3] همان ، ص 52
[4] همان ص، 51
[5] همان ،ص 50
[6] بحار ، ج 2 ، ص 32
[7] عوالی اللئالی ، ج 4 ، ص 109