درس کلام استاد ربانی

90/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : بیان مبانی عقل استکشافی در حوزه احکام شرعی
 موضوع بحث بررسی مبانی عقل استکشافی در باب احکام شرعی است. برای ثابت شدن این نقش برای عقل ابتدا باید اصول و مبانی پیشینی مورد پذیرش قرار گیرد . بعد از پذیرفته شدن این مبانی می توان برای عقل کارکرد کشف احکام الهی را قائل شد. در حقیقت با این نقش، عقل همان کاری را انجام می دهد که نقل در کشف اراده الهی انجام می دهد.
 اولین اصلی که بیان شد این بود که افعال در عالم واقع و نفس الامر دارای جهت حسن و قبح هستند . از این اصل به حسن و قبح ذاتی و یا عقلی یاد می شود .
 اراده تشریعی الهی تابع اراده تکوینی و اراده تکوینی تابع ذات و صفات الهی
 مقصود از این حسن و قبح ذاتی افعال این نیست که خارج از اراده الهی، افعال دارای حسن و قبح هستند و اراده الهی متاثر از آنها می باشد بلکه در اینجا باید اراده تکوینی الهی را از اراده تشریعی الهی جدا نمود . سخن عالمان شیعه این است که افعال در نفس الامر تابع اراده تکوینیه الهی است. این اراده حکیمانه و عالمانه است پس زمینه ساز برای حسن و قبح ذاتی می باشد . بنابراین درست است که حسن و قبح ذاتی تابع اراده حق است اما اراده تکوینیه نه اراده تشریعه ( اشاعره حسن و قبح را تابع اراده تشریعیه الهی می دانند ). همگان معتقد هستند که جهان و انسان مخلوق خداوند است . خدای متعال در عالم تکوین بر اساس حکمت عمل می کند . آنچه یصدر من الله است حسن است «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ » [1] از این جا به حسن و قبح ذاتی می رسیم . سپس اراده تشریعی بر اساس این حسن و قبح صورت می گیرد .
 حاصل سخن این است که اراده تشریعی الهی تابع اراده تکوینی الهی است و اراده تکوینی الهی تابع ذات الهی است.
 اشکال آنجا وارد است که ابتدا چیزی را به نام حسن و قبح ذاتی تصویر شود و گفته شود اراده الهی تابع آن است زیرا در این صورت برای خدای متعال نقشه ای از غیر طراحی شده است که خداوند بر اساس آن عمل می کند و این قطعا نادرست است . عدلیه می گویند خدای متعال خود به اراده تکوینی نقشه را طراحی نموده است . نظام مصلحت و مفسده ما انسانها تابع واقعیت است اما خدای متعال که تابع واقعیت نیست . او خود این واقعیت را به علم و حکمت خویش پدید آورده است . از این فعل الهی ، مساله حسن و قبح انتزاع می شود . بعد از این امر به اراده تشریعی الهی می رسیم و می گوییم این اراده تایع نقشه ای است که خدای متعال به اراده تکوینیه طرحی نموده است . پس صورت استدلال چنین می شود : اراده تشریعی الهی تابع اراده تکوینی و اراده تکوینی تابع ذات و کمالات ذاتیه الهی است. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ » [2] مراد از «فطرت الله» که قرآن کریم می فرماید همان خلقت الله است یعنی دین بر اساس فطرت استوار شده است .
 توجه به این نکته این نزاع را که وجوب علی الله درست است یا وجوب من الله به روشنی حل می کند . زیرا بر طبق آنچه گفته شد می گوییم : هر دو درست است وجوب علی الله است به لحاظ اراده تشریعی و وجوب من الله است به لحاظ اراده تکوینی الهی . بنابراین باید گفت وجوب علی الله من الله است . نه وجوب علی الله من غیر الله. صحیح آن است که این دو با هم در نظر گرفته شود و به نباید هر یک را منحصرا به خدای متعال نسبت داد .
 آنچه گفته شد استدلالی است در کنار سه دلیلی که برای حسن و قبح ذاتی بیان شده است . این استدلال بر اساس تصویر درست مساله حاصل می شود .
 سوال: اگر اراده الهی تغییر می کرد، آیا حسن و قبح نیز تغییر می نمود ؟
 پاسخ: این سوال به عنوان یک فرضیه درست است اما می گوییم قطعا نمی شود زیرا نظام عالم، ریشه در ذات الهی دارد . اگر نظام عالم احسن است هر طرحی غیر از این بریزید ، غیر احسن خواهد بود و تناسبی با ذات و صفات الهی نخواهد داشت . آن نقشه ای که بر اساس آن این نظام شکل گرفته است، ذات و صفات الهی است . کمال ذاتی الهی چنین تکوینی را اقتضا نموده است و تکوین الهی چنین تشریعی را اقتضا نموده است . خدای متعال کمال مطلق است و جز خیر و کمال از او صادر نمی شود لذا فعل او احسن است.
 
 اصل دوم: درک عقل در مقام اثبات
 بر طبق این اصل می گوییم : عقل انسان توانای فهم و درک مستقل حسن و قبح واقعی افعال را فی الجمله دارد. استدلال بر این مطلب در دل استدلال پیشین و ادله سه گانه ذکر شده، وجود دارد. مثلا گفته شد یکی از ادله ذاتی بودن حسن و قبح آن است که منکران شریعت هم حسن و قبح را قبول دارند. این دلیل دو چیز را می رساند : 1- فی الواقع حسن و قبحی هست . 2- عقل انسان فی الجمله آن را درک می کند.
 و یا گفته شد در صورتی که حسن و قبح ذاتی را نپذیریم دیگر نبوت قابل اثبات نخواهد بود زیرا اگر دادن معجزه به کذاب را قبیح نباشد چگونه می توان مدعی صادق نبوت را تشخیص داد. در این استدلال نیز دو مطلب نهفته است 1- اعطای معجزه به کاذب فی نفس الامر قبیح است 2- عقل ما می تواند آن درک کند .
 دیدگاه ها در مورد حسن و قبح در مقام اثبات
 الف) متکلمین عدلیه و اصولیون شیعه، در مقام ثبوت به نحو ایجاب کلی و در مقام اثبات به نحو ایجاب جزئی این مطلب را پذیرفته اند. ایشان در مورد ذات افعال معتقد هستند که کل فعل یصدر من الانسان لا یخلو من الحسن و القبح و در مقام کشف عقل معتقد هستند عقل انسان فی الجمله می تواند حسن و قبح را در ک نماید .
 ب) اشاعره در اینجا ( در مقام اثبات ) قائل به سلب کلی هستند همان طور که در مقام ثبوت نیز، حسن و قبح عقلی را بالکل رد می کردند . یک وجه آن می تواند این باشد که بگویند ما که اصل حسن و قبح ذاتی را قبول نداریم دیگر وجهی برای حسن و قبح عقلی باقی نمی ماند و سالبه به انتفاع موضوع خواهد بود . وجه دیگر اینکه می توان این گونه تصویر نمود که حسن و قبح افعال را تابع تشریع الهی بدانیم ( امامیه نیز حسن و قبح را تابع اراده الهی می داند اما نه اراده تشریعی بلکه اراده تکوینی الهی ) آیا حسن و قبحی که از اراده تشریعی الهی حاصل می شود را عقل می فهمد یا نمی فهمد ؟ بالاخره بعد از اراده الهی ، حسن و قبحی به وجود می آید ، ‌آیا عقل می تواند آن ها درک کند یا نه ؟ اشاعره بنا بر هر دو تقریر معتقد به سلب کلی هستند . البته در خلال تاریخ اشعری، کسانی پیدا شده اند که بر خلاف نظر اشاعره سخن گفته اند که از آن جمله شیخ محمد عبده است . وی در مساله حسن و قبح به جانب معتزله روی آورده و در مورد آیه «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» [3] گفته است که معروف و منکری هست که به آن امر و از آن نهی می شود و اگر این را نپذیریم معنای آیه این می شود که یامرهم بما یامرهم و ینهاهم بما ینهاهم . این مانند آن است که گفته شود آب، آب است و دیگر مفید فایده نخواهد بود
 ج) دومین گروهی که در مقام اثبات در مقابل عدلیه ایستاده اند، اخباریون هستند . اخباریون شیعه مقام ثبوت را منکر نیستند اما در مقام دوم که اثبات باشد در کنار اشاعره قرار گرفته اند.
 مرحوم اصفهانی وقتی سخن از مشایخ اخباریون به میان آورده، گفته است « فمحصل كلام هؤلاء و من تبعهم في ذلك عدم الاعتماد في أمر الدين أصوله و فروعه على الإدراكات العقلية بل لا اعتماد على شي‏ء من إدراكات العقول في شي‏ء من الأحكام التي مباديها غير محسوسة و لا قرينة من المحسوسة كمسائل الهندسة إلا ما كان من قبيل البديهيات الواضحة المتلقاة بالقبول عند أرباب العقول ‏» [4]
 مشکل اخباریون چند چیز است. ایشان از طرفی ادراکات کسبی و غیر بدیهی را قبول ندارند از طرفی دیگر ظاهر قرآن را حجت نمی دانند لذا تنها از روایات بهره می گیرند .
 علامه مظفر در این باره می گوید « بعد ما تقدم من ثبوت الحسن و القبح العقليين في الأفعال فقد نسب بعضهم إلى جماعة الأخباريين على ما يظهر من كلمات بعضهم إنكار أن يكون للعقل حق إدراك ذلك الحسن و القبح فلا يثبت شي‏ء من الحسن و القبح الواقعيين بإدراك العقل.
 و الشي‏ء الثابت قطعا عنهم على الإجمال القول بعدم جواز الاعتماد على شي‏ء من الإدراكات العقلية في إثبات الأحكام الشرعية و قد فسر هذا القول بأحد وجوه ثلاثة [1] حسب اختلاف عبارات الباحثين منهم 1 إنكار إدراك العقل للحسن و القبح الواقعيين و هذه هي مسألتنا التي عقدنا لها هذا المبحث الثاني.
 2 بعد الاعتراف بثبوت إدراك العقل إنكار الملازمة بينه و بين حكم الشرع و هذه هي المسألة الآتية في المبحث الثالث.
 3 بعد الاعتراف بثبوت إدراك العقل و ثبوت الملازمة إنكار وجوب إطاعة الحكم الشرعي الثابت من طريق العقل و مرجع ذلك إلى إنكار حجيةالعقل و سيأتي البحث عن ذلك في الجزء الثالث من هذا الكتاب مباحث الحجة. » [5]
 سخنان اخباریون را به جهت تعابیر مختلف ، سه گونه تفسیر نموده اند :
  1. عقل قدرت ادراک حسن و قبح واقعی افعال را ندارد .
  2. ملازمه بین حکم عقل و شرع را منکر شده اند .
  3. بعد از اعتراف به قدرت ادراک عقل و ثبوت ملازمه بین حکم عقل و شرع ،‌ وجوب اطاعت حکم شرعی که از طریق عقل حاصل می شود را منکر شده اند زیرا می گویند آنوقت امری واجب خواهد بود که از طریق نقل به ما رسیده باشد .
 اصل سوم
 علمای اصولی بعد از بیان این دو قاعده، مساله ملازمه را مطرح کرده اند که آیا میان آچه عقل کشف نموده است حکم شرع ملازمه ای برقرار است یا نه ؟
 طرح بحث به این شکل در میان اصولیون معروف است اما سوال را به گونه ای دیگر نیز می توان طرح کرد به این صورت که گفته شود : آیا هر چیزی که فی نفس الامر حسن است اراده الهی باید به آن تعلق گیرد و هر چه که فی نفس الامر کراهت دارد مورد نهی الهی قرار می گیرد؟ اگر کسی پاسخ مثبت دهد یک قدم به جلو آمده است .
 بهره گیری علم کلام از سایر علوم
 علم کلام علم عجیبی است و با همه علوم دیگر فرق می کند زیرا با همه علوم دیگر سروکار دارد به همین جهت است که مشکل ترین علم می باشد. بحث کلامی گاه به سراغ علم اصول، گاه فقه و گاه سایر علوم دیگر می رود و از اینها به عنوان ابزار برای رسیدن به هدف خویش بهره می گیرد .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] سجده ، 7
[2] روم ، 30
[3] آل عمران ، 114
[4] هدايةالمسترشدين ،ص 432
[5] أصول‏الفقه، ج 1، صفحه 236