درس کلام استاد ربانی

90/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : حسن و قبح ذاتی و بررسی اشکالات

 سخن درباره حسن و قبح ذاتی، به این اشکال رسید که گفته شده: بر طبق مبنای عدلیه که اوامر و نواهی الهی را تابع حسن و قبح ذاتی و نفس الامری می داند، لازم می آید اراده تشریعی الهی متاثر از غیر گردد و این با ساحت الهی نمی سازد. در اینجا فرقی نمی کند ملاک در حسن و قبح را مصلحت و مفسده بشریت یا فطرت و یا کمال و نقص بدانیم. اگر اوامر الهی تنها به اموری تعلق گیرد که مصلحت دارد و نواهی الهی به اموری که فی نفسه مفسده دارد ، لازم می آید اراده الهی تحت تاثیر این امور قرار گیرد . اشاعره می گویند اما ما می گوییم حسن و قبح افعال تابع اوامر و نواهی الهی است.

 در این جا دو دیدگاه مطرح است :

عدلیه : امر و نهی تشریعی الهی تابع حسن و قبح ذاتی است . اشاعره : این حسن و قبح افعال است که تابع اراده الهی است .

 بررسی این اشکال

 به ظاهر امر که نگاه می شود نظریه اشاعره موجه تر بنظر می رساند زیرا با گویا توحید سازگارتر است زیرا اراده الهی را مطلق دانسته و آن را مقید به قید و سببی برون از ذات و صفات ننموده است . در مقابل عدلیه می گویند شما اراده الهی را گزاف و بدون معیار دانسته اید . ادر صورتی که دستگاه تشریع الهی قانون مند است و معیار خرد پذیر دارد . برای داوری بین این دو دیدگاه باید دید آیا لازمه نظریه عدلیه ، تاثیر پذیری اراده الهی از غیر است یا اینگونه نیست ؟ اشاعره تصور نموده اند حسن و قبح و مصلحت و مفسده بیرون از اراده الهی است و بر اراده الهی تاثیر می گذارد اما با دقت بدست می آید که در اینجا مغالطه و سوء فهمی رخ داده است .

 مصلحت و مفسده افعال از کجا پدید آمده است ؟ منشا حسن و قبح چیست ؟ بر اساس دیدگاه توحیدی، در خالقیت به اراده تکوینی الهی می رسیم . خلقت الهی نسبت به عالم و انسان ، معیار مند است و آن صفات کمالیه الهی است . پس اراده تشریعی الهی مبتنی بر اراده تکوینی الهی است و اراده تکوینی نشات گرفته از ذات و صفات الهی می باشد . خدای متعال خلقت عالم را بر پایه کمال و علم الهی خلق نموده است. به تعبیر دیگر گفته شده وجود عینی عالم ، فرع وجود علمی عالم است . پس نظام عالم بر اساس نقشه علمی الهی خلق شده است . خدای متعال بر اساس اراده تکوینیه خویش که مبتنی بر صفات کمالیه است ، ‌عالم را خلق نموده و این طرح و نقشه از سوی غیر نمی باشد تا گفته شود اراده تشریعی الهی تابع غیر است . مصالح و مفاسد در زندگی انسان مبتنی بر اراده تکوینیه الهی و اراده تکوینه الهی تابع کمالات الهی است. منشا اشکال اینجاست که گویی تصور شده مصالح و مفاسد خارج از کمالات الهی است.

 حاصل آنکه بر اساس آنچه گفته شد امر و نهی و اراده تشریعی الهی تایع مصالح و مفاسد یا حسن و قبح ذاتی افعال است. حسن و قبح افعال نیز تابع اراده تکوینی الهی است و اراده تکوینی الهی تابع کمالات ذاتیه الهی است . بنابراین می توان گفت اراده تشریعی الهی تابع خود خداوند است .

 آیات قرآن در این باره خیلی راه گشا است . خدای متعال می فرماید « كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ »[1] اینکه خدای متعال در مقام فعل رحیم است مقتضای کمالات ذاتی الهی است. نه اینکه از بیرون بر خدای متعال دیکته شده است . و یا در جای دیگر می فرماید «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏ (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ (13[2] چرا هدایت علینا است زیرا آخرت و دنیا لنا است. و یا آیه معروف «َ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ »[3] هدایت و خلقت همه از ناحیه خداوند است .

 شهید مطهری می فرماید قضایای الهیات سهل ممتنع است اگر خوب تصور شود بدیهی است و اگر بد تصور شود پیچیده ترین معضلات است. مبدا همه باید ها و هست ها ذات اقدس الهی است . چیزی در کنار خداوند نیست تا بتواند منشایت داشته باشد . وقتی همه موجودات فقیر هستند مگر می توان تصویر نمود موجودی در عرض خداوند بخواهد تکوینا یا تشریعا کاری انجام دهد . ممکن الوجود یعنی وابسته به وجود واجب. اگر بخواهد وابسته نباشد تناقض حاصل می شود .

 بنابراین هیچ اشکالی بر عدلیه نیست زیرا آنها نگفته اند این امور از غیر آمده و بر خداوند دیکته شده است بلکه آنها همه این امور را از خدای متعال می دانند .

اشکال علامه طباطبایی بر معتزله

 علامه طباطبایی در جلد 7 المیزان در تعبیر شدید اللحن ای به معتزله اشکال می کند و می فرماید: بحث حسن و قبح از امور اعتباریه است و شما آمده اید افعال الهی را بر اساس این امور اعتباری ارزیابی می کنید . در حالی که این ها مربوط به نظام بشر است . مقوله افعال الهی حقایق است و ارتباطی با اعتباریات ندارد . ایشان می گویند معتزله میان حقایق و اعتبارات خلط نموده است . شهید مطهری نیز در عدل الهی این بحث را مطرح نموده اند .

بررسی کلام علامه

 اما به نظر می رسد این اشکال وارد نباشد . زیرا اعتباری بودن حسن و قبح مانند اعتبارات مجعول ذهن بشر نیست بلکه اعتباریاتی است که از حقایق انتزاع شده است مانند اعتباریات فلسفی از قبیل علت ، معلول ،‌ممکن ، وجوب و مانند اینها. درست است که این اعتباریات ما به ازاء ندارند اما منشا انتزاع دارند. اینها بر خلاف اعتباریاتی مانند رئیس و مرئوس و مانند آن است. مصلحت و مفسده نیز ما به ازاء ندارد اما منشا انتزاع دارد که همان واقعیت انسان و غایتی است که انسان به سوی آن حرکت می کند . مثلا دانه گیاهی که کمال بالقوه دارد و حرکت می کند تا با آن برسد ،‌ حقیقت است نه اعتبار . بر اساس این حقایق ، مفاهیمی مانند حسن و قبح انتزاع می شود . لذا این اشکال وارد نیست.

 بر این اساس روشن شد که اگر امر و نهی الهی تابع مصالح و مصالح نفس الامری باشد ،‌اشکالی وارد بر آن نیست زیرا اراده تشریعی الهی تایع مصالح و مفاسد نفس الامری است و مصالح و مفاسد نفس الامری ناشی از اراده تکوینیه الهی است . اراده تکوینه الهی نیز ریشه در ذات و صفات الهی دارد . لذا اراده تشریعی الهی هم تابع ذات و صفات الهی است و هم ضابطه مند است و بر اساس حکمت الهی صورت می گیرد. با این توضیح خدشه ای هم به توحید الهی وارد نخواهد شد.

دلایل حسن و قبح ذاتی

 آیا چه دلیلی بر حسن و قبح ذاتی وجود دارد ؟ آیا دلیلی بر وقوع آن نیز می باشد ؟ عدلیه دلایلی آورده اند که شاخص ترین آنها سه دلیل است . یکی از آنها که مرحوم علامه حلی نیز بر آن تاکید دارد این است که اگر حسن و قبح ذاتی قبول نشود اصلا نمی توان نبی صادق را از نبی کاذب باز شناخت و این باعث بسته شدن باب نبوت است . زیرا راه تشخیص مدعی نبوت ، ‌معجزه است و اگر حسن و قبح عقلی نداشته باشیم و حسن و قبح را از امر و نهی الهی بفهمیم دیگر راهی برای شناخت وجود ندارد . زیرا در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا قبیح است خداوند معجزه را به دروغ گو بدهد یا نه ؟ عدلیه می گویند قبیح است زیرا داخل در ظلم بوده و نقض غرض لازم می آید و قبیح از ناحیه خدای متعال صادر نمی شود . ( البته به شرط اینکه راه دیگری برای صدق سخن نبی جز معجزه نباشد ) اما اشاعره می گویند قبحی ندارد . پس احتمال دارد مدعی نبوت کاذب باشد و خداوند وی را مجهز نموده باشد . بر این اساس باب نبوت و شریعت بسته می شود .

 علامه حلی این دلیل را در کتاب نهج الحق و کشف الصدق[4] آورده اند . عبارت ایشان چنین است: «لو كان الحسن و القبح باعتبار السمع لا غير لما قبح من الله شي‏ء و لو كان كذلك لما قبح منه تعالى إظهار المعجزة على يد الكذابين. و تجويز ذلك يسد باب معرفة النبوة فإن أي نبي أظهر المعجزة عقيب ادعاء النبوة لا يمكن تصديقه مع تجويز إظهار المعجزة على يد الكاذب في دعوى النبوة.»[5]

 فضل ابن روزبهان که عالم اشعری است کتابی را در رد کتاب علامه نوشته است . وی در آنجا به این دلیل علامه اشکال نموده و گفته است: اینکه ما می دانیم خداوند معجزه را به دروغ گو نمی دهد نه به خاطر قبح ذاتی است بلکه از باب قبح عادی است یعنی عادت الله بر این جاری شده که معجزه را به دروغ گو ندهد . روش الهی چنین است و این عادت الله هیچ گاه نقض نمی شود. « قلنا: عدم إظهار المعجزة على يد الكذّابين ليس لكونه مقبحا عقلا، بل لعدم جريان عادة اللّه تعالى، الجاري مجرى المحال العادي بذلك. قوله: «تجويز هذا يسدّ باب معرفة النبوّة».قلنا: لا يلزم هذا؛ لأنّ العلم العادي حاكم باستحالة هذا الإظهار، فلا ينسدّ ذلك الباب.»[6]

 کتاب فضل ابن روزبهان توسط دو نفر از عالمان شیعی مورد نقد قرار گرفته است یکی مرحوم قاضی نورالله شوشتری است که کتاب باب الحق را نوشت و دیگری شیخ محمد حسین مظفر است که کتاب دلائل الصدق را نوشته است. مرحوم مظفر در رد این سخن می فرماید « كيف تصحّ دعوى العادة؟! و الحال أنّه لا اطّلاع له على كلّ من ادّعى النبوّة! و لو فرض الاطّلاع فمن المحتمل كذب كلّ من جاء بمعجزة، فلا تثبت نبوّة صادقة فضلا عن جريان العادة بها. على إنّه كيف يقطع بعدم تخلّف العادة في مقام تخلّف العادة بإظهار المعجزة؟! »[7]

 پاسخ داده می شود که عادت الله از کجا بدست می آید . یا باید بگوییم خودمان از روی حس و تجربه بدست آورده ایم و یا از طریق نقل بدست آمده و یا طریق عقل . اگر بگویید عقل است که همان سخن عدلیه خواهد بود و اگر بگوییم نقل است که مصادره به مطلوب است . در مورد طریق حسی هم بر فرض که برهه ای از تاریخ بتواند عادت الهی را کشف کند اما اولین امت چه می کردند؟ امت دوم و سوم چه ؟ علاوه بر اینکه کشف رویه از طریق استقراء بدست می آید و استقراء ظنی است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] انعام ، 54

[2] لیل ، 12و 13

[3] طه ، 50

[4] علامه این کتاب را بار سلطان محمد خدابنده نوشته اند که مغول بود بعد توسط علامه مسلمان و شیعه شد.

[5] نهج الحق و کشف الصدق ، ص 84

[6] دلائل الصدق ،‌ج 2 ، ص 429

[7] همان