درس کلام استاد ربانی

90/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : بررسی قاعده ذاتی بودن حسن و قبح

 برای روشن شدن نقش عقل در استکشاف احکام دینی ابتدا باید اصولی پیشینی را مورد بررسی قرار دهیم . اولین اصل، ذاتی بودن حسن و قبح است یعنی باید برای افعال در نفس الامر بلحاظ ذاتشان قائل به حسن و قبح باشیم . در اینجا چند مطلب باید روشن شود:

عناوین اولیه و عناوین ثانویه

 1- مقصود از حسن و قبح داشتن افعال ، عناوین اولیه یا طبیعیه آنها نیست . مثلا تکلم عنوانی برای فعل انسان است . حسن و قبح ناظر به این عنوان نیست . قیام ، اکل ، نظر کردن ، ضرب ، لمس و مانند آن همه عناوینی اولیه است که بخودی خود دارای وصف حسن و قبح نیستند . البته همه افعال انسان به لحاظ اینکه طبیعت انسان هستند حسن هستند اما این امر از بحث ما خارج است زیرا سخن ما در حسن و قبح شرعی است که مربوط به عقل عملی می باشد .

 بر این افعال، عناوین دیگری بار می شود که آنها به حسن و قبح متصف می شوند . این عناوین را عناوین ثانویه گویند . وقتی بر تکلم عنوان صدق عارض شود ، حسن بودن و حکم «باید» عقل عملی بر آن بار می شود. در جانب قبح هم همین گونه است . بنابراین وقتی گفته می شود حسن و قبح ذاتی افعال مقصود عناوین طبیعیه و اولیه افعال نیست . آنها فقط حسن دارد و قبح ندارند و در حوزه عقل نظری قرار می گیرد و حال آنکه حسن و قبح افعال ،‌ حسن و قبح تشریعی است که مربوط به عقل عملی است .

مقصود از ذاتی در باب حسن و قبح

 2- مقصود از ذاتی در اینجا چیست ؟ یک اصطلاح ذاتی در باب کلیات خمس است که همان جنس و فصل می باشد . محمول ، ذات یا ذاتیات موضوع را بیان می کند . گاه تمام ذات که نوعیت است و گاه جزء ذات که جنس و فصل است . ذاتی در باب حسن و قبح از این گونه نیست زیرا در تعریف مثلا عدل، عنوان حسن لحاظ نمی گردد. در تعریف آن می گوییم : «العدل ما هو ؟ وضع الامور فی موضعها» و یا در تعریف صدق و کذب ، حسن یا قبح قرار نمی گیرد . «الصدق ما هو ؟ الکلام المطابق للواقع . و الکذب ما هو ؟ کلام مخالف للواقع» و دیگر سخنی از حسن یا قبح نیست .

 یک اصطلاح ذاتی هم مربوط به باب برهان است . ذاتی باب برهان آن است که محمول به لحاظ ذات موضوع بر آن حمل می شود. ذات باب برهان همان عوارض ذاتیه است در مقابل عوارض غیر ذاتی یا غریب. برای فهمیدن اینکه آیا عرض ذاتی است یا غریب، معیاری بیان شده است . گفته اند « کل محمول یؤخذ الموضوع فی حده » یعنی هر گاه بخواهیم آن را تعریف نماییم موضوع را در تعریف آن قرار می دهیم . ( بر عکس آنچه در ذاتی باب کلیات خمس بیان شد ) مثلا در تعریف صفت تعجب گفته می شود : التعجب عباره ان الانسان له صفت کذا . تعجب ذاتی انسان است نه به معنای ایساغوجی که جنس یا فصل انسان باشد بلکه به معنای ذاتی باب برهان که عرض انسان است . ( البته عرض ذاتی نه عرض غریب . همچنین بنابراین این فرض که تعجب از صفات خاص انسان باشد ) در اینجا موضع در حد محمول اخذ شده است .

 حال آیا ذاتی حسن و قبح از این قبیل است ؟ مثلا وقتی گفته می شود العدل حسن یا الظلم قبیح آیا در تعریف حسن ، ‌عدل بکار رفته است یا در تعریف قبح ، ظلم بکار رفته یا چنین نیست ؟ مسلم است که بکار نرفته است . پس بر این مبنا نباید ذاتی در حسن و قبح را از باب برهان هم بدانیم . منتهی یک نکته مد نظر است و آن اینکه در کتب منطقی درباره معیار عرضی ذاتی و عرضی غریب گفته شده: موضوع یا یکی از مقومات آن در تعریف اخذ شده باشد . «الذاتي في كتاب البرهان، و هو المحمول الذي يحمل على الموضوع بلحاظ ذاته في مقابل المحمول الغريب، و عرّفوه بما يؤخذ الموضوع أو أحد مقوّماته في حدّه‏»[1]

 مثلا زوجیت ذاتی اربعه است . وقتی اربعه تعریف می شود ،‌خود زوجیت در آن بیان نمی شود و گفته می شود اربعه، عددی است که چنین خصوصیتی دارد . عدد بودن جنس برای زوجیت می باشد . در اینجا با اینکه خود موضوع در تعریف محمول اخذ نشده بلکه یکی از مقومات آن که جنس است آمده است اما باز از باب ذاتی باب برهان شمرده شده است . در مورد حسن و قبح نیز چنین مساله جاری است مثلا در تعریف حسن ، گفته نمی شود عدل کذا بلکه گفته می شود فعل یا امر کذا . فعل یا امر بودن جنس عدل حساب می شود . لذا احد مقومات آن در تعریف آمده است .

 غالب متفکرین ذاتی حسن و قبح را از این باب نمی دانند اما بر اساس آنچه گفته شد می توان آن را جزء باب برهان دانست . مرحوم سبزواری ابتدا این معنا را برای ذاتی حسن و قبح دانسته اند و گفته اند: « و لعل المراد بالذاتی ما یقابل الغریب کما هو المستعمل فی قولهم : العرض الذاتی للموضوع ما یلحقه لذاته » سپس مناقشه نموده و فرموده اند : « و لیسا ذاتیین بهذا المعنی ایضا کما لا یخفی »[2]

 بنابراین اگر در تعریف ذاتی باب برهان ، تنها موضوع را اخذ شده در محمول بدانیم ،‌ ذاتی حسن و قبح از این قبیل نخواهد بود اما در صورتی که موضوع یا یکی از مقومات آن را در تعریف محمول شرط بدانیم ( کما اینکه حق هم همین است و در کتب منطقی چنین آمده است ) ذاتی حسن و قبح از باب ذاتی باب برهان خواهد بود .

ذاتی بودن حسن و قیح تنها در عدل و ظلم

 3- در فحص میان عناوین ثانویه این مطلب مورد توجه است که آیا ذاتی برای حسن و قبح برای همه عناوین است یا نه فقط دو عنوان داریم که حسن و قبح برای آنها ذاتی است که همان عدل و ظلم باشد ؟ سخن حق آن است که تنها حسن و قبح دو فعل عدل و ظلم ذاتی است و بقیه افعال نسبت به حسن و قبح اقتضایی هستند و این افعال اگر تحت عنوان عدل قرار گیرند حسن و اگر تحت عنوان ظلم روند قبیح می باشند .

 برای فهم این مطلب باید به سراغ شاخص های ذاتی رفت و با معیار آنها به قضاوت پرداخت . یکی از شاخص های ذاتی این است که ذاتی تخلف ناپذیر است. حسن عدل و قبح ظلم چنین است . اما سایر افعال تخلف پذیر هستند . مثلا این گونه نیست که همیشه و در همه جا وفای به عهد تحت عنوان حسن قرار گیرد . گاه همین عنوان در صورتی که باعث ضرر به مسلمانی شود و جان وی در خطر باشد ، قبیح می شود . احسان به والدین نیز همین گونه است . اما عدل و ظلم چنین نیستند . از حضرت امیر المومنین (ع) سوال شد که عدل بهتر است یا جود ؟ حضرت فرمودند : عدل؛ زیرا ممکن است کسی جواد باشد اما عادل نباشد اما اگر عادل باشد حتما جواد هم هست . «وَ سُئِلَ ع [أَيُّمَا أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ فَقَالَ ع الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»[3]

 این مانند همان بحثی است که چندین سال قبل در محافل مختلف در مورد آزادی و حدود آن مطرح بود. برخی حتی قائل شدند آزادی از همه چیز بالاتر است . در حالی که آنچه از همه چیز بالاتر است عدالت است زیرا حسن عدالت ذاتی است و سایر امور در صورتی حسن می باشند که تحت این عنوان قرار گیرند .

 مرحوم شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در این باره کلام دقیقی دارند . ایشان می فرمایند «المراد بذاتية الحسن و القبح كون الحكمين عرضيا ذاتيا، بمعنى انّ العدل بعنوانه، و الظلم بعنوانه يحكم عليهما باستحقاق المدح و الذم من دون لحاظ اندراجه تحت عنوان آخر، بخلاف سائر العناوين، فانّها ربّما تكون مع حفظها معروضا لغير ما يترتب عليه لو خلّى و نفسه، كالصدق و الكذب فانّهما مع حفظ عنوانهما في الصدق المهلك للمؤمن، و الكذب المنجي للمؤمن، و يترتب استحقاق الذم على الأوّل بلحاظ اندراجه تحت الظلم على المؤمن، و يترتب استحقاق المدح على الثاني لاندراجه تحت عنوان الإحسان إلى المؤمن، و ان كان لو خلّي الصدق و الكذب و نفسهما يندرج الأوّل تحت عنوان العدل من القول، و الثاني تحت عنوان الجور، فضلا عن سائر الأفعال التي في نفسها لا تندرج تحت عنوان ممدوح أو مذموم».[4]

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] شرح اشارات ، ج 1 ، ص 58-60 به نقل از قواعد الکلامیه ، ص 55

[2] شرح الاسماء الحسنی ، ص 108 ، به نقل از قواعد الکلامیه ، ص 54

[3] نهج البلاغه ، ح446 ، ص553

[4] نهایه الدرایه ، ج 2 ،‌ص 8 به نقل از قواعد الکلامیه ، ص 57