درس کلام استاد ربانی
90/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث : نقش عقل در کشف احکام شرعی قبل و بعد از وحی
سخن درباره نقش عقل در استنباط احکام شرعی بود . این سوال مطرح شد که آیا عقل می تواند در کنار کتاب و سنت نقش آفرینی کرده و احکامی را به صورت مستقل کشف نماید یا نه نقش عقل تنها در طول کتاب و سنت و به صورت ابزاری است ؟
نقش عقل بعد از وحی و شریعت
برای اینکه پاسخ بهتری به این سوال داده شود، میان نقش آفرینی عقل قبل و بعد از وحی تفکیک می نماییم . یک سری احکام و تکالیف قبل از وحی مطرح است که نقش عقل در آنها بسیار اساسی و تعیین کننده است . اساسا راه رسیدن به این تکالیف تنها عقل است. نقش آفرینی عقل در اینجا به این صورت است که ابتدا عقل عملی دست به کار شده و باید هایی را پیش راه انسان قرار می دهد. مثلا حکم می کند که باید در مسیر خداشناسی گام برداشت. این همان مساله وجوب شکر منعم و دفع ضرر محتمل است که در کتب کلامی مطرح بوده است . این باید و نباید های عقل عملی ، عقل نظری را برانگیخته تا به کنکاش بپردازد. بنابراین عقل انسان بدون آنکه از طریق وحی بیانی شده باشد، وجوب اطاعت را بر فرد در این مساله لازم می داند .
ضمانت اجرایی برای عقل قبل از وحی
اگر کسی بگوید این حکم عقل عملی که قبل از اثبات وجود خداوند و اثبات نبوت و شریعت مطرح می شود چه ضمانت اجرایی دارد؟ بله اگر عقل حکمی نمود و شارع آن را تایید نمود ضمانت اجرایی می داشت اما اگر عقل مستقلا حکمی نماید آیا عمل کردن به آن دوزخ را به همراه دارد یا نه ؟ چه الزامی است که باید تابع این عقل بود؟
در پاسخ این سوال، بحث را دو مرحله ای می کنیم : مقام ثبوت و مقام اثبات . اگر به لحاظ مقام ثبوت بنگریم عقل ای که حکم می کند، مخلوق است و نه خالق و لذا طریقیت دارد و نه موضوعیت. به عبارت دیگر چون او خالق نمی باشد حکم او ناظر به حکم خالق است و آن را نشان می دهد. بنابراین ضمانت اجرایی حکم عقل در اینجا از آنجاست وی کشف کننده حکم الهی می باشد . این سخن بر این پایه استوار است که ابتدا وجود الهی مفروض گرفته شده باشد . کما اینکه برخی وجود خداوند را بدیهی دانسته که نیازی به اثبات ندارد. علامه طباطبایی در المیزان و اصول فلسفه و روش رئالیسم به این مطلب پرداخته اند . ایشان می فرمایند: قرآن کریم اصل وجود خداوند را ثابت دانسته است لذا در مقام اثبات وجود خداوند بر نیامده است .« افی الله شک فاطر السموات والارض » و کسانی که منکر خداوند شده اند ، انحرافشان در صفات الهی است . آنها صفات خداوند را به غیر او نسبت داده اند
ایشان در المیزان می فرماید «علاوه بر اينكه قرآن كريم اصل وجود خداى تعالى را بديهى ميداند يعنى عقل براى پذيرفتن وجود خداى تعالى احتياجى به برهان نمىبيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگى و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.»[1]
و در اصول فلسفه می فرمایند : « اصل بحث از آفريدگار جهان فطرى است، زيرا بشر جهان را در حال اجتماع ديده يك واحد مشاهده مىنمايد و مىخواهد بفهمد كه آيا علتى كه با غريزه فطرى خود در مورد هر پديدهاى از پديدههاى جهانى اثبات مىكند در مورد مجموعه جهان نيز ثابت مىباشد؟
چيزى كه هست اين است كه عنايت بشر و فعاليت فكرى وى در اين بحث روز به روز كمتر مىشود و حال آنكه در گذشته زمان روز به روز بيشتر بوده است 1 و مقارن اين جريان نيازمنديهاى حياتى انسان از راه فعاليت علمى و عملى كه مىكند و دايره گرفتارى وى روز به روز وسيعتر و بارش سنگينتر مىگردد. اين نسبت متعاكس پيوسته بوده و مىباشد. همين تعاكس نسبت را ما خودمان نيز مىتوانيم با وجهى آسانتر بيازماييم.
در همين جهان پر جار و جنجال امروزه اگر به افرادى از بشر كه نسبتا فراغتى دارند و يا به واسطه مواجهه با خطرهاى هولناك و حوادث سهمگين دستشان از هر وسيله و سببى از اسباب نجات كوتاه مىشود سرى بزنيم خواهيم ديد كه بهتر و نيكوتر دلداده اين بحث بوده عنايت ذهنى و استعداد فكريشان بيشتر است، و همين افراد همينكه از گوشه فراغت يا از چاله خطر بيرون آمده پاى به صحنه كار و كوشش روزانه گذاشته سرگرم تكاپوى زندگى مىشوند دوباره فراموش كارى را از سر گرفته و سست مىگردند. ما مىدانيم كه به يك فرد انسان كه از روى غريزه فطرى خود از هر علتى بحث مىكند نمىتوان گفت استثنائا در يك مورد، غريزه فطرى خود را رها كند.
و اگر گاهى در اثر اشتباه كارى، ذهن وى از اين بحث منصرف شده به پرستش ماده بپردازد، غريزه فطرى وى در پس پرده به فعاليت خود ادامه داده در موقع فرصت، فرآورده خود را بيرون خواهد ريخت.
ما با اين بيان به اين نتيجه مىرسيم كه : «بحث و گفتگو در خداى جهان، فطرى انسان است.»»[2]
اما اگر کسی وجود خداوند را بدیهی نداند، آیا باز می توان گفت که باید ها و نباید های عقلی قبل از وحی ضمانت اجرایی دارد ؟
برای پاسخ به این پرسش این سوال را مطرح می کنیم که اساسا گزاره های شرعی آیا جبر آور است یا انگیزه آور ؟ مسلما نقش آنها برانگیختن و بعث است . همین مطلب در مورد عقل نیز مطرح است . عقل عملی قبل از اثبات شریعت همین برانگیزگی را بر عهده دارد. زیرا عقل می گوید اگر به باید من عمل نکنی از انسانیت سقوط کرده و در جهنم حیوانیت می افتی. اگر بخواهی در بهشت انسانیت بمانی باید به من عمل کنی . فطرت خود مهمترین پشتوانه است . حضرت امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه بعد از بیان هدف بعثت انبیاء می فرماید : « فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ » [3]
خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت «1» را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندىهاى پنهان شده عقلها را آشكار سازند و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى كنند، مانند: سقف بلند پايه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راههاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنجهاى پير كننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.
هیچ آدمی که دارای عقل سلیم باشد از خروج از مسیر انسانیت استقبال نمی کند و حتی بدکاران نیز از اینکه حیوان خوانده شوند ناراحت می شوند و دیگران را خطا کار می دانند .
نقش عقل بعد از وحی و شریعت
تا اینجا بیان شد که عقل قبل از وحی دارای احکام مستقلی است که توجه به آنها ضروری است . اما در مورد نقش آن بعد از وی به این نکته باید توجه داشت که در روایات آمده است که همه معارفی که بشر به آنها در زمینه هدایتی نیاز دارد توسط کتاب و سنت و اهل بیت (ع) بیان شده است . در روایات سخن از کتاب جامعه حضرت علی (ع) آمده که همه چیز را در بر دارد . آیا با این وجود برای عقل مجالی باقی می ماند ؟
بخشی از این سوال معلوم است و آن همان غیر مستقلات عقلیه است. مسلما برای عقل در اموری مانند مساله وجوب مقدمه واجب ، اجتماع امر و نهی ، مساله اجزاء و مانند آن نقش آفرنیی باقی است و با وجود این گونه روایات ، نقش عقل از بین نمی رود . اما سخن در باب مستقلات عقلیه است . برخی از بزرگان مانند مرحوم استاد مطهری برای حل این مشکل گفته اند خیلی از احکامی که در روایات بیان شده بدست ما نرسیده است مانند کتاب جامع حضرت امیر (ع) با اینکه در بردارنده همه احکام است اما بدست مکلفین نرسیده است و یا گفته می شود برخی از احکام به زمان ظهور حضرت ولی عصر (عج) واگذار شده است . لذا می توانیم برای عقل در مستقلات عقلیه هم جایگاهی باز نماییم .
اما نکته ای در هر دو فرضیه وجود دارد. در مورد فرضیه اول باید گفت که البته نمی توان منکر شد اما بر اساس ادله می توان ثابت نمود که آن مقدار از شریعت که مکلفین در عصر غیبت به آن ها نیاز دارند در اختیار آنها قرار داشته و حفظ شده است.
در بحث امامت در پاسخ این شبهه که وظیفه امام بیان و حفظ شریعت است در حالی که در عصر غیبت امام پنهان است و نمی تواند به این وظیفه خود عمل کند؟ گفته شده که شریعت توسط آباء ایشان بیان شده است . باز مستشکل می گوید اگر بیان شده پس دیگر وجود امام ضرورتی ندارد . باز پاسخ داده می شود که فلسفه وجود امام منحصر در بیان و حفظ شریعت نیست . بلکه یکی از جهات همین است. فلسفه دیگر وجود امام برقراری عالم است . زیرا اصل وجود عالم در گرو انسان کامل است « وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا »[4]
جهت دیگر امام از باب لطف است زیرا متدینین هر لحظه احتمال می دهند حضرت ظهور نماید و همین نقش هدایتی برای آنها دارد . اینکه اعتقاد دارند که امام آگاه است ، گناه و ثواب آنها در محضر اوست، خوشایند و بدایند او جلوه خوشایند و بدایند خدای متعال است لذا همین باعث هدایت است . بنابراین اگر هم فرض کنیم بیان شریعت به عهده امام نباشد اما آثار و ثمرات دیگری بر وجود ایشان بار می شود.
اما این نکته اساسی که از کجا مطمئن هستیم که شریعت به صورت کامل در اختیار ماست؟ به ویژه با توجه به فراز و فرود هایی که برای شریعت رخ داده است ؟ پاسخ این که وجود امام در ورای مجتهدین این اطمینان را برای ما ایجاد می کند . اگر امام نمی بود و شریعت هم به مقدار کافی نمی بود ، شیعه نیز باید به قیاس و مانند آن تمسک می جست در حالی که خود معصومین آن را راه ابلیس دانسته اند . از اینکه که تا کنون شیعه در احکام شرعی به قیاس و استحسان و مانند آن محتاج نشده است می فهمیم که شریعت توسط امام حفظ شده است. بنابراین این گزینه که گفته شود برخی از احکام شریعت از دست رفته سخن کاملی نمی باشد .
« كسانى كه به امام معصوم اعتقاد دارند، بر اين عقيدهاند كه شريعت، به دست ائمه معصوم، پس از پيامبراكرمصلى الله عليه وآله نقل شده است و بدين وسيله شريعت، محفوظ مانده و در اختيار آنان است. البته حفظ و نقل شريعت، يكى از وجوه نياز به امام معصوم است؛ نه يگانه وجه و دليل. بر اين اساس، حفظ و نقل شريعت از سوى امامان معصوم پيشين، دليل بر بى نيازى از امام معصوم در زمان حاضر نيست.
به عبارت ديگر، پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و در دوران حضور امامان معصومعليهم السلام شريعت، از سوى آنان نقل و حفظ شده است و همان شريعت، هم اكنون (در عصر امام غايب (عج)) نيز محفوظ است و اگر چنين نبود و حفظ شريعت به حضور او نياز مىداشت، حتماً ظهور مىكرد؛(207) يعنى با وجود امام معصوم، هر چند غايب باشد، مىتوان اطمينان كرد كه شريعت اسلام همان است كه از سوى امامان معصومعليهم السلام پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نقل و حفظ شده است، اما اگر امام معصوم وجود نمىداشت، راهى براى حصول چنين اطمينانى وجود نداشت. »[5]
اما درباره فرض دوم که گفته شد برخی از احکام توسط امام عصر (عج) بیان خواهد شد می گوییم که سخن ما در شرایط قبل از ظهور است . زیرا آن شرایط در اختیار ما نیست و احکام خاص خود را می طلبد زیرا حکومت حضرت ولی عصر (عج) جهانی می باشد .
* * *
اللهم صل علی محمد و آل محمد
[1] المیزان ، ج 1 ، ص 596
[2] مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج6، ص: 906 به بعد
[3] نهج البلاغه ، خ 1 ، ص 43
[4] بحار ، ج 51 ، ص 113
[5] امامت در بینش اسلامی ، ص 112