درس کلام استاد ربانی

90/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رویکرد اعتدالی به نقش عقل در کشف احکام شرعی

 در مورد نقش عقل در استنباط احکام شرعی ، سه رویکرد وجود دارد . درباره دو رویکرد افراطی و تفریطی بحث شد . رویکرد افراطی، ظنون عقلی را در کنار کتاب و سنت می شناسد . در میان اهل سنت آنان که به قیاس و استحسان عمل می کنند طرفدار این رویکرد هستند . در نقطه مقابل، رویکرد تفریطی است .این رویکرد مطلقا عقل را در کشف احکام، کنار گذاشته و صرفا به ظواهر نقلی عمل می کند . این تفکر هم در جهان شیعه و هم اهل سنت بوده است . در میان اهل سنت تفکر حنفی و اندیشه سلفی و در جهان شیعه تفکر اخباری گری است .

سخن استاد مطهری در مورد اخباری گری

 استاد مطهری در بحثی تحت عنوان اجتهاد و تقلید نکات خوبی را در مورد جریان تفریطی در اسلام بیان نموده اند . ایشان در کتاب ده گفتار بعد از بیان اجتهاد به جریان تفریطی اخباری گری می پردازند و می گویند « مكتب اخباريگرى بيش از چهار قرن از عمرش نمى‏گذرد. مؤسس اين مكتب مردى است به نام ملا امين استرآبادى كه شخصاً مرد باهوشى بوده و اتباع زيادى از علماى شيعه پيدا كرد. خود اخباريّين مدعى هستند كه قدماى شيعه تا زمان «صدوق» همه مسلك اخبارى داشتند. ولى حقيقت اين است كه اخباريگرى به صورت يك مكتب با يك سلسله اصول معين كه منكر حجيت عقل باشد، و همچنين حجيت و سنديت قرآن را به بهانه اينكه فهم قرآن مخصوص اهل بيت پيغمبر است و وظيفه ما رجوع به احاديث اهل بيت است منكر شود، و همچنين بگويد اجماع بدعت اهل تسنن است، پس از ادلّه اربعه يعنى كتاب و سنت و اجماع و عقل، تنها سنت حجت است، و همچنين مدعى شود كه همه اخبارى كه در كتب اربعه يعنى كافى و من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار آمده صحيح و معتبر بلكه قطعى الصدور است، خلاصه مكتبى با اين اصول، پيش از چهار قرن پيش وجود نداشته است.

 شيخ طوسى در كتاب عُدّة الاصول از گروهى از قدما به عنوان «مقلّده» ياد مى‏كند و انتقاد مى‏نمايد، ولى آنها مكتبى از خود نداشته‏اند. علت اينكه شيخ آنها را مقلّده مى‏خواند اين است كه در اصول دين هم به اخبار استدلال كرده‏اند.

 به هر حال مكتب اخباريگرى ضد مكتب اجتهاد و تقليد است. آن اهليت و صلاحيت و تخصص فنى كه مجتهدين قائلند او منكر است، تقليد غيرمعصوم را حرام مى‏كند. به حكم اين مكتب چون حجت و سند منحصر به احاديث است و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نيست مردم موظفند مستقيماً به متون مراجعه كنند و به آنها عمل نمايند و هيچ عالمى را به عنوان مجتهد و مرجع تقليد واسطه قرار ندهند.

 از قضا اين فكر تقريباً مقارن است با پيدايش فلسفه حسى در اروپا. آنها در علوم حجيت عقل را منكر شدند و اين مرد در دين منكر شد. حالا اين فكر را اين مرد از كجا آورد، آيا ابتكار خودش بود يا از كسى ديگر گرفته، معلوم نيست.

 يادم هست در تابستان سال 1322 شمسى كه بروجرد رفته بودم و آن وقت هنوز مرحوم آيت اللَّه بروجردى اعلى اللَّه مقامه در بروجرد بودند و به قم نيامده بودند يك روز سخن از همين فكر اخباريين شد. ايشان در ضمن انتقاد از اين فكر فرمودند كه پيدايش اين فكر در ميان اخباريين اثر موج فلسفه حسى بود كه در اروپا پيدا شد. اين را من آن وقت از ايشان شنيدم، بعد كه به قم آمدند و درس اصول ايشان به اين مبحث يعنى مبحث حجيت قطع رسيد من انتظار داشتم دوباره اين مطلب را از ايشان بشنوم ولى متأسفانه چيزى نگفتند. الان نمى‏دانم كه اين فقط حدسى بود كه ايشان ابراز مى‏داشتند يا مدركى داشتند. من خودم تاكنون به مدركى برنخورده‏ام و بسيار بعيد مى‏دانم كه اين فكر حسى در آن وقت از غرب به شرق آمده باشد. ولى از طرف ديگر ايشان هم بى‏مدرك سخن نمى‏گفتند. اكنون متأسفم كه چرا از ايشان استفسار نكردم.

مبارزه با اخباريگرى‏

 به هر حال اخباريگرى نهضتى بود بر ضديت عقل. جمود و خشكى عجيبى بر اين مسلك حكمفرماست. خوشبختانه افراد رشيدى مانند وحيد بهبهانى، معروف به «آقا» كه آقايان آل آقا از نسل ايشان هستند، و شاگردان ايشان و بعد مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى اعلى اللَّه مقامه با اين مسلك مبارزه كردند.

 وحيد بهبهانى در كربلا بود. در آن وقت صاحب حدائق هم كه اخبارى متبحرى است در كربلا بود و هر دو حوزه درس داشتند. وحيد مسلك اجتهاد داشت و صاحب حدائق مسلك اخبارى و قهراً مبارزه سختى بود. بالاخره وحيد بهبهانى صاحب حدائق را شكست داد. مى‏گويند شاگردهاى مبرّز وحيد بهبهانى از قبيل كاشف الغطاء و بحرالعلوم و سيد مهدى شهرستانى همه اول شاگرد صاحب حدائق بودند و بعد آمدند به درس وحيد و درس صاحب حدائق را ترك كردند.

 ولى البته صاحب حدائق يك اخبارى ملايمى است، خودش مدعى است كه مسلك او با مسلك مرحوم مجلسى يكى است، متوسط بين اخبارى و اصولى است، بعلاوه مردى متقى و خداترس و با ايمان بوده. با همه اينكه وحيد بهبهانى با شدت با او مبارزه كرد و نماز جماعت خواندن با او را منع كرد، او برعكس مى‏گفت نماز جماعت با آقاى وحيد صحيح است، و مى‏گويند وقت مردن وصيت كرد كه نماز ميّت او را وحيد بهبهانى بخواند.

 مبارزه شيخ انصارى از اين جهت بود كه يك پى ريزى متقنى براى علم اصول فقه كرد كه مى‏گويند خودش مى‏گفت اگر امين استرآبادى زنده بود اصول من را مى‏پذيرفت.

 البته مكتب اخبارى در اثر اين مقاومتها شكست خورد و الان جز در گوشه و كنارها پيروانى ندارد، ولى همه افكار اخباريگرى كه به سرعت و شدت بعد از پيدايش ملا امين در مغزها نفوذ كرد و در حدود دويست سال كم و بيش سيادت كرد از مغزها بيرون نرفته، الان هم مى‏بينيد خيلى‏ها تفسير قرآن را اگر حديثى در كار نباشد جايز نمى‏دانند. جمود اخباريگرى در بسيارى از مسائل اخلاقى و اجتماعى و بلكه پاره‏اى مسائل فقهى هنوز هم حكومت مى‏كند. فعلًا مجال شرح و بسط نيست.

 يك چيز كه باعث رشد و نفوذ طرز فكر اخبارى در ميان مردم عوام مى‏شود آن‏ جنبه حق به جانب عوام پسندى است كه دارد، زيرا صورت حرف اين است كه مى‏گويند ما از خودمان حرفى نداريم، اهل تعبد و تسليم هستيم، ما جز قال الباقر عليه السلام و قال الصادق عليه السلام سخنى نداريم، از خودمان حرف نمى‏زنيم، حرف معصوم را مى‏گوييم.

 شيخ انصارى در فرائد الاصول مبحث «برائت و احتياط» از سيد نعمت اللَّه جزايرى كه مسلك اخبارى دارد نقل مى‏كند كه مى‏گويد:

 آيا هيچ عاقلى احتمال مى‏دهد كه در روز قيامت يك بنده‏اى از بندگان خدا را (يعنى يك اخبارى را) بياورند و از او بپرسند تو چگونه عمل مى‏كردى و او بگويد به فرمايش معصومين عمل مى‏كردم و هرجا كه كلام معصوم نبود احتياط مى‏كردم و آنوقت يك همچو آدمى را ببرند به جهنم و از آن طرف يك آدم لاقيد و بى‏اعتنا به سخن معصوم (يعنى يك نفر اصولى و پيرو مسلك اجتهاد) را كه هر حديثى را به يك بهانه طرد مى‏كند ببرند بهشت!! حاشا و كلّا.

 جوابى كه مجتهدين مى‏دهند اين است كه اين گونه تعبد و تسليمها تسليم به قول معصوم نيست، تسليم به جهالت است. اگر واقعاً محرز بشود كه معصوم سخنى گفته ما هم تسليم هستيم ولى شما مى‏خواهيد جاهلانه به هرچه مى‏شنويد تسليم شويد.

يك نمونه از دو طرز تفكر

 در اينجا براى نمونه كه فرق بين طرز فكر جامد اخبارى و فكر اجتهادى معلوم شود مطلبى را كه اخيراً برخورده‏ام ذكر مى‏كنم.

 در احاديث زيادى امر شده تحت الحنك هميشه در زير گلو افتاده باشد، نه در حال نماز فقط بلكه در همه احوال. يكى از آن احاديث اين است: الْفَرْقُ بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُشْرِكينَ التَّلَحّى يعنى فرق بين مسلمان و مشرك تحت الحنك در زيرگلو انداختن است.

 عده‏اى از اخباريين به اين حديث و امثال آن تمسك كرده مى‏گويند هميشه‏ بايد تحت الحنك افتاده باشد. ولى مرحوم ملامحسن فيض با اينكه به اجتهاد خوشبين نبوده، در وافى باب الزىّ و التجمل، اجتهادى دارد، مى‏فرمايد در قديم مشركين شعارى داشتند كه تحت الحنك را به بالا مى‏بستند و نام اين عمل را «اقتعاط» مى‏گذاشته‏اند. اگر كسى اين كار را مى‏كرد معنايش اين بود كه من جزء آنها هستم. اين حديث دستور مبارزه و عدم پيروى از آن شعار را مى‏دهد. ولى امروز ديگر آن شعار از بين رفته پس موضوعى براى اين حديث باقى نيست. حالا برعكس چون همه تحت الحنك را به بالا مى‏بندند اگر كسى تحت الحنك را در زير چانه چرخ بدهد حرام است، زيرا لباس شهرت مى‏شود و لباس شهرت حرام است.

 در اينجا جمود اخباريگرى حكم مى‏كند كه بگوييم در متن اين حديث دستور تحت الحنك انداختن رسيده و ديگر فضولى است كه ما در اطراف آن حرف بزنيم و نظر بدهيم و اجتهاد كنيم. ولى فكر اجتهادى مى‏گويد ما دو دستور داريم: يكى دستور احتراز از شعار مشركين كه روح مضمون اين حديث است، و يكى دستور ترك لباس شهرت. در ايامى كه آن شعار در دنيا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار احتراز مى‏كرده‏اند، بر همه واجب بوده كه تحت الحنك بيندازند، ولى امروز كه آن موضوع از بين رفته و از شعار بودن خارج شده و در عمل هيچ كس تحت الحنك نمى‏اندازد، اگر كسى اين كار را بكند مصداق لباس شهرت است و حرام است. اين يك نمونه بود كه خواستم عرض كنم. امثال اين زياد است.

 از وحيد بهبهانى نقل شده كه فرمود يك وقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد.

 اينقدر افرادى آمدند و گفتند ما ماه را ديديم كه براى من يقين حاصل شد. من حكم كردم كه امروز عيد فطر است. يكى از اخباريين به من اعتراض كرد كه تو خودت نديده‏اى و اشخاص مسلّم العدالة هم شهادت نداده‏اند، چرا حكم كردى؟ گفتم متواتر است و از تواتر براى من يقين پيدا شد. گفت در كدام حديث وارد شده كه تواتر حجت است؟!.

 ايضاً وحيد مى‏گويد: جمود اخباريها به اين حد است كه اگر فرضاً مريضى رفته باشد پيش يكى از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباريها به همه مريضهاى دنيا خواهند گفت هر وقت مريض شديد و هر مرضى پيدا كرديد علاجش آب سرد است، فكر نمى‏كنند كه اين دستور مخصوص حال آن مريض بوده نه همه مريضها. ايضاً معروف است كه بعضى اخباريها دستور مى‏دادند كه به كفن ميّت شهادتين بنويسند و به اين صورت بنويسند: اسماعيلُ يَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ يعنى اسماعيل شهادت مى‏دهد به وحدانيت خدا. حال چرا شهادت را به نام اسماعيل بنويسند، زيرا در حديث وارد شده كه حضرت صادق عليه السلام در كفن فرزندشان اسماعيل به اين عبارت نوشته بودند.

 اخباريين فكر نمى‏كردند كه در كفن اسماعيل كه اين‏طور مى‏نوشتند چون اسم او اسماعيل بود. حالا كه مثلًا حسن قلى بك مرده چرا اسم خودش را ننويسيم و اسم اسماعيل را بنويسيم؟! اخباريين مى‏گفتند اينها ديگر اجتهاد و اعمال نظر و اتكاء به عقل است. ما اهل تعبد و تسليم و قال الباقر عليه السلام و قال الصادق عليه السلام مى‏باشيم، از پيش خود دخالت نمى‏كنيم. »

مکتب اعتدالی

 این رویکرد، همان مکتب اهل بیت علیهم السلام است. بارها گفته شد این سخن امام صادق (ع) که فرمود «امر بین الامرین » تنها اختصاص به مساله جبر و تفویض ندارد بلکه هر جا افراط و تفریطی در حوزه عمل یا نظر باشد، مکتب اهل بیت راه اعتدالی را بیان داشته است . حضرت امیر (ع) می فرمایند : « الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى‏»[1]

 قرآن کریم نیز می فرماید « وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطا » در روایت آمده است که امت اگر بخواهد وسط باشد باید به دنبال امام باشد .

 در مقابل تفکری که در جهان اهل سنت یا بیان شریعت را ناکافی و یا اصل شریعت از اول محدود می داند ، ‌در روایات آمده که آیین اسلام در بر دارنده همه چیز است. این روایت در یک تقسیم بندی به این صورت است : دسته اول قرآن کریم را تبیان کل شی می داند. در دسته ای دیگر آمده سنت را نیز در کنار قرآن در بر دارنده همه چیز می داند . « مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّة » جمع این دو دسته روایت آن است که بگوییم معارف الهی را قرآن بیان کرده است و یا علم آن را به پیامبر اکرم (ص) احاله داده است . « أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏»[2] و یا می فرماید « وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[3] قرآن کریم خود می گوید من بخشی را خود بیان نموده ام که کلیات می باشد و تفاصیل را به پیامبر داده ام .

 دسته سوم روایاتی است که معارف را در نزد اهل بیت (ع) می داند. معنای این دسته در کنار چند دسته قبل این است که قرآن و سنت را باید از طریق عترت دریافت نمود .

 دسته چهارم روایاتی است که عقل را در کنار قرآن و سنت معتبر دانسته است « انّ للَّه على النّاس حجتين: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة فاما الظاهرة فالرّسل و الأنبياء و الائمة (ع) و اما الباطنة فالعقول.»[4]

 دسته پنجم روایاتی است که عقل ظنی را رد نموده است . این دسته در حقیقت تفسیر دسته چهارم می باشد و به این معنا است که عقلی حجت است که قطعی و یقینی باشد .

 برای هر کدام از دسته ها پاره ای از روایت آن را بیان می کنیم :

دسته اول : قرآن کریم در بردارنده همه معارف است .

« َ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيه‏ » کافی ، ج 1 ،‌ص 59 « مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَال‏ » همان ، ح 6 « ُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة » همان ة ح 7

دسته دوم : روایاتی که کتاب و سنت را تبیان همه چیز می داند .

« مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّة » همان ،‌ح 4 « سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ می گوید به امام کاظم (ع) گفتم : فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَتَى رَسُولُ اللَّهِ ص النَّاسَ بِمَا يَكْتَفُونَ بِهِ فِي عَهْدِهِ قَالَ نَعَمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقُلْتُ فَضَاعَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ لَا هُوَ عِنْدَ أَهْلِه‏» کافی ، ج1 ،‌ص 57 « ضَلَّ عِلْمُ ابْنِ شُبْرُمَةَ عِنْدَ الْجَامِعَةِ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطِّ عَلِيٍّ ع بِيَدِهِ إِنَّ الْجَامِعَةَ لَمْ تَدَعْ لِأَحَدٍ كَلَاماً فِيهَا عِلْمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ إِنَّ أَصْحَابَ الْقِيَاسِ طَلَبُوا الْعِلْمَ بِالْقِيَاسِ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنَ الْحَقِّ إِلَّا بُعْداً إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْقِيَاس‏» همان ، ص 57 « سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا فَقَالَ الرَّجُلُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ كَذَا وَ كَذَا مَا يَكُونُ الْقَوْلُ فِيهَا فَقَالَ لَهُ مَهْ مَا أَجَبْتُكَ فِيهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَسْنَا مِنْ أَ رَأَيْتَ فِي شَيْ‏ء» همان ، ص 58 « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ ص وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِكَ الْحَدَّ حَدّا» همان ، ص 59

دسته سوم : عترت را در کنار کتاب و سنت می نشاند

روایت جامعه که بیان شد . روایتی که در بالا بیان شد و حضرت فرمود: علم قرآن عند اهله می باشد . « كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ وَ فَصْلُ مَا بَيْنَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ‏ » همان ، ص 61 و ابواب متعددی که به این منظور در کتاب کافی وجود دارد .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] نهج البلاغه ، خ 16

[2] نحل ، 44

[3] حشر ،

[4] تحف العقول ، ص 386