درس کلام استاد ربانی

90/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : سه دیدگاه و منهج در بهره گیری از عقل

سبک و شیوه بحث

 شیوه بحث ما در بحث کلام جدید به این صورت است ابتدا درباره موضوعی که می خواهیم به بحث بپردازیم به منابع دینی و تراث اسلامی مراجعه نموده و ریشه ها و مبانی و آراء مورد قبول عالمان اسلامی را مورد بررسی و دقت قرار می دهیم . سپس به سراغ دیدگاههای اندیشمندان و نیز روشنفکران عصر جدید در دنیای اسلام و غرب می رویم و نظرات آنان را مورد بررسی و نقد قرار می دهیم . بحثی که اکنون درباره آن سخن می گوییم یعنی بحث عقل و دین نیز بر اساس همین شیوه دنبال می شود . این سبک و شیوه، همان روش استاد شهید مطهری می باشد . ایشان قبل از مراجعه به دیدگاه اندیشمندان جدید، ابتدا به قرآن و منابع اسلامی مراجعه می نمودند . این شیوه در واقع، شیوه درس خارج مرسوم در حوزه های علمیه است .

سه دیدگاه و منهج در بهره گیری از عقل

 بیان شد که در جهان اسلام در رابطه با بهره گیری از عقل در استنباط احکام شرعی ، ‌سه منهج و روش وجود دارد : روش افراطی ،‌روش تفریطی و روش اعتدالی

:: روش افراطی در استفاده از عقل

 در این منهج از عقل یقینی عبور شده و از عقل ظنی هم در عرض کتاب و سنت بهره گرفته شده است. قائلین به این روش، قیاس و استحسانات را در جایگاه قرآن و سنت نشانده است . تفاوت این منهج با اجتهادی که در جهان شیعه مطرح است بسیار است . اجتهادی که شیعه مطرح می کند - هر چند محصول آن ظنی باشد - اما در طول کتاب و سنت قرار دارد نه در عرض آن در حالی که بنا بر این دیدگاه، محصول ظنی عقل به عنوان منبع و مصدر احکام شرعی محسوب شده است . عقل شیعی عقل قطعی است و مستقلات و ملازمات عقلیه را شامل می شود اما عقلی که امثال ابوحنیفه مطرح نموده اند عقل ظنی است که بر گرفته از قیاس و استحسانات است .

 اجمالا روش افراطی در استفاده از عقل در استنباط احکام شرعی آن شد که فقیه، ظن خود را در عرض کتاب و سنت قرار داده و استنباط احکام نماید. ریشه این بهره گیری از این روش که در میان اهل سنت مطرح است را باید در نارسایی دست آنها از منابع دینی دانست . زیرا در جهان اهل سنت به جهت عدم قبول امامت و اصل عصمت بعد از پیامبر اکرم (ص)، رابطه آنها بعد از پیامبر با عصمت قطع می شود . اما در مقابل شیعیان دستشان از نظر منابع پر می باشد زیرا فرمایشات معصومین را به فرموده پیامبر اکرم (ص) سرمایه ای گرانبها دانسته که در کنار قرآن می توانند از آنها بهره گیرند. اما فقیه اهل سنت خصوصا ابوحنیفه که در اخذ حدیث نیز سخت گیر است ،‌دستش بسیار خالی است. ابن خلدون در مقدمه کتاب خویش می گوید ابوحنیفه تنها 17 روایت را از پیامبر اسلام را معتبر می دانست .

 شهید صدر در کتاب «المعالم الجدیده » این بحث را بیان نموده اند و فرموده اند منشا تصویبی که در مقابل تخطئه مطرح است این است که ابتدا در جهان اهل سنت این عقیده بیان شد که روایات از لحاظ بیان احکام، دارای نارساهایی است و قسمتی از احکام اصلا بیان نشده است. ( در مقام ثبوت احکام وضع شده است اما در مقام اثبات و بیان دست ما به همه آنها نمی رسد ) قرآن کریم نیز که به کلیات دین پرداخته است و روایات نبوی هم که از نظر تعداد محدود و همه آنها از نظر اعتبار ،‌مورد قبول نیست . لذا برای پر کردن این خلا از روش قیاس ، مصالح مرسله و استحسان بهره گرفته می شود.

 تصویب آن است که گفته شود آنچه مجتهد به آن دست یافته، همان حکم واقعی الهی می باشد. در مقابل تخطئه آن است که گفته شود مجتهد در تلاش های خویش گاه به حکم واقعی دست می یابد و گاه به خطا می رود . اما وی به جهت تلاش خویش در آن خطا، معذور است .

دیدگاه مذاهب اهل سنت در استفاده از قیاس و استحسان

 استفاده ابوحنیفه از قیاس و استحسان معروف است تا آنجا که نقل شده ایشان حتی در مسائل غیر شرعی نیز از قیاس بهره می گرفتند. نقل شده که روزی ایشان در مغازه سلمانی از استاد سلمانی خواستند تا موهای سفیدی که تازه در میان موهای سیاه ایشان در آمده بکند . استاد سلمانی در جواب گفتند اگر آنها را بکند باعث ازدیاد آنها می شود . ایشان بلافاصله قیاس نمود و گفت پس موهای سیاه مرا بکن تا زیاد تر شود .

 مالک ابن انس نیز از هر چند معروف است که اهل حدیث بوده اند و مدرسه ایشان در مدینه مدرسه الحدیث نامیده می شد اما از قیاس و استحسان بهره گرفته است. وی در کتاب الموطاء می گوید آنجا که ما سنت و اجماعی در مورد مساله ای نداشته باشیم، فقیه باید اجتهاد نماید و مراد ایشان از اجتهاد، اجتهاد مصطلح در میان شیعیان نیست بلکه مراد استفاده از قیاس است. این اجتهاد که در عرض کتاب و سنت است مردود می باشد در حالی که اجتهادی که شیعه بیان می کند در طول کتاب و سنت قرار دارد .

 روش قیاسی ( تمثیل منطقی ) در نزد شیعه مردود است و در روایت مورد مذمت قرار گرفته است . حتی مراد از عقل در روایت « إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ دَانَ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَم‏ »[1] همین قیاس مردود می باشد دلیل آن نیز آن است که خود معصوم در جای دیگر فرموده است « إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ »[2] و عقل را حجت باطنی از طرف خداوند برای بشر دانسته است .

 شافعی ( متوفی 204 ) که بعد از مالک و ابوحنیفه می زیسته، معروف است که فقهی را میان فقه حنفی و مالکی اتخاذ نموده است . وی هر چند استحسان را به کلی رد نموده است اما قیاس را در مورد احکام شرعی که نقلی در آنها بیان نشده ،‌ وارد می داند .

 نکته : در قیاس هر چند روشی باطل می باشد اما لااقل اصل و فرعی وجود دارد اما در استحسانات اصلا پایه ای وجود ندارد بلکه فقیه بر اساس اغراض کلی که از دین بدست آورده حکمی را بیان می کند . استحسان یک درجه از قیاس خفیف تر است به همین خاطر است که شافعی که قیاس را در مواردی جایز دانسته است اما استحسان را شدیدا رد کرده و آن را بازی کردن با دین دانسته است .

:: روش تفریطی در استفاده از عقل

 نقطه مقابل منهج افراطی عقل ، منهج تفریطی است . در این روش برای عقل در اجتهاد احکام شرعی هیچ نقشی قائل نیستند. در جهان شیعه نگاه افراطی به آن معنا تقریبا نداریم و اگر نظریاتی بوده است طرفدارانی نیافته و به صورت منهج در نیامده و تنها مربوط به مقطعی بوده است . اما منهج تفریطی در جهان اهل تسنن و شیعه راه یافته است .

 در جهان اهل تسنن در استفاده از این روش می توان از احمد ابن حنبل نام برد. وی اگر چه خود منهجی را تاسیس ننمود اما طرفداران وی بعد از او مذهب حنفی را پایه گذاری نمودند. خود احمد ابن حنبل نوعا از فتوا دادن پرهیز می نمود و به ظواهر احادیث بسنده می نمود.

 شخصیت دیگری که در این باره می توان نام برد داود ابن علی اصفهانی موسس مذهب ظاهر گرایی است . وی آنقدر در استفاده از عقل تفریط نموده بود که حتی قیاس اولویت معروفی که در مورد آیه « لا تقل لهما اف»[3] را نیز قبول نداشت . آیت الله سبحانی در کتاب «طبقات الفقهاء» که به خوبی زندگانی فقهای جهان اسلام را مورد بررسی قرار داده در این باره می گوید : معرفی اسلام بر این روش،‌ باعث عقیم نمودن اسلام و باز داشتن آن از پاسخ گویی به مسائل جدید است .

 ابوالحسن اشعری فرد دیگری است که در استفاده از این منهج از وی می توان نام برد. وی موسس مذهب کلامی اشعری است و معروف است که از نظر فقهی، پیرو مذهب شافعی بوده است . وی معتقد است که وجوب معرفت الله و حسن و قبح، شرعی و نه عقلی است . نکته ای که در مورد این شخصیت باید بدان توجه داشت این است که وی را نباید به صورت مطلق، ظاهر گرا دانست بلکه این سخن که وی ظاهر گرا بوده است هم درست است و هم نادرست . اگر مراد از ظاهر گرایی وی، در حوزه عقل عملی باشد. این سخن درست است. زیرا وی به اصل حسن و قبح عقلی اعتقادی ندارد. اما اگر مراد، در حوزه عقل نظری باشد چنین نسبتی به وی صحیح نمی باشد . زیرا ایشان و طرفدارانش از عقل در مسائل نظری بهره گرفته اند و مانند سایر مذاهب از این منظر ممکن است برخی عقل گرا و برخی نقل گرا باشند . مثلا در مورد آیه « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ »[4] استوی را به معنای حسی آن معنا نمی کنند و جسمیت را در مورد خداوند متعال باطل می داند .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] بحار ، حج 2 ، ص 303

[2] کافی ، ج 1 ، ص 16

[3] سوره اسراء ، 23

[4] سوره طه ،