درس کلام استاد ربانی

89/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : بررسی اشکالات صاحب کتاب التفسیر و المفسرون

در جلسه گذشته یکی دیگر از اشکالات دکتر ذهبی در کتاب «التفسیر و المفسرون» بیان شد . وی بر علیه دیدگاه شیعه در باب معانی ظاهر و باطن داشتن قرآن این اشکال را مطرح نموده است . وی می گوید : جمهور قبول دارند که قرآن دارای ظاهر و باطن است اما مفسرین اسلامی درباره معنای باطنی قرآن بگونه ای عمل می کنند که با ظاهر قرآن هماهنگ باشد اما شیعیان این اصل را رعایت نکرده و مطابق ذوق و سلیقه خود معانی باطنی را بیان می کنند ( التفسیر و المفسرون ، ج 1 ، ص 362 )

در پاسخ با این اشکال گفته شد که اگر در اقوال مفسرین شیعه تتبع شود و مواردی که به عنوان باطن بیان کرده اند مورد نظر قرار گیرد، معلوم می شود که سخن دکتر ذهبی افترایی بیش نیست .

موارد معنای باطنی در کلام مفسرین شیعه:

یکی از موارد معنای باطن عبارت است از لایه های درونی آیات که از خود الفاظ استفاده می شود. فهم این معانی نیازمند تعمق است اما از معنای منطوق لفظ خارج نمی باشد. مانند کلمه تقوا که دارای مراتب معنایی است . تطبیق مصادق جدید بر آیه. این مساله با عنوان «جری و تطبیق» مطرح می باشد و بیان می دارد که آیات قرآن، تنها به عصر نزول اختصاص نداشته و در عصرهای بعدی نیز مصداق دارد. تطبیق لفظ عامی بر مصادیق خاص. این نیز گونه ای از جری و تطبیق است. مانند لفظ اهل البیت و اختصاص آن به اهل کساء و یا اطلاق لفظ هادی در قرآن بر حضرت علی (ع) . در اینجا میان لفظ و معنا رابطه و مناسبت برقرار است. این موارد گاه از باب حصر است و گاه از باب بیان مصداق کامل است اما بنا بر هر دو وجه، اشکال آقای ذهبی وارد نیست زیرا این معانی بیان مصادیق همین آیه است . مورد دیگری از معنای باطنی که شاید بیشتر مراد ایشان باشد، تمثیل و تشبیه است. مانند آیه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ(19)بَيْنهَُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ(20)فَبِأَىّ‏ِ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(21)يخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان‏ » الرحمن ، 19 - 22 که در روایات آمده که مراد از بحرین حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد و مراد از لولو و مرجان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است . مستشکل می گوید چه ربطی میان ظاهر آیه و این گونه موارد است ؟

پاسخ این بخش آن است که در این موارد هم، رابطه و علاقه بین لفظ و معنا وجود دارد . منتهی این ارتباط از باب تشبیه و تمثیل است. معنای ظاهری بحر که در آیه بیان شده ، دریا و آب وسیع و عمیق است . انسانی که دارای علم یا سخاوت و جُود فراوانی است به دریای علم یا دریای سخاوت تشبیه می شود . این امر در لسان اهل عرف هم رایج است که فلانی دریای علم است .

درباره آیه «وَ أَوْحَى‏ رَبُّكَ إِلىَ النَّحْلِ أَنِ اتخَِّذِى مِنَ الجِْبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ(68) ثمُ‏َّ كلُِى مِن كلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يخَْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مخُّْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(69[1] در روایت آمده است که نحل بر اهل بیت (ع) تطبیق شده است که از عرب و عجم شیعه بر می گزینند و علم آنها به عسل تشبیه شده است . این موارد بر اساس تمثیل استوار است .

بنابراین اینکه گفته شود هیچ گونه ارتباط لفظی در اینجا وجود ندارد سخنی نادرست است . خود قرآن نیز از روش تشبیه استفاده نموده است . آنجا که می فرماید «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كلَِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ(24) تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلُ‏َّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»[2]

استفاده از تشبیه و تطبیق برای غیر معصومین

سوال مهم و بنیادی که در اینجا مطرح است این است که آیا این نحوه از تفسیر و تطبیق برای غیر معصومین مجاز است یا نه توقیفی و به میزان روایات جائز است ؟

پاسخ آن است که آنچه در این روایت آمده جنبه ارشادی و راهنمایی دارد و مفسری که دارای اهلیت و شأنیت باشد می تواند از چنین تطبیق های بهره گیرد. البته این امر دارای شرایطی است که مفسر ملزم به رعایت آنهاست :

تشبیه و تطبیقی که وی انجام می دهد از نظر اهل زبان و صاحبان عقل ، معقول و مورد پذیرش باشد. احراز موفقت آنها لازم نیست اما مخالفت نبودن آنها شرط است . سخن او با محکمات عقلی و اصول قرآنی و دینی در تعارض نباشد . مفسر - بعد از عمل به دو شرط سابق - یا علم و یقین برایش حاصل می شود و یا وجه او در حد احتمال و ظن است . در صورت اول نسبت دادن این وجه، به خداوند به صورت جزمی مانعی ندارد زیرا یقین و اعتبار و حجت دارد . اما اگر علم و یقین ندارد نباید به صورت قطعی اظهار نظر نماید . بلکه آن را به صورت وجهی بیان کند . مفسرین عمیق ، معمولا همین گونه عمل می کنند . مرحوم امام (ره) در تفسیر سوره حمد بعد از بیان وجهی، می گفتند که برای این وجه نیز احتمالی هست. مرحوم علامه نیز چنین شیوه ای داشته و وقتی با دقت و موشکافی به مطلبی دست می یافتند می گفتند « و المعنی و الله العالم »

بررسی آیه « وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ »[3]

شاید مقصود ذهبی از اشکال، قبل امثال این آیات باشد. زیرا بر اساس سیاق آیات، ضمیر در «شیعته» به حضرت نوح باز می گردد. اما در روایات آمده که ضمیر به حضرت امیر (ع) باز می گردد. در اینجا چند نکته قابل توجه است :

همین بیان در روایات اهل سنت هم آمده است اما ایشان ضمیر را پیامبر اکرم (ص) نسبت داده اند . فخر الدین رازی می گوید « قال الكلبي المراد من شيعة محمد لإبراهيم بمعنى أنه كان على دينه و منهاجه فهو من شيعته و إن كان سابقا له و الأول أظهر، لأنه تقدم ذكر نوح عليه السلام، و لم يتقدم ذكر النبي صلي اللّه عليه و سلّم فعود الضمير إلى نوح أولى» مفاتیح الغیب ، ج 26 ، ص 341

مجمع البیان نیز از فراء نقل می کند « و قيل إن معناه و إن من شيعة محمد إبراهيم كما قال أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ أي ذرية من هو أب لهم فجعلهم ذرية لهم و قد سبقوهم عن الفراء «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» أي حين صدق الله و آمن به بقلب سليم خالص من الشرك بري‏ء من المعاصي و الغل و الغش، على ذلك عاش و عليه مات‏»[4]

اسماعیل حقی نیز در تفسیر روح البیان همین مطلب را بیان می کنند . وی می گوید : « و فى بعض التفاسير ان الضمير عائد الى حضرة صاحب الرسالة صلى اللّه عليه و سلم و ان كان غير مذكور فابراهيم و ان كان سابقا فى الصورة لكنه متابع لرسول اللّه فى الحقيقة و لذا اعترف بفضله و مدح دينه و دعا فيه حيث قال (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ) الآية

پيش آمدند بسى انبيا و تو كر آخر آمدى همه را پيشوا تويى‏

خوان خليل هست نمكدان خوان تو بر خوان اصطفا نمك انبيا تويى‏»[5]

بنابراین این اشکال ذهبی بر اهل سنت هم وارد است .

این روایت در تفسیر برهان آمده است و تفاسیر نور الثقلین و المیزان آن را نقل نکرده اند . با غمض عین از این روایت، دلیل معتبر داریم که جایگاه حضرت علی (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) از سایر انبیاء بالاتر است و سایر انبیاء در ظل ابشان بوده اند. بنابراین این معنا نیز خالی از ارتباط با آیه نیست و مانند نسبت آن ب پیامبر اکرم (ص) می ماند .

ظاهر و باطن توأمان

در باب ظاهر و باطن داشتن قرآن و یا ظاهر و باطن داشتن شریعت، این بحث همیشه مطرح بوده که آیا می توان یکی را گرفت و دیگری را رها نمود؟ کما اینکه برخی از صوفیه اینگونه عمل کرده و می گویند چون ما به حقیقت رسیده ایم دیگر از ظاهر شریعت دست بر می داریم. و یا عده ای به عنوان اندیشه روشنفکر مآبانه، همین مساله را مطرح کرده و ظاهر را امری دانسته اند که اختصاص به افراد عادی دارد .

اما باید دانست که این سخنان بی اساس است . بزرگانی که برای شریعت ظاهر و باطن قائل هستند این دو را توأمان می بینند. هرگز اخذ به باطن مجوز ترک ظاهر نیست. ( البته این غیر از متشابهات قرآنی است زیرا در آنجا اخذ به ظاهر اساسا ممکن نیست )

از عالمان اهل سنت به عنوان نمونه غزالی در احیاء العلوم ج 1 ص 140 143 می گوید : « من قال ان الحقیقه مخالف الشریعه أو الباطن یناقض الظاهر فهو الی الکفر اقرب الی الایمان » مثالی می آورده که ظاهر و باطن مانند علم اجمالی و تفصیلی است . علم تفصیلی ، علم اجمالی را طرد نمی کند . به مانند کسی است که از دور فردی را می بیند اما همه خصوصیات او در نمی یابد. وقتی نزدیکتر شد به خصوصیات بیشتری نسبت به او پی می برد . این ظاهر و باطن همدیگر را رد نمی کنند.

از عالمان تشیع به عنوان نمونه علامه طباطبایی در ج 5 المیزان ص 282 سخنی دارد . ایشان به سیر تطور تفکر اسلامی می پردازند و می گویند عده ای از صوفیه گفتند آنچه ما می گوییم در شرع نیامده است اما جایز می باشد. نقطه آغاز انحراف، از همین جا برایشان شروع شد. سپس روش جدیدی را برای عبادت قرار دادند و کم کم به جایی رسیدند که فرقه ای بی ارتباط با اسلام گردیدند . علامه می فرماید : « و هما يهديان إلى حكم العقل- هو أن القول بأن تحت ظواهر الشريعة حقائق هي باطنها حق، و القول بأن للإنسان طريقا إلى نيلها حق، و لكن الطريق إنما هو استعمال الظواهر الدينية على ما ينبغي من الاستعمال لا غير، و حاشا أن يكون هناك باطن لا يهدي إليه ظاهر، و الظاهر عنوان الباطن و طريقه، و حاشا أن يكون هناك شي‏ء آخر أقرب مما دل عليه شارع الدين غفل عنه أو تساهل في أمره أو أضرب عنه لوجه من الوجوه بالمرة و هو القائل عز من قائل: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ»: (النحل: 89)» اینکه شریعت داری ظاهر و باطن است حق است و اینکه راهی برای رسیدن به این حقایق هست حق است اما اگر کسی می خواهد به باطن برسد راهش از همین ظاهر است . حاشا که راهی برای این حقایق باشد که نزدیکتر باشد و دیگران به آن دست یافته باشند اما در شریعت بیان نشده است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد