درس کلام استاد ربانی

89/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : ظاهر و باطن قرآن

کاربرد و وضع الفاظ

در جلسه قبل مطرح شد که مرحوم فیض بیان داشتند که الفاظ دارای معنای جامعی هستند که بر مصادیق مختلف صدق می کنند مانند لفظ قلم که به معنای وسیله ای است که با آن می نویسند و یا لفظ لوح به چیزی اطلاق می شود که در آن می نویسند. در اینجا جسمانی و غیر جسمانی بودن تاثیری ندارد و شامل هر دو آنها می شود . لذا به قلم مادی طبیعی قلم گفته می شود و به آنچه اعمال بندگان را نیز می نویسند قلم اطلاق می شود . همه اینها نیز از باب معنای حقیقی است نه معنای مجازی.

سوال :

ممکن است گفته شود که این مطلب در گرو دو امر است 1- اینکه واضع در نگاه اولی،معنای جامع را در نظر گرفته باشد 2- وضع تعیینی باشد. هر دو امر باید اهراز شود . در حالی که ما علم به قصد و نظر واضع نداریم ثانیا وضع الفاظ غالبا تعینی است نه تعیینی . غالبا این گونه نیست که واضعی لفظی را قرار داده باشد بلکه اکثر الفاظ در اثر کثرت استعمال ایجاد شده اند .

پاسخ :

سخن مرحوم فیض و امثال ایشان مبتنی بر این دو مقدمه نیست. لذا خواه وضع تعیینی باشد و خواه تعیینی و خواه واضح نخستین توجه داشته باشد یا نداشته باشد دیدگاه ایشان درست است. زیرا سرچشمه این امور به عقلانیت باز می گردد . انسان ها برای نیازهای خود الفاظی را وضع نموده اند . اگر از بیرون نگاه به این امر نظر کنیم می بینیم که الفاظ در شرایط مختلف فرق می کنند. مثل کلمه اسد به جهت صفت شجاعت که در شیر است در مورد برخی افراد شجاع به کار می رود اما این از باب مجاز است. اما در میان الفاظ ، کلماتی را داریم، با اینکه وضع اولیه آنها در مصداقی ساده است اما دارای معنای جامعی هستند که بر مصادیق دیگر نیز اطلاق می شود مانند کلمه میزان ،‌علم ، وجود و مانند آن .

در مورد لفظ « ید» هم وضع آن برای عضو خاضی از بدن است اما به جهت مناسبت، به معنای قدرت و نعمت هم استعمال شده است . در تحلیل کلمه ید معلوم می شود که کاربرد ید در قدرت به خاطر مجاز است زیرا ید در انسان وسیله ابراز قدرت است . چهره بارز قدرت نمایی در انسان به وسیله دست است . لذا استعمال ید در قدرت از باب سبب و مسبب است . نعمت هم همین گونه است . اظهار نعمت در اعضای انسان معمولا با دست صورت می گیرد . اطلاق ید در نعمت از باب مجاز است . مگر اینکه کسی در بحثی اجتهادی به این مطلب دست یابد که کلمه ید دارای جامعی است و بر این مصادیق از باب حقیقت اطلاق می شود.

در کلمه میزان ، علم و وجود قطعا چنین است که جامعی دارد و اطلاق آن بر مصادیق مختلف از باب حقیقت خواهد بود . بله در همه الفاظ نمی توان ادعا نمود که جامع وجود دارد و از باب اشتراک معنوی است .

دو معنای ظاهر و باطن در کلام علامه طباطبایی

ایشان می فرماید «أن للقرآن مراتب مختلفة من المعنى، مترتبة طولا من غير أن تكون الجميع في عرض واحد فيلزم استعمال اللفظ في أكثر من معنى واحد، أو مثل عموم المجاز، و لا هي من قبيل اللوازم المتعددة لملزوم واحد، بل هي معان مطابقية يدل على كل واحد منها اللفظ بالمطابقة بحسب مراتب الأفهام.» تفسیر المیزان ، ج 3 ، ص 64

این معانی در طول هم قرار دارند و از دلالت مطابقی فهمیده می شوند

می فرماید «أن للقرآن اتساعا من حيث انطباقه على المصاديق و بيان حالها فالآية منه لا يختص بمورد نزولها بل يجري في كل مورد يتحد مع مورد النزول ملاكا كالأمثال التي لا تختص بمواردها الأول، بل تتعداها إلى ما يناسبها، و هذا المعنى هو المسمى بجري القرآن، و قد مر بعض الكلام فيه في أوائل الكتاب.» المیزان ، ج 3 ، ص 67

در اینجا مراد سعه عرضی می باشد که آیات قرآن به لحاظ زمان و مکان دارای وسعت است .

بیان چند نمونه درباره جری قرآن

خداوند در آیه 119 سوره توبه می فرماید : «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏» عبارت الذین آمنوا همه مومنان در اعصار مختلف را شامل می شود . این عمومیت مصداقی آیات در روایات نیز بیان شده است .

امام صادق (ع) می فرمایند : «ظهره [تنزيله‏]، و بطنه تأويله، منه ما مضى، و منه ما لم يكن بعد، يجري كما تجري الشمس و القمر، كلما جاء منه شي‏ء وقع، قال الله تعالى: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ «1» نحن نعلمه»[1]

حمران ابن اعین از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمودند : « ظهر القرآن الذين نزل فيهم، و بطنه الذين عملوا بمثل أعمالهم.»[2]

خداوند در آیه 5 سوره قصص می فرماید : « وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين‏» مورد نزول آیه فرعونیان و مستضعفان آن عصر می باشد اما در روایات بر حضرت ولی عصر (عج) تطبیق شده است . پیامبر گرامی اسلام (ص)می فرمابند «وَ نَحْنُ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا ...» بحار ، ج 53 ، ص 143 در روایات در ذیل آیه « اهدنا الصراط المستقیم » آمده است که امام سجاد (ع) فرمود « نحن أبواب الله و نحن الصراط المستقيم و نحن عيبة علمه، و نحن تراجمة وحيه و نحن أركان توحيده و نحن موضع سره.»

علامه در اینجا می فرمایند « و هذه الأخبار من قبيل الجري، و عد المصداق للآية، و اعلم أن الجري (و كثيرا ما نستعمله في هذا الكتاب) اصطلاح مأخوذ من قول أئمة أهل البيت ع.

و هذه سليقة أئمة أهل البيت فإنهم ع يطبقون الآية من القرآن على ما يقبل أن ينطبق عليه من الموارد و إن كان خارجا عن مورد النزول، و الاعتبار يساعده، فإن القرآن نزل هدى للعالمين يهديهم إلى واجب الاعتقاد و واجب الخلق و واجب العمل، و ما بينه من المعارف النظرية حقائق لا تختص بحال دون حال و لا زمان، دون زمان و ما ذكره من فضيلة أو رذيلة أو شرعة من حكم عملي لا يتقيد بفرد دون فرد و لا عصر دون عصر لعموم التشريع.

و ما ورد من شأن النزول (و هو الأمر أو الحادثة التي تعقب نزول آية أو آيات في شخص أو واقعة) لا يوجب قصر الحكم على الواقعة لينقضي الحكم بانقضائها و يموت بموتها لأن البيان عام و التعليل مطلق، فإن المدح النازل في حق أفراد من المؤمنين أو الذم النازل في حق آخرين‏»[3]

آیه 35 سوره مبارکه نور «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (35)»

در روایت آمده «عَنِ الْكَاظِمِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ ضَرَبَ مَثَلَ مَنْ حَادَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع كَمَنْ يَمْشِي عَلَى وَجْهِهِ لَا يَهْتَدِي لِأَمْرِهِ وَ جَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏»

علامه می فرماید اینها از باب بیان مصداق اکمل و اتم است و الا حصری در کار نیست و آیه شامل حال انبیاء الهی و اوصیاء ایشان هم می شود . [4]

آیه «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَال‏» نور ، 36

علامه می فرماید : «و فيه، أخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك و بريدة قالا: قرأ رسول الله ص هذه الآية «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» فقام إليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله؟ قال: بيوت الأنبياء. فقام إليه أبو بكر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها لبيت علي و فاطمة؟ قال: نعم من أفاضلها.:

أقول: و رواه في المجمع، عنه ص مرسلا

، و روى هذا المعنى القمي في تفسيره بإسناده‏

عن جابر عن أبي جعفر ع و لفظه: قال: هي بيوت الأنبياء و بيت علي ع منها.

و هو على أي حال من قبيل ذكر بعض المصاديق على ما تقدم.»[5]

نمونه دیگر « يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّة »

علامه می فرماید «و في الدر المنثور، أخرج ابن مردويه عن أبي هريرة عن النبي ص: في قوله:

«زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» قال: قلب إبراهيم لا يهودي و لا نصراني».

أقول: و هو من قبيل ذكر بعض المصاديق، و قد ورد مثله من طرق الشيعة عن بعض أئمة أهل البيت ع كما تقدم.»[6]

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد