درس کلام استاد ربانی

89/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : دانش های پیش نیاز فهم قرآن

موضوع بحث منابع فهم قرآن کریم است . گفته شد برای فهم قرآن کریم به یک سلسله دانش هایی نیاز است که از آنها به "منابع فهم قرآن " یاد شده است . آن منابع عبارتند از :

1- معاجم و فرهنگ های لغت عربی

برای فهم واژگان قرآن مراجعه به این منابع لازم است. بخصوص فرهنگ هایی که درباره خود قرآن، مانند مفردات راغب اصفهانی نگاشته شده است .

2- قواعد ادبی

مانند علوم صرف، نحو ، معانی و بیان و غیره. زیرا مفاهیم و معانی قرآن در قالب زبان عربی بیان شده است.

این دو منبع برای مومن و غیر مومن لازم است. هر کس بخواهد معنای قرآن را بفهمد به اینها نیاز دارد .

3- قواعد عقلایی حاکم بر محاوره عرف

خطاب قرآن کریم به انسان هاست و عاقلان مخاطب آن هستند . لذا قواعد عقلایی مانند اصالت ظهور ، اصالت حقیقت ، عام و خاص و غیره در آن لحاظ شده است . تفصیل این اصول در علم اصول فقه و گاه در علوم قرآن بیان شده است .

4- رجوع به خود قرآن

دلیل بر اینکه خود قرآن نیز یکی از منابع شناخت قرآن است چند امر است :

الف) قرآن کریم به زبان عربی و قابل فهم برای عقلای بشر آمده است . سیره عقلا بر این است که اگر بخواهند متنی را بفهمند، اجزا آن را می بینند و به صورت گزینشی با آن برخورد نمی کنند .

ب ) خود قرآن بیان می دارد که برای فهم قرآن در من تدبر کنید و تنها به یک بخش مراجعه ننمایید. کلمه تدبر دو معنا دارد : 1- ژرف کاوی و ژرف نگری " التفکر بعد التفکر فی آیه " یعنی دقت نمودن و از سطح به عمق رفتن 2- تدبر به معنای جامع نگری " التفکر فی آیه بعد الآیه ". اطلاق قرآن هر دو مورد را شامل می شود . یعنی ژرف نگری و جامع نگری برای فهم قرآن لازم است .

در این منبع هم فرقی بین مومن و غیر آن نیست . اگر نویسنده ای در مقدمه کتاب خود بگویید در من تدبر کنید و شتاب زده عمل نکنید . مفسر مجاز نیست یخشی از متن را گرفته و مابقی را رها کند . این یک امر کاملا عقلایی می باشد.

ج ) قرآن کریم می فرماید : « اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي‏»[1] متشابه یعنی همگون و مثانی یعنی به هم بر می گردد. آیات قرآن یکدیگر را تایید می کنند و در فهم آنها موثر هستند . مرحوم علامه در المیزان می فرماید :

« و قوله: «كِتاباً مُتَشابِهاً» أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب و هذا صفة الجميع.

و قوله: «مَثانِيَ» جمع مثنية بمعنى المعطوف لانعطاف بعض آياته على بعض و رجوعه إليه بتبين بعضها ببعض و تفسير بعضها لبعض من غير اختلاف فيها بحيث يدفع بعضه بعضا و يناقضه كما قال تعالى: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً:» النساء:- 82.»[2]

د) در روایات اهل بیت علیهم السلام که شارحان و مفسران قرآن می باشند آمده است « يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ كِتَابُ اللَّهِ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا يَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضا »[3] حضرت امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه می فرمایند « كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَخْتَلِفُ فِي اللَّهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّه‏ »[4]

این دلایل برای همه اهل خرد اعتبار دارد و باید به این شاخص برای فهم قرآن مراجعه کرد.

5- سخنان پیامبر اکرم (ص)

به چه دلیل سنت پیامبر نیز یکی از منابع فهم قرآن می باشد ؟ چند دلیل :

الف) زیرا پیامبر اکرم (ص) نسبت به قرآن از دو حال خارج نبودند یا دریافت کننده و آورنده وحی از منبع وحی هستند (کما هو الحق ) و یا پدیدآورنده وحی است ( علی قول شاذ ) در صورت دوم مسلما او بهتر می داند چه مقصودی داشته است و بنا بر قول حق ، پیامبر اکرم (ص) تلقی کننده ای است که قرآن را خوب فهمیده است و فهم او به قرآن از دیگران نزدیک تر است . فهم او ناب و اصیل است

ب ) علاوه بر اینکه قرآن کریم برای پیامبر، شأن بیان و تعلیم قرآن را قائل شده است . می فرماید : « وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏ »[5] و درباره شأن تعلیم ایشان می فرماید : «یَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة »[6] لذا بیان او برای فهم قرآن کریم راه گشا و تعیین کننده است .

ج ) در روایات اهل بیت نیز ارجاع به سنت پیامبر داده شده است . « ما من شي‏ء إلا و قد ورد فيه كتاب أو سنة »[7]

6- سخنان ائمه اهل بیت علیهم السلام

به چند دلیل سخنان ایشان منبع شناخت قرآن می باشد :

الف) اهل بیت به عنوان نخبگان و کارشناسان درجه اول شناخت قرآن به شمار می روند. پیامبر گرامی اسلام درباره حضرت امیر (ع) فرمودند : « يَا عَلِيُّ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ أَنْتَ بَابُهَا وَ هَلْ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا »[8] و درباره اهل بیت خویش فرمود « َ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي‏ »[9] . حضرت علی (ع) می فرماید : من اولین کسی بودم که بر پیامبر وارد می شدم و آخرین کسی بودم که از نزد ایشان بر می خواستم . تا وقتی من سوال می کردم حضرت پاسخ می دادند و آنگاه که من ساکت می شدم، ایشان خود می فرمودند .

ب) با کنار هم گذاشتن این دو آیه، فهمیده می شود که تنها اهل بیت هستند که به زخارف و گنجینه های قرآن دسترسی دارند . خداوند در اواخر سوره واقعه می فرماید « إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ(77) فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ(78) لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(79) » یهنی تنها مطهرون هستند که به حریم قرآن راه دارند . سپس در آیه 33 سوره احزاب بیان می کند مطهرون چه کسانی هستند « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً » جمع کثیری از علمای اهل سنت درباره معنای این آیه با ما موافق هستند و مصداق اهل بیت را اهل کساء می دانند . احادیث شان نزول نیز که از طریق اهل سنت هم نقل شده است ، همین مطلب را ثابت می کند .

سوال

آیا این روایاتی که درباره فهم قرآن از طریق پیامبر و اهل بیت وارد شده است، حصر در فهم قرآن را می رساند یعنی معنای آنها این است که برای دیگران فهم قرآن از غیر طریق ایشان یا اصلا ممکن نیست و یا دیگران می فهمند اما از غیر طریق ایشان جایز نیست؟ آیا این معنا را می دهد یا معنای دیگری دارد ؟

پاسخ

پاسخ این است که هم فهم قرآن برای سایرین ممکن است و هم جایز می باشد منتها این روایات مطلب دیگری را می خواهد بیان کنند .

علامه طباطبایی در این باره می فرماید :

« فالحق أن الطريق إلى فهم القرآن الكريم غير مسدود، و أن البيان الإلهي و الذكر الحكيم بنفسه هو الطريق الهادي إلى نفسه، أي إنه لا يحتاج في تبيين مقاصده إلى طريق، فكيف يتصور أن يكون الكتاب الذي عرفه الله تعالى بأنه هدى و أنه نور و أنه تبيان لكل شي‏ء مفتقرا إلى هاد غيره و مستنيرا بنور غيره و مبينا بأمر غيره؟ »

ایشان در جای دیگر در جواب اینکه اگر قرآن نور است و معنای خود را می فهماند پس شأن نبی(ص) چه می باشد می فرماید :

« أن شأن النبي ص في هذا المقام هو التعليم فحسب و التعليم إنما هو هداية المعلم الخبير ذهن المتعلم و إرشاده إلى ما يصعب عليه العلم به و الحصول عليه لا ما يمتنع فهمه من غير تعليم، فإنما التعليم تسهيل للطريق و تقريب للمقصد، لا إيجاد للطريق و خلق للمقصد، و المعلم في تعليمه إنما يروم ترتيب المطالب العلمية و نضدها على نحو يستسهله ذهن المتعلم و يأنس به فلا يقع في جهد الترتيب و كد التنظيم فيتلف العمر و موهبة القوة أو يشرف على الغلط في المعرفة.

و هذا هو الذي يدل عليه أمثال قوله تعالى: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» الآية: النحل- 44، و قوله تعالى: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»: الجمعة- 2، فالنبي ص إنما يعلم الناس و يبين لهم ما يدل عليه القرآن بنفسه، و يبينه الله سبحانه بكلامه، و يمكن للناس الحصول عليه بالأخرة لأنه ص يبين لهم معاني لا طريق إلى فهمها من كلام الله تعالى فإن ذلك لا ينطبق البتة على مثل قوله تعالى: «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»: حم السجدة- 3، و قوله تعالى: «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»: النحل- 103. »

ایشان سپس در جمع بین این روایات که می فرماید : « فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك و أهلك. » و این روایات که می فرماید : « إن للقرآن بطنا و للبطن ظهرا، ثم قال: يا جابر و ليس شي‏ء أبعد من عقول الرجال منه- إن الآية لتنزل أولها في شي‏ء- و أوسطها في شي‏ء و آخرها في شي‏ء، و هو كلام متصل ينصرف على وجوه‏ » این گونه پاسخ می دهند که :

« فالذي ندب إليه تفسيره من طريقه و الذي نهي عنه تفسيره من غير طريقه و قد تبين أن المتعين في التفسير الاستمداد بالقرآن على فهمه و تفسير الآية بالآية و ذلك بالتدرب بالآثار المنقولة عن النبي و أهل بيته صلى الله عليه و عليهم و تهيئة ذوق مكتسب منها ثم الورود، و الله الهادي‏ »[10]

اما باید تامل نمود که آیا این جواب علامه برای جمع بین این روایات صحیح است یا نه ؟

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد