درس کلام استاد ربانی

89/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : بررسی مساله عصمت از منظر قرآن و عقل

مرحله اول عصمت ، دریافت و ابلاغ وحی

     عصمت نبی در دریافت و ابلاغ وحی، اولین مرحله عصمت است که برای انیباء لازم و ضروری است و تقریبا مورد اتفاق عالمان اسلامی می باشد. از منظر عقل این مرحله خیلی روشن است زیرا غرض از بعثت انبیا این است که دستورات الهی به صورت صحیح به مردم برسد و انبیا الهی باید از هرگونه خطایی مصون باشند .

     این مطلب عقلی در قرآن کریم هم مورد تاکید قرار گرفته است .

     قرآن کریم در سوره مبارکه جن ، آیات 26-28 می فرماید :

     « عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا(26) إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا(27) لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رِسَالَاتِ رَبهِِّمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيهِْمْ وَ أَحْصىَ‏ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ عَدَدَا »

     خدای متعال که عالم غیب است، حقایق وحیانی را در اختیار رسول و فرستاده خویش قرار می دهد و او را مراقبت همه جانبه می کند. در ادامه غرض و هدف را بیان می کند «لیعلم قد ابلغوا رسالات ربه و ... » قرآن کریم تعلیل می آورد که چون خدای متعال دارای علم محیط است این کار را هم می تواند انجام دهد و هم انجام داده است .

     در اینجا زبان قرآن که حجت ظاهر است همان زبان و بیان عقل است که حجت باطن می باشد .

مرحله دوم عصمت ، عمل به دستورات الهی

     از لحاظ عقلی گفته شد که در میان متکلمین اسلامی استدلال روشنی وجود دارد که برای خواجه نصیر الدین طوسی است . ایشان در کتاب تجرید می فرمایند : « و يجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض‏»[1] غرض از بعثت انبیا این است که انسان ها راه سعادت را بجویند و بپویند و در نتیجه به کمال برسند. مرحله اول دانستن و آگاهی است . این مقدار شرط لازم است اما کافی نیست زیرا انسان تنها عقل محض نیست. عوامل و غرایز دیگری مانند شهوت و غضب و وهم نیز در او وجود دارد . لذا علاوه بر آگاهی، بر انگیختن او نیز لازم است. خدای متعال نیز می داند که اکثر انسانها تحت تاثیر این غرایز قرار می گیرند لذا توسط اسبابی جلوی این غرایز را می گیرد . یکی آن اسباب این است که خود نبی عامل به این دستورات باشد . اگر خود نبی عامل به فرامین وحیانی نباشد و واجباتی را ترک و یا محرماتی را مرتکب شود ، یقینا این رفتار آسیب جدی به هدایت اکثریت مردم خواهد زد ( هر چند عده قلیلی توان تفکیک میان قول و فعل نبی را داشته باشند اما اکثریت نسبت به او بی رغبت می شوند و راه او را نمی پیمایند )

     کلام خواجه نصیر با تقریری که بیان شد دیگر اختصاصی به واجبات و محرمات ندارد بلکه شامل مستحبات و مکروهات نیز می شود . زیرا در صورتی که نبی در انجام مستحبات و مکروهات سهل انکار باشد باز به هدف و غرض بعثت خدشه وارد می شود و وثوق و اطمینان را از او سلب می کند .

     این در باب ارتکاب عمدی مکروهات و عدم اتیان مستحبات بود . در مورد سهو و نسیان هم اگر کثیر السهو باشد باز به وثوق و هدف بعثت خلل وارد می شود . اگر سهو او نادر باشد چطور ؟ قضاوت در اینجا نیازمند تحقیق میدانی و آماری است که آیا چنین عملی در میان اکثریت مردم موجب از بین رفتن وثوق و جاذبه نبی می شود و یا نه؟ معیار وثوق و اعتماد است .

     اما درباره گناه در پنهانی . خطا و سهو در پنهانی معنا ندارد زیرا سهو خارج از اختیار انسان است و خفا و آشکار ندارد . در مورد انجام عمدی گناه در خفا گفته می شود که باز مخل به وثوق و هدف نبوت است زیرا اولا انجام گناه در خفا نشان دهنده ضعف نفس نبی و تسلط شیطان بر اوست و چنین فردی دیگر نمی تواند آن تاثیر کامل را در هدایت بشر داشته باشد. ثانیا این که مردم بگویند ممکن است نبی در خفا مرتکب گناه شود باعث سلب اعتماد از او می شود.

طریق فلاسفه در عصمت نبی

     متلکمان اسلامی بر اساس حسن و قبح عقلی و از باب علت غایی بر عصمت نبی استدلال نمودند اما فلاسفه طریق دیگری را پیموده اند که در سطح بالاتری است . شالوده اندیشه ایشان بر عقل نظری بنا شده است . ایشان سه سوال را مطرح می کنند و پاسخ می دهند: من النبی و هل النبی و لم النبی ؟

     نبی کیست ؟ حکیم لاهیجی می گوید: نبی انسانی است که در عقل نظری و عقل عملی کمال یافته باشد . ملاصدرا می گوید : نبی کسی است که در سه بعد انسانی به کمال تام دست یافته باشد: قوه عاقله ، قوه متخیله و قوه حاسه

     اثر کمال یافتن او در قوه عاقله این است که با عالم عقول و ملائکه در تماس است و حقایق کلی را از آنجا دریافت می کند. کمال قوه متخیله به این است که با عالم نفوس و مثال در ارتباط است و حوادث عالم در آنجا می یابد. کمال قوه حاسه این است که می تواند در هیولای عالم تصرف کند . هر نفسی در بدن خود می توان تصرف کند اما نبی می تواند در عالم ماده به اذن الهی تصرف کند .

     سپس می گویند : آیا ممکن است این خواص در غیر انبیا هم صورت گیرد ؟ در برخی افراد بعضی از این خواص فی الجمله ممکن است. اما اینکه جمیع این خواص در کسی جمع شود بسیار نادر است و آن همان انبیا الهی می باشد .

     ایشان در باب عصمت نبی می گویند: چنین انسانی از گناه و معصیت و خطا مصون است زیرا این ها چراگاههای شیطان است که در نفس نبی وجود ندارد . شیطان دزد بیرونی است او در قوه واهمه و بهیمیه و سبعیه انسان تصرف می کند . او دیگر بر عقل کمال یافته تصرفی ندارد . انسان نیز هر مقدار گرفتار این سه قوه بیشتر باشد شیطان بیشتر بر او تصرف می یابد. ما با دست خود سفره را برای شیطان آماده می کنیم . قرآن کریم می فرمایند : شیطان بر شما تسلطی ندارد مگر اینکه شما خود راه را برای او باز نمایید .

     ملا صدرا می فرماید :

     « جوهر النبوة كأنه مجمع الأنوار العقلية و النفسية و الحسية فبروحه و عقله يكون ملكا من المقربين و بمرآت نفسه و ذهنه يكون فلكا مرفوعا عن أدناس الحيوانية و لوحا محفوظا من مس الشياطين و بحسه يكون ملكا من عظماء السلاطين.

فالنبي «1» بشخصية الوحدانية كأنه ملك و فلك و ملك فهو جامع النشآت الثلاث بكمالها فبروحه من الملكوت الأعلى و بنفسه من الملكوت الأوسط و بطبعه من الملكوت الأسفل فهو خليفة الله و مجمع مظاهر الأسماء الإلهية و كلمات الله التامات‏

كما قال نبينا ص: أوتيت جوامع الكلم‏ »[2]

     این سخن فلاسفه به تعبیر حضرت استاد جوادی حرکت از مبدا قابلی است . نفس نبی به کمالی می رسد که از دسترس شیطان خارج است .

     «اگر نفس انسان به عالم برتر و فوق وهم و خیال پر کشد و به وادی مقدس عقل ناب و شهود تام و کشف صحیح راه یافت ، در آنجا هر چه دید و شنید ، همه حق و واقع و حقیقت و راست است . چون آنجا هرگز جولانگاه باطل و نادرستی نیست . اگر کسی از راه مبدا قابلی در اندازه ای باشد که از عالم ماده و وهم و خیال و توهمات در گذرد و به سر چشمه همه حقایق برسد ، امکان عصمت می یابد. » [3]

     حکیم لاهیجی در گوهر مراد می گوید :

     « بدان كه به طريقه حكما ثبوت اين مطلب در كمال ظهور است؛ چه بنابر تحقق خاصيّت ثالثه، جميع قواى نفسانى مطيع و منقاد عقلند و عقل من حيث هو عقل، ممتنع است كه اراده معصيت و فعل قبيح از او صادر گردد. و مراد از عصمت غريزه‏اى است كه با وجود آن داعى بر معصيت صادر نتواند شد با قدرت بر آن؛ و اين غريزه عبارت از قوت عقل است، به حيثيتى كه موجب قهر قواى نفسانى شود.

و اما به طريقه متكلّمين، دليل بر اين مطلب آن است كه شكّ نيست كه عصمت انبياء لطف است نظر به مكلّفين؛ چه هرگاه عصمت انبياء واجب باشد، وثوق تمام به افعال و اقوال او حاصل شود و مكلّف به سبب اين معنى به انقياد او نزديك و از مخالفت او به دور شود، و لطف هرآينه واجب بود بر خداى تعالى، پس عصمت انبيا واجب باشد. و چون عصمت ثابت شد، واجب باشد اعتبار او نسبت به جميع ذنوب صغيره و كبيره، بعد از بعثت؛ و قبل از بعثت چه لا محاله لطف در اين صورت أتمّ باشد، بلكه حقيقت لطف به اين متحقّق شود كه موجب نفرت به هيچ وجه در هيچ‏وقت متحقّق نباشد. »[4]

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد