درس کلام استاد ربانی

89/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : استدلال خطابی بر اثبات نبوت در قرآن کریم

     موضوع کلی بحث کارکرد عقل در باب نبوت است. در جلسات قبل، کارکرد عقل در بحث ضرورت نبوت و بحث معجزه و راه تشخیص نبی بیان شد. همچنین بیان شد که قرآن کریم معجزه را به عنوان راه شناخت نبی معرفی کرده است . دلالت معجزه بر اثبات نبوت، دلالتی عقلی و برهانی است. در ادامه بحث به اینجا رسیدیم که از برخی آیات استفاده می شود که انبیاء الهی از استدلال های خطابی و اقناعی هم برای اثبات نبوت خویش بهره گرفته اند.

     از جمله آیه 51 سوره هود است . حضرت هود (ع) به قوم خویش می فرماید: من از شما مزد رسالتم را نمی خواهم. مزد من بر خدای متعال است.

« يَاقَوْمِ لَا أَسَْلُكمُ‏ْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ الَّذِى فَطَرَنىِ أَ فَلَا تَعْقِلُون‏»

     این بیان به ضمیمه این نکته که کسانی که به نبوت برگزیده می شدند دارای پیشینه خوبی در بین مردم بوده اند؛ استدلالی را بر حقانیت نبی تشکیل می دهد . منتها این استدلال از نوع برهانی نیست بلکه استدلالی خطابی می باشد . یعنی مقابل آن محال عادی است نه محال عقلی.

مودت و دوستی اهل بیت

     در مورد دریافت نکردن مزد رسالت توسط انبیاء ، برخی اشکال کرده اند که اگر سیره انبیاء چنین بوده است چرا پیامبر گرامی اسلام (ص)، دوستی اهل بیت و موده فی القربی را به عنوان اجر رسالت خویش تعیین نموده اند. پیامبر می فرمایند : « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ » شوری /23

     پاسخ این اشکال آن است که باید برای فهم درست این آیه، به آیات مشابه آن مراجعه کرد تا معنای آن روشن شود .

     قرآن کریم در آیه 57 سوره فرقان می فرماید : «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلا » پیامبر اکرم (ص) در این آیه هدف رسالت خویش را ترسیم می کنند. هدف ایشان هدایت مردم و نشان دادن راه درست و راه سعادت و کمال به آنهاست. پیامبر می فرماید: بعد از من، راه درست و صحیح راه اهل بیت است. نسبت به آنها مودت داشته باشید زیرا این مودت و دوستی نسبت به اهل بیت باعث می شود مردم از اهل بیت استفاده کنند و راه آنها را بپیمایند و در نتیجه به سعادت و کمال دست یابند. بنابراین منفعت و سود این امر نسیب مردم خواهد شد . کما اینکه در آیه 47 سوره سبا می فرماید : « قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم‏ » آنچه من از اجر طلب باز به خود شما باز می گردد.

     حدیث ثقلین هم تفسیر و ترجمان همین آیات است. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ وَ هُوَ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِي عِتْرَتِي‏ »[1]

ساده زیستی طلاب و بحث معیشت و استقلال حوزه

     از آنجا که علما ورثه و جانشینان انبیای الهی هستند باید راه آنها را بپیمایند. این راه و مسئولیت راهی خطیر و دشواری است. یکی از برنامه های که باید عالمان دین در نظر داشته همین بحث ساده زیستی عالمان و چشم نداشتن به مال مردم و مزد نطلبیدن از آنهاست. از گذشته شیوه درست بر این بوده است که مردم روحانی را از خود دانسته و به او اعتماد داشته و وی را محرم اسرار خود می دانستند. لذا به صورت خود جوش به تامین آنها در ایام تبلیغی می پرداختند. امروزه نیز همین گونه است. طریق صحیح هم همین می باشد زیرا اگر طلبه ای تمام وقت خود را روی مسائل علمی بگذارد باز وقت کم می آورد چه رسد به اینکه بخواهد برخی از وقت خود را صرف امور اقتصادی کند از طرفی دولتی شدن هم صحیح نمی باشد زیرا پیامد آن مانند عالمان وهابی عربستان می باشد که وضع بسیار خوبی دارند و دولت آنها را تامین می کند اما آنها دیگر نمی توانند مستقل عمل کنند و معایب حکومت را بیان کنند . بنابراین این شیوه کارآمد و درست است اما، آسیب هایی را نیز به همراه داشته که باید شناسایی و از آنها جلوگیری شود. از جمله آن آسیب ها این است که از حالت عادی خارج شده و جنبه معامله به خود بگیرد. مثل اینکه در ابتدا تبلیغ مبلغی طی شود و یا بر سر نرخ آن بحث جدل شود این چنین کاری خطرناک است. در بحث تبلیغ دین اصلا نباید سخن از پول و نرخ آن به میان آید. روحانی وظیفه خود را انجام دهد و چشم داشتی به مردم نداشته باشد. تجربه هم ثابت کرده است که خدای متعال خود معیشت طالبان علم را تامین می نماید . آیه قرآن نیز بر این حقیقت تاکید دارد . آنجا که می فرماید :

     « وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا(2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »[2]

     علت بقاء حوزه هم همین منش و روش است که در سیره بزرگان دین فراوان یافت می شود . روحانیت اگر بخواهد با مردم ارتباط داشته باشد باید ساده زیست باشد . روش انبیا الهی هم همین بوده است. ایشان در مقابل زحماتی که می کشیدند ، مزد و اجری از مردم مطالبه نمی کردند. آنان مزد می خواستند اما از خدای متعال .

     مرحوم کافی در ایامی که به ایلام تبعید بودند و از رفتن به منبر منع شده بودند، به سایر کارهای تبلیغی می پرداختند. خانه ای بسیار ساده و بی تکلف را به نام مدرسه باقریه (ع) قرار داده بودند و به تدریس و تبلیغ می پرداختند. در ایام تبلیغی از حضرت آیت الله گلپایگانی در قم تقاضای چند مبلغ نمودند. ایشان هم 12 روحانی را اعزام می کنند . مرحوم کافی به طلاب اعزامی می فرماید من چیزی ندارم که به شما دهم اما در موقع بازگشت، با برخی بازاریان صحبت نموده و به هر طلبه مبلغی را اهدا نمودند.

استدلال در آیه 15 و 16 سوره یونس

     در جلسه قبل بیان شده که استدلال در آیه از نوع خطابی می باشد . در این جلسه تبصره ای به آن مطلب وارد می کنیم و بیان می داریم که می توان استدلال در آیه را از نوع برهانی قلمداد نمود .

     بیان مطلب این که مشرکان از پیامبر می خواستند که قرآن دیگری که با امیال آنها هماهنگ است را برای آنها بیاورد. پیامبر اکرم (ص) در پاسخ فرمودند: من قرآن را از پیش خود نیاورده ام بلکه وحی الهی می باشد. سپس برای اثبات این مطلب چنین استدلال نمودند که من در میان شما در حدود 40 سال زندگی کرده ام و شما در این مدت هرگز از من سخنی از سنخ قرآن نشنیده اید . اگر این سخن پیامبر را با توجه به شرایط محیطی آن عصر و شخصیت پیامبر در نظر بگیریم، روشن می شود که استدلال حضرت به نحو برهانی است. زیرا نه شرایط عصر ایشان ایجاب می کرد که بتوانند سخنی از سنخ قرآن داشته باشند و نه خود ایشان از کسی تعلیم دیده بودند . لذا احتمال طرف مقابل استدلال به صفر می رسد .

     در اینکه چرا پیامبر تا کنون سخنی از جنس قرآن نیاورده است دو احتمال وجود دارد :

     الف) چون حضرت نمی توانسته مانند آن را بیاورد .

     ب ) حضرت می توانسته اما به جهت مصالحی آن را بیان نکرده است .

     صورت دوم امکان وقوعی ندارد به سه دلیل :

اولا محیط عصر پیامبر محیطی بدوی و ساده بوده است و چنین محیطی هرگز نمی تواند علت معارف بلند قرآن باشد. ثانیا خود پیامبر هم امی بوده و نزد کسی درس نخوانده است. پس ایشان هم نمی شود علت ایجاد قرآن باشد . ثالثا معارف بلند قرآن که در زمینه های مختلف اعم از طبیعت شناسی ، احکام مدنی ، حقوق ، اخبار گذشتگان و آیندگان و معارف عمیق توحیدی، خود گویای این است که از سطح بشر عادی خارج است و نمی تواند آن را فردی از راه عادی بدست آورده باشد .

     در کنار هم گذاشتند این سه نکته احتمال اینکه پیامبر قرآن را از طرف خود آورده باشد به صفر می رساند لذا استدلال ایشان ، استدلالی برهانی خواهد بود .

     نکته اساسی در این استدلال، استفاده از «دلیل سنخیت» است به این بیان که باید میان علت و معلول سنخیت برقرار باشد و اساسا سنخ قرآن از سنخ سخنان بشری نمی باشد. خود پیامبر نمی توانسته آن را بیاورد. محیط نیز نمی تواند علت‌‌ آن باشد. پس تنها گزینه ممکن راه خارق العاده است که از جانب خداوند به پیامبر اکرم (ص) وحی شده است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریر و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )