درس کلام استاد ربانی

89/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث :

بررسی عقل و کارکردهای آن از منظر قرآن

بعد از بررسی شدن معنا و کاربرد عقل ، به قلمرو هایی که در قرآن درباره عقل مطرح شده یا افق هایی آن پرداخته شد . یکی از مهمترین آنها درباره خداشناسی است . در این خصوص وجوهی اشاره شد که اگر عقل بکار گرفته شود می تواند به خداشناسی برسد .

جلوه حدوث در جهان طبیعت

در این باره به آیاتی اشاره شد.

پدیده نظم در جهان

قرآن کریم، عقل را به این مقوله توجه می دهد . خود این نظم دارای جلوه هایی است :

الف)

نظام مندی و تکرار وقوع پدیده ها

در تجربیات منطق قاعده است که می گوید « الاتفاقی لایدوم » اگر حادثه ای اتفاقی باشد دوام نخواهد داشت لذا از پی آمدن لیل و نهار که مقام ثابتی دارد نشان دهنده وجود مدبر و خالقی است .

سوال :

آیا این پی در پی آمدن نمی تواند از روی صدفه باشد ؟

پاسخ :

صدفه و تصادف قطعا باطل است . حتی طرفداران اصالت ماده هم تصادف را نمی پذیرند. و به نظام علیت معتقد هستند . آنچه مورد اختلاف است این است که آنها علت را در درون پدیده جستجو می کنند و آن را به طبیعت بر می گردانند و اینکه این پدیده ها نیازمند علتی آگاه و دارای شعور باشند را منکر هستند . لذا آنها علت را منکر نیستند بلکه علت آگاه و صاحب اراده را منکر هستند. حاصل برهان نظم این است که وقتی در جهان طبیعت می نگریم نشانه های هدفمندی را می بینیم .

ب )

وجه دوم نظم که در آیات قرآن بیان شده است، تعامل و ارتباط دو پدیده با هم است . این مساله غیر از مساله قبلی است . نظم را گاه در پدیده های مستمر می بینیم مانند « وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ سوره انبیا / 33 » و یا « فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً » و گاه نظم در ترابط و تعامل پدیده هاست . نمونه ای از قرآن بیان شد .

زمین یک پدیده است و باران پدیده ای دیگر . زمین می تواند زنده باشد و می تواند مرده باشد این باران می تواند زمین مرده را زنده نماید.

مثال دیگر مثل مادر است وی به گونه ای آفریده شده که می تواند فرزندی به وجود آورد . مادر و جنین و طفل در رحم او ارتباط زیستی با هم هستند و حیات آن دو به هم مربوط است .

ج )

وجه سوم نظم، مقوله انسان و جهان است. این که عالم طبیعت را خدای متعال در خدمت انسان و مسخر او قرار داده است . عالم به گونه ای طراحی شده است که بتواند نیاز انسان را بر آورده کند .

سوره طه / 53 و 54 « الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتىَ‏(53)

كلُُواْ وَ ارْعَوْاْ أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لّأُِوْلىِ النُّهَى‏(54) »

چگونه شده است که این موجودات زیست شان برای انسان شده است . نکات ظریف قرآنی در این جا زیاد است .

مساله مرگ و حیات .

قرآن کریم در بحث خداشناسی به مساله مرگ و حیات توجه می دهد . با دقت در آیات قرآنی بدست می آید که سه دسته آیات در این باره است :

الف)

مرگ و حیات طبیعی که شامل نباتات و حیوانات و انسان می شود

ب)

مرگ و حیات مربوط به امور معنوی

نمونه مرگ و حیات طبیعی در قرآن

حدید / 17 « اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يحُْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(17) »

روم / 24 وَ مِنْ ءَايَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبرَْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنزَِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(24)

یس / 33 « وَ ءَايَةٌ لهَُّمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنهَْا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ(33) »

نمونه مرگ و حیات مربوط به امور معنوی

اعراف / 158 « قُلْ يَأَيُّهَا النَّاسُ إِنىّ‏ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيتُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبىِ‏ِّ الْأُمِّىّ‏ِ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِمَاتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(158) »

مراد از مرگ و حیات در آیه، مرگ و حیات معنوی است . این را صدر و ذیل آیه و سیاق آیه می فهماند . زیرا در صدر و ذیل آیه مقوله هدایت و نبوت مطرح است و انکار نبوت، مرگ آدمی شناخته شده است . بیان آیه این است که پیامبر بیان می دارد: من رسول آن خدایی هستم که محیی و ممیت است . ایشان مرا فرستاده است . اگر طالب حیات هستید مرا تبعیت کنید . علامه طباطبایی در المیزان این آیه را این گونه معنا نموده اند .

« و هو الذي له الإحياء و الإماتة فله أن يحيي قوما أو الناس جميعا بحياة طيبة سعيدة و السعادة و الهدى من الحياة كما أن الشقاوة و الضلالة موت، قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ»: الأنفال: 24، و قال: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»: الأنعام: 122، و قال: «إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ، وَ الْمَوْتى‏ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ»: الأنعام: 36. »[1]

نکته :

علامه طباطبایی در جریان احتجاج حضرت ابراهیم (ع) و نمرود نکته جالبی بیان می کند .

بقره / 258 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي‏ وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (258)

مراد از مرگ و حیات در کلام حضرت ابراهیم مطلق مرگ و حیات است . علامه می فرماید : مساله مرگ و حیات، فطرت و عقل سلیم را بیدار می کند اما عوام زدگی مانع از آن است که درک فطری نقش بیافریند . لذا نمرود در مقابل جمع مردم ، مغالطه نمود و دستور داد دو نفر زندانی محکوم به مرگ را بیاورند و یکی را بکشد و دیگری را آزاد کند و با این کار حجت حضرت ابراهیم را از کار بیندازد .

ارزیابی حضرت ابراهیم این بود که باور جمیع این است که این استدلال می تواند نمرود را مجاب کند . سپس حضرت حجت دیگری را اقامه نمود که دیگر نمرود نتواند در برابر آن مغالطه کند . « قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ »

علامه در ادامه می فرمایند: تکامل ابزار و تکنولوژی ملازمه ای با رشد معنوی جامعه و مردم ندارد زیرا شواهد تاریخی نشان می دهد که مردمی که نمرود بر آنها حکومت می نمود متمدن و پیشرفته بودند . اما یک مساله ساده فکری را نمی فهمیدند یعنی انحطاط فکری در عین رشد مادی و علمی . امروز هم رشد علمی و تکنولوژی گوش دنیا را کر کرده است اما انحطاط و سقوط اخلاقی و فکری تا کجاست ! نیچه که به عنوان یک متفکر بزرگ در دنیای غرب مطرح است و جوامع غربی بر اساس آن اندیشه وی اداره می شود معتقد است حمایت از فقرا و ضعفا جنایت علیه بشریت و ثروتمندان است . این تمدنی است که عمق آن توحش است . در حالیکه اگر انسانیت انسان باقی باشد فرقی نمی کند که آدمی در کاخ زندگی کند یا در کوخ . این ابزار آلات تنها کار را ساده می کنند .

علامه طباطبایی می فرمایند : « الحجة على ما فيها من السطوع و الوضوح لم تنجح في حقهم، لأن انحطاطهم في الفكر و خبطهم في التعقل كان فوق ما كان يظنه ع في حقهم، فلم يفهموا من الإحياء و الإماتة إلا المعنى المجازي الشامل لمثل الإطلاق و القتل، فقال نمرود: أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ و صدقه من حضره، و من سياق هذه المحاجة يمكن أن يحدس المتأمل ما بلغ إليه الانحطاط الفكري يومئذ في المعارف و المعنويات، و لا ينافي ذلك الارتقاء الحضاري و التقدم المدني الذي يدل عليه الآثار و الرسوم الباقية من بابل كلدة و مصر الفراعنة و غيرهما، فإن المدنية المادية أمر و التقدم في معنويات المعارف أمر آخر، و في ارتقاء الدنيا الحاضرة في مدنيتها و انحطاطها في الأخلاق و المعارف المعنوية ما تسقط به هذه الشبهة. »[2]

تفاوت ها در عین اشتراکات

قرآن کریم در مقوله خداشناسی تعقل را از جهاتی بکار گرفته است و وجوهی را در مقابل عقل قرار می دهد . سه وجه آنها بیان شد . چهارمین آنها عبارت است از وجود تفاوت ها در موجودات در عین اشتراکات است.

رعد / 4 وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)

می فرماید این تفاوت هایی که در گیاهان مشاهده کنید در حالی است که آب و خاک و نوری که استفاده می کنند در بین آنها مشترک است .

روم / 22 وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ (22)

علامه طباطبایی بیان جالبی دارند می فرمایند: آیات دو ، سه و چهارم سوره رعد هر کدام یک برهان را بیان می کنند ( این ها ظرافت هایی هست که علامه طباطبایی بدان توجه نموده است ) این آیات سه طریق است برای خداشناسی . طریق اول موضوع بحث ما نیست از آن صرف نظر می کنیم . طریق دوم و سوم ، یکی از کثرت به وحدت و دیگری از وحدت به کثرت رهنمون می شود . در یک آیه ابتدا خدای متعال کثرت ها را بیان می کند و به وحدت می رساند که چگونه شد این همه تفاوت به یک ریشه بر می گردد . در آیه بعد می فرماید: مبدء واحدی است و ای عقل توجه کن که چگونه این منبع واحد جلوه های رنگارنگ ای را تولید می کند .

سپس علامه سوالی را مطرح می کند :

فإن قيل: هذه الاختلافات راجعة إلى طبائعها الخاصة بكل منها أو العوامل الخارجية التي تعمل فيها فتتصرف في إشكالها و ألوانها و سائر صفاتها على ما تفصل الأبحاث العلمية المتعرضة لشئونها الشارحة لتفاصيل طبائعها و خواصها، و العوامل التي تؤثر في كيفية تكونها و تتصرف في صفاتها.

می گویند : اگر گفته شود از نظر علمی منشا این اختلافات را امروزه یافته اند . این اختلافات دو ریشه و علت دارند یکی درونی و دیگری بیرونی . بذر و هسته هر گیاهی آمادگی دارد نهال خاصی را ایجاد کند . عوامل بیرونی هم نسبت به گیاهان مختلف است . این دو عامل منشا ایجاد گیاهان متفاوتی می شود . بنابراین با توجه به پاسخ های دنیای امروز ، استفاده از این آیات برای خداشناسی کار ساز نیست.

ایشان در پاسخ می گویند : ما این مسائل را قبول داریم اما قاعده ای فلسفی داریم که تا به ذاتی نرسیم پاسخ داده نشده است و عقل قانع نمی شود و کما کان سوال خود را می پرسد . در مورد گیاهان نیز وقتی به اتم رسیدیم باز خود اتم یک طبیعت است و کما کان این سوال باقی است که طبیعت بی اراده و شعور که کور و کر می باشد چگونه توانسته مبدء امور مختلف گردد . تنها پاسخی که این سوال دارد این است که طبیعت را دارای مبدء و خالقی آگاه و دارای اراده و شعور بدانیم .

قيل: نعم لكن ينتقل السؤال حينئذ إلى سبب اختلاف هذه الطبائع الداخلية و العوامل فما هي العلة في اختلافها المؤدية إلى اختلاف الآثار؟ و تنتهي بالأخرة إلى المادة المشتركة بين الكل المتشابهة الأجزاء، و مثلها لا يصلح لتعليل هذا الاختلاف المشهود فليس إلا أن هناك سببا فوق هذه الأسباب أوجد هو المادة المشتركة، ثم أوجد فيها من الصور و الآثار ما شاء، و بعبارة أخرى هناك سبب واحد ذي شعور و إرادة تستند هذه الاختلافات إلى إراداته المختلفة و لولاه لم يتميز شي‏ء من شي‏ء و لا اختلف في شي‏ء هذا. [3]

در پایان موضوعی مطرح می شود تا دوستان در باره آن فکر کنند . قرآن کریم نگاهش به عالم طبیعت چگونه است ؟ آیا نگاهی علمی و تجربی دارد یا نگاهی فلسفی و عقلی و یا نگاهی تاریخی و یا هر سه این نگاه ها را در بر دارد .

( تقریرات درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )