درس کلام استاد ربانی

89/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : تبیین و تحلیل سخن علامه درباره عقل از منظر قرآن کریم

 سوالی که در این بحث در صدد پاسخگوی به آن هستیم این است که عقل از دیدگاه قرآن چه جایگاهی دارد ؟ آیا قرآن تنها برای عقل نقش تحلیل مسائل را معتقد است یا نه برای آن معنا و جایگاه دیگری نیز قائل است ؟ از نظر قرآن کریم عقل چه موقع می تواند به حق رهنمون شود ؟

 علامه طباطبای می فرماید از تدبر در قرآن کریم بدست می آید که از منظر قرآن ، تفکر و اندیشه ، آنگاه تعقل خوانده می شود که به حق رهنمون شود . قرآن کریم آن تفکری را عقلی می داند که به اخلاق انسانی و کمال الهی رهنمون شود . اگر تفکر او به خطا رود از منظر قرآن عقل نامیده نمی شود .

 ایشان می فرماید : «" وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ"- يعنى اينهايند تنها كسانى كه صاحب عقلند. و از اين جمله استفاده مى‏شود كه عقل عبارت است از نيرويى كه با آن به سوى حق راه يافته مى‏شود، و نشان داشتن عقل پيروى از حق است. و در تفسير آيه" وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ" «1» كه از آن استفاده مى‏شود كه سفيه آن كسى است كه دين خدا را پيروى نكند، در نتيجه عاقل آن كسى است كه دين خدا را پيروى كند. »[1]

 علامه در این جا به مکانیزم عقل و فطرت می پردازند . ایشان می فرمایند : ابتدا عقل به وجود خداوند پی می برد سپس با حواس بیرونی حقایق بیرونی را درک می کند . در مرحله سوم با حواس درونی ، حالات و صفات درونی خویش را می یابد . این نظام و مکانیزم معرفتی انسان بر اساس فطرت است . همه انسان ها اینگونه عمل می کنند زیرا مسیر فطرت همین است و همه بر اساس فطرت عمل می کنند . از این جا به بعد که گام چهارم می باشد ، عقل آغاز می شود . آدمی یافته های را به هم می سنجد و ترکیب و تفصیل می دهد . اولین یافته معرفتی انسان درک خود است .

 « ليكن بسا مى‏شود كه يكى يا چند قوه آدمى بر ساير قوا غلبه مى‏كند و كورانى و طوفانى در درون به راه مى‏اندازد، مثلا درجه شهوتش از آن مقدارى كه بايد باشد تجاوز مى كند، و يا درجه خشمش بالا مى‏رود، (و به حكم اين كه گفته‏اند: حقيقت سرابى است آراسته- هوا و هوس گرد برخاسته) چشم عقلش نمى‏تواند حقيقت را درك كند، در نتيجه حكم بقيه قواى درونيش باطل و يا ضعيف مى‏شود، و انسان از مرز اعتدال يا به طرف وادى افراط، و يا به طرف وادى تفريط سقوط مى‏كند، آن وقت عقل آدمى نظير آن قاضى مى‏شود كه بر طبق مدارك باطل و شهادتهاى كاذب و منحرف و تحريف شده، حكم مى‏كند، يعنى در حكمش از مرز حق منحرف مى‏شود، هر چند كه خيلى مراقب است به باطل حكم نكند، اما نمى‏تواند. چنين قاضى‏اى در عين اينكه در مسند قضا نشسته، قاضى نيست.»[2]

 علامه در ادامه به منشا خطا ها می پردازد و می فرماید ریشه خطاها در مجموع در سه چیز است :

اطلاعات غلط . یعنی خطا از ناحیه عقل نیست بلکه اطلاعات غلط در اختیار او قرار گرفته است مانند حکم قاضی بر اساس شهادت شهود کاذب جایگزینی حکم قوای شهویه و غصبیه به جای عقل . حب و بعض و غضب شیطانی بر روی عقل حجابی ایجاد می کند . قوای ادراکی و وهمی . در مغالطات گاه مواد مغالطه وهمیات و مشبهات است . مشبهات یعنی قضایایی که شبیه یقینیات است و وهمیات هم اگر در جای خود حکم کنند صحیح است اما اگر در جای دیگر حکم کند و پا را از گلیم خود فراتر قرار دهد ، باطل و خطا است . مانند اینکه عقل می گوید کل شی مادی یحتاج الی مکان . اما وهم می گوید کل شی یحتاج الی المکان .

 بنابر آنچه گفته شد حاصل شد که عقل آن است که در مسیر فطرت و روش صواب حرکت کند و اگر از این مدار خارج شود دیگر عقل نمی باشد .

 نگاه قرآن به عقل آن است که عقل قوه ای است که آدمی را در دین یاری می کند و بر مرکب هدایت می نشاند تا به عمل صالح دست یابد . اگر این قوه مفکره این مجرا را نپیماید ، از نگاه قرآن عقل خوانده نمی شود . قرآن کریم می فرماید « لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ »[3] و می فرماید « أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُور»[4]

 خدای متعال در این آیات می فرماید افرادی که می توانند از نیروی عقل خویش بهره گیرند از آن برای رسیدن به حق استفاده کنند .و در صورتی که چنین توانایی را ندارند باید گوش فرا دهند و از صاحبان عقل و خرد تبعیت نمایند . همین عقل می گوید اگر آدمی نتوانست و نکشید، نباید کورکورانه عمل کند بلکه باید از اهلش سوال کند . آیا کسی که وارد داروخانه می شود و بی حساب و کتاب دارو مصرف کند؟ خیر بلکه انسان صاحب عقل از متخصص در این باره یاری می جوید و عمل می کند .

 آیه دیگر در این باره آیه 120 سوره بقره است « وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَه‏»[5] از نظر قرآن کریم هر آدمی که بی دین است ، سفیه می باشد . مثلا بتراند راسل که سه جلد کتاب در ریاضیات دارد و در فلسفه تحلیلی مکتبی دارد ، کتابی دارد به این عنوان که « چرا مسیحی شدم » وی می گوید من تا سن هفده سالگی مسیحی بودم سپس از این دین برگشتم . می گوید علت آن این بود که وقتی سوال می کردم عالم را چه کسی آفریده است ، پاسخ می شنیدم خدا ؛ و هرگاه می پرسیدم خدا را چه کسی خلق نموده است می گفتند او دیگر خالقی ندارد . گفتم چرا عقب تر نرویم و همین سخن را درباره عالم نزنیم یعنی بگوییم جهان خالقی ندارد. ازمنطق قرآن راسل از هفده سالگی به بعد سفیه شده است .

 علامه می فرماید : «أن الإعراض عن ملة إبراهيم من حماقة النفس، و عدم تمييزها ما ينفعها مما يضرها و من هذه الآية يستفاد معنى‏ ما ورد في الحديث: أن العقل ما عبد به الرحمن[6]

 بنابراین طبق نظر علامه طباطبایی ، از منظر قرآن کریم آنچه به حق برسد در ادراکات نظری و آنچه به خیر و صواب برسد در عقل عملی ، عقل است و غیر آن عقل خوانده نمی شود .

 علامه طباطبایی در جای دیگر محدودیت عقل را که جهل بسیط است می پذیرد . جهل مرکب را نیز می پذیرد اما آن را برای خود عقل نمی داند بلکه برای وهم و مواد غلطی می دانند که در اختیار عقل قرار گرفته است .

سایه شوم اندیشه نیچه بر غرب

 متاسفانه بنای اندیشه های غربی و استکباری بر اندیشه نیچه بنا شده است . نیچه اصالت را به قدرت و زور داده است. او معتقد است باید ضعفا را از میان برداشت زیرا برای رشد مطرفین مانند موی دماغ می دانند . از نظر تنها آنها مطرفین انسان هستند و دارای حقوق می باشند و غیر آنها صاحب حق نبوده و باید از میان برداشته شوند .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] ترجمه المیزان ، ج 17 ، ص 381

[2] ترجمه المیزان ، ج 2 ، ص 375

[3] ملک ، 10

[4] حج ،

[5] بقره ، 120

[6] المیزان ، ج 1 ، ص 300