درس کلام استاد ربانی

89/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : نقش و کارکرد عقل

 حاصل بحث درباره کاربرد و کارکرد عقل در قرآن کریم این شده که از آیات شریفه قرآن استفاده می شود که عقل دارای سه نقش و کارکرد می باشد :

ادارک حق و باطل . این نقش مربوط به افعال غیر اختیاری است و در اصطلاح معروف آن را ادراکات عقل نظری گویند . ( دانستنی ها ) ادراک خیر و شر و حسن و قبح . این وظیفه در حوزه افعال اختیاری است و آن را عقل عملی گویند. ( بایستنی ها ) طلب ،‌دعوت ، اراده و عزم . در این وظیفه، عقل جنبه ادراکی و معرفتی نداشته بلکه آمر و ناهی است. عقل در این کارکرد، قوای بدنی را به سمت مطلوبش سوق می دهد .

کارکرد عزم و اراده برای عقل

 این کارکرد را بزرگانی همچون حضرت استاد جوادی بیان داشتند که مورد پذیرش ما نیز می باشد و از آیات قرآن نیز این نقش بر می آید .

 آقای حکیم لاهیجی هم همین دیدگاه را بیان داشته اند. ایشان تلکیف را معنا نمودند و گفته اند: تکلیف آن خطاب الهی است که به افعال انسان تعلق می گیرد بما حسن و بما هو قبح علی سبیل الاقتضا و تخییر . سپس گفته اند خطاب بر دو گونه است :

 الف ) خطاب لفظی . آنچه در قرآن و روایات آمده است از این قسم است .

 ب) خطاب معنوی که حکم عقل به حسن و قبح است . زیرا حکم عقل بر وجوب فعلی به منزله کلام الهی در لفظ است . فرقی نمی کند چه خطاب لفظی باشد چه خطاب معنوی ، عقل نماینده خدای متعال و حجت اوست .

 « و خطاب بر دو گونه بود: لفظى و معنوى. خطاب «2» لفظى كلام خدا باشد يا كلام رسول خدا كه مشتمل بر اوامر و نواهى باشد؛ و خطاب معنوى حكم عقل باشد به حسن فعل يا به قبح فعل باقسامهما؛ چه حكم عقل بر وجوب فعلى مثلا به منزله كلام الهى باشد مشتمل بر امر به آن فعل و حكم عقل به حرمت فعلى به منزله كلام الهى باشد، مشتمل بر نهى از «3» آن فعل، چه عقل به منزله پيغمبرى است از داخل و پيغمبر به منزله عقلى است از خارج.»[1]

حکم ارشادی قرآن

 برخی از احکام شرعی که در قرآن کریم بیان شده است ، ارشاد به حکم عقل است مانند آیه شریفه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏ »[2] امر در آیه ارشاد است به این معنا که اگر این آیه هم نمی بود، عقل می فهمید که اطاعت خدای متعال واجب است و یا می فهمید که شرک امری حرام است و باید از آن اجتناب نمود.

 خدای متعال در آیه دیگر می فرماید : «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا»[3] در این آیه نیز امر به اطاعت والدین ارشاد به حکم عقل است .

 سوالی که در این جا مطرح می شود آن است که اگر عقل این احکام را می فهمد پس چرا این آیات نازل شده است ؟

 بیان این احکام در قرآن کریم جنبه هایی دارد از جمله آن است که نزول این آیات بیان گر اهمیت مساله است و یا اینکه بیان این احکام توسط نقل باعث تایید حکم عقل می شود .

نسبت عقل و شرع از نظر تقدم و تاخر

 از جمله مسائل معروفی که ما قبل از نقل می باشد و توسط عقل باید به اثبات برسد ، مساله وجوب معرفت الله یا وجوب نظر فی معرفه الله است . اشاعره که منکر عقل هستند این وجوب را شرعی می دانند و به ظواهر تمسک می کنند . در حالی که این سخن مخدوش است زیرا اگر معرفه الله واجب نباشد چگونه به سراغ خداوند می رویم و یا چگونه به سراغ مساله نبوت می توان رفت. ابتدا باید اینها ثابت شود. عدلیه در این باره معتقد است وجوب این ها را عقل می فهمد و حجت هم تمام می باشد . این امور مسائلی ما قبل از نقل هستند.

 سوالی که درباره نسبت عقل و شرع از نظر تقدم و تاخر مطرح است این است که کدام مقدم می باشد؟ آیا اول ما هستیم و احکام شرع سپس احکام عقل است ؟ اگر بگوییم عقل کاشف است معنای آن این است که شرع مقدم است. اما اگر بگوییم عقل مقدم است و شرع موید است به این معناست که جایگاه عقل در مواردی قبل از شرع است. آیا اینکه عقل را کاشف بدانیم و شرع را موید گرفتار تعارض نشده ایم ؟

 با تامل و دقت، می توان این مساله را حل نمود . و حل آن در این است که شرع دارای دو می معنا می باشد. وقتی می گوییم عقل کاشف است مراد از شرع در اینجا اراده الهی است. خدای متعال تنها عامل قانون گذاری و تشریع است. بنابراین وقتی عقل می گوید شکر منعم واجب است به این معنا است که او اراده الهی را می فهمد . او قانونی را وضع نمی کند. عقل مخلوق خداوند است و بالاستقلال وضعی ندارد . « إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى‏(12) وَ إِنَّ لَنَا لَلاَْخِرَةَ وَ الْأُولى‏ »[4] هم امور هدایتی و هم امور تکوینی بدست خدای متعال است. اما آنجا که گفته می شود شرع موید، حکم عقل است مراد از شرع، شرع نازل شده است .

 برخی از احکام ماقبل شرع است و برخی ما بعد شرع . البته در صورت اول حکم عقل بالذات نیست بلکه به نمایندگی خدای متعال است . عقل طریقیت دارد نه موضوعیت. دعوت عقل ، تحریم ، و وجوب او همه و همه جنبه طریقیت دارد.

 در باب تشریعات پیامبر اکرم (ص) نیز همین سخن بیان می شود. آن وجود مقدس بالذات قانون گذار نیستند بلکه در مواردی زمینه ساز و معد در قانون گذاری هستند .

نکته از علامه

 علامه طباطبایی نکته ای را در ذیل آیه 242 بقره بیان می دارد « كَذَالِكَ يُبَينِ‏ُّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون‏»

 ایشان این مطالب را بیان می فرماید :

ریشه لغوی عقل را بیان می کند ادراکات تصدیقه و مدرکات و قوه مدرکه در آدمی عقل خوانده می شود .

 « " كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" كلمه" عقل" در لغت به معناى بستن و گره زدن است. «2» و به همين مناسبت ادراكاتى هم كه انسان دارد و آنها را در دل پذيرفته و پيمان قلبى نسبت به آنها بسته، عقل ناميده‏اند، و نيز مدركات آدمى را و آن قوه‏اى را كه در خود سراغ دارد و به وسيله آن خير و شر و حق و باطل را تشخيص مى‏دهد،" عقل" ناميده‏اند، و در مقابل اين عقل، جنون و سفاهت و حماقت و جهل قرار دارد كه مجموع آنها كمبود نيروى عقل است، و اين كمبود به اعتبارى جنون، و به اعتبارى ديگر سفاهت، و به اعتبار سوم حماقت، و به اعتبار چهارم جهل ناميده مى‏شود.»[5]

خدای متعال آدمی را به گونه ای آفریده است که حق و باطل را در نظریات و خیر و شر را در عملیات درک می کند . این همان فطرت الهی است . اگر خدای متعال این خصیصه را در ما ننهاده بود ما چنین ادراکی نداشتیم . فطرت بما هو فطرت خطا نمی کند زیرا فطرت فعل مستقیم الهی است . فطرت عنایت و هدایتی از سوی خدای متعال است لذا خطا در آن محال است .

 حال سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که پس خطا ها از کجا نشات می گیرد ؟ ایشان می فرماید ریشه این خطاها در این است که گاه برخی از قوا بر انسان غلبه کرده و و به جای عقل نشسته و حکم می کنند. انسان تنها عقل نیست، ترفه معجونی است از عقل ، شهوت و غضب. گاه آنها حکم می کنند . لذا عقل به ما هو عقل هرگز مانند منطق خطا نمی کند. منطق نیز معصوم است این کاربران منطق هستند که خطا می کنند . مثل اینکه حد وسطی که باید به عینه در مقدمات ذکر شود ، به اشتراک لفظی بیان شده است . عقل نیز همین گونه است یعنی بالذات خطا نمی کند بلکه خطای آن بالعرض است. مانند قاضی که عادل است و خطا نمی کند اما بینه و شاهد، ناحق است . در این صورت و لو قاضی معصوم هم باشد ، نتیجه چون بر اساس شاهد دروغ گو بنا شده ، اشتباه می شود.

 « ليكن بسا مى‏شود كه يكى يا چند قوه آدمى بر ساير قوا غلبه مى‏كند و كورانى و طوفانى در درون به راه مى‏اندازد، مثلا درجه شهوتش از آن مقدارى كه بايد باشد تجاوز مى كند، و يا درجه خشمش بالا مى‏رود، (و به حكم اين كه گفته‏اند: حقيقت سرابى است آراسته- هوا و هوس گرد برخاسته) چشم عقلش نمى‏تواند حقيقت را درك كند، در نتيجه حكم بقيه قواى درونيش باطل و يا ضعيف مى‏شود، و انسان از مرز اعتدال يا به طرف وادى افراط، و يا به طرف وادى تفريط سقوط مى‏كند، آن وقت عقل آدمى نظير آن قاضى مى‏شود كه بر طبق مدارك باطل و شهادتهاى كاذب و منحرف و تحريف شده، حكم مى‏كند، يعنى در حكمش از مرز حق منحرف مى‏شود، هر چند كه خيلى مراقب است به باطل حكم نكند، اما نمى‏تواند. چنين قاضى‏اى در عين اينكه در مسند قضا نشسته، قاضى نيست.»[6]

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] گوهر مراد، ص: 347

[2] نساء ، 59

[3] اسراء ، 23

[4] لیل ، 12و13

[5] المیزان ، ج 2 ، ص 371

[6] همان ، 375