درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 96

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خطا ناپذيری قرآن کريم
روايت منع پيامبر اکرم (ص) از تلقيح درختان نخل  
موضوع بحث بررسی خطا ناپذيری قرآن کريم بود. در اين باره شواهدی که از طرف آقای سروش مبنی بر ورود خطا در قرآن اقامه شده مورد نقد و بررسی قرار گرفت . از جمله اين شواهد سخن ابن عربی درباره حديثی است که در آن پيامبر اکرم (ص) مانع از تلقيح درختان نخل شدند اما بعد فهميدن که کار ايشان صحيح نبوده لذا عذر خواهی نمودند.
نقد و بررسی
نکته اول در مورد اين حديث آنکه، اين حديث گر چه در صحاح آمده است اما از حيث سند نامعتبر است. علاوه بر اينکه بر فرض پذيرش اين مطلب، صحت سند شرط لازم است نه شرط کافی يعنی چه بسا مطلبی دارای سند صحيحی باشد اما با قواعد عقلانی و نقلانی مخالف است در نتيجه مردود و کنار گذاشته می شود.
حضرت استاد سبحانی در نقدی که به اين ادعا بيان شده فرموده است: دليل روشن بر نادرستی اين مطلب آن است که فارغ از مقام نبوت پيامبر اکرم (ص)، ايشان کسی که چهل سال در جامعه آن عصر زندگی کرده و شرط زندگی را می داند. اگر بگوييم اين مطلب را نمی دانسته، در اين صورت شخصيت آن حضرت را بسيار پايين آورده ايم زيرا حتی افراد عادی نيز از اين مطلب آگاه بودند . بنابراين بطلان اين مطلب روشن است.
نکته ديگر آنکه در صحاح اهل سنت متاسفانه روايات بدتری حتی در مورد خداوند آمده است لذا به صرف وجود يک روايت در اين کتب نمی توان آنها را حمل بر صحت کرد و پذيرفت. اين صحاح خود بايد پاسخ گويی آموزه های کفرآميز و توهين آميزی باشند که در آنها وارده شده است.

جريان حضرت ابراهيم (ع) در ذبح فرزندش
قرآن کريم در سوره صافات می فرمايد ﴿ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قالَ يا بُنَی إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ[1] هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم، نظر تو چيست؟» گفت«پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت!»
اما آيا حضرت ابراهيم(ع) واقعا مأمور ذبح فرزند خويش بودند؟ اگر چنين بود پس چرا تنها  مقدمات ذبح برايش محقق شد و به جای آن گوسفندی جای گزين شد؟ در اين صورت صدق چنين رويايی چه معنايی خواهد داشت زيرا اساسا ذبحی رخ نداده است؟ پس ايشان در واقع مأمور به ذبح نبوده بلکه تنها مقدمات آن را مأمور بود.
ابن عربی در اين باره گفته است: حضرت در عالم رويا يک مأموريت بيشتر نداشته و آن ذبح عظيم يعنی ذبح گوسفند بوده است. اما در قوه خيال او و در رويا آن ذبح به فرزند تمثل يافته بود. لذا ايشان تکليفی نسبت به ذبح فرزند خويش نداشتند. « اعلم ايدنا الله و اياک، ان ابراهيم الخليل(ع) قال لابنه ﴿ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ ﴾ و المنام حضرت الخيال، فلم فلم يعبره»[2] . وی می گويد هر گاه رويا از قسم کشفی باشد، از خيال منفصل تعبير و تأويلی نمی خواهد اما آن رويا در خيال متصل صورتی يافت در اين صورت نيازمند به تعبير است. حال ايشان خيال متصل خويش را تأويل نکرد و فرزندش را به قربانگاه برد تا ذبح کند اما خداوند به او دستور داد گوسفندی را ذبح کند. فديه در اينجا نيز از وهم حضرت ابراهيم(ع) است نه فديه واقعی.
نقد و بررسی
برداشتی که در اينجا از آيه شده، برداشتی شخصی و بر خلاف ظاهر آيه است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿ قد صدقت الرويا﴾ رويايی که حضرت ابراهيم (ع) ديده رويايی صادق بوده و ايشان نسبت به ذبح فرزندش مأموريت داشته است. ظواهر آيات گويای آن است که آن حضرت واقعا مأمور و مکلف به ذبح بوده است. به همين خاطر است که حضرت فرمود ﴿ انی اذبحک﴾ يعنی بايد ذبح صورت گيرد تا صدق رويا محقق شود. اما کلمه ﴿ اذبحک﴾ به مقدمات ذبح هم اطلاق می شود کما اينکه کسی که مشغول ذبح است می گويد: من دارم ذبح می کنم هر چند هنوز ذبح صورت نگرفته است. حضرت ابراهيم (ع) نيز اين کار را انجام داد. آن حضرت در خواب نديده بود که سر حضرت اسماعيل(ع) را جدا کرده است بلکه ديد در حال ذبح فرزند خويش است . لذا ايشان نيز وارد ذبح فرزند شد اما چاقو به امر الهی نبريد.
قرآن کريم در ادامه اين جريان می فرمايد ﴿وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ[3] منظور از فديناه در اين آيه چيست؟ حضرت ابراهيم(ع) به دو تکليف مکلف بودند: يکی مأمور به ذبح کيش بوده اما نمی دانستند و وقتی حضرت جبرئيل(ع) کيش را آورد، مأموريت خود را فهميد. دوم اينکه ايشان مأموريت داشتند به قصد جدی عمل ذبح را انجام دهند. اما اينکه ذبح فرزند منظور خدای متعال نيست بلکه اقدام به ذبح به قصد جدی مد نظر بوده از نظر او به جهت امتحان پنهان داشته شده است.
علم و دانش معصومين
علم و دانش انبياء الهی بذات نبوده بلکه از ناحيه خدای متعال و طبق مصالحی به آنها افاضه می شود. اين ندانستن برای آنها عيب نبوده بلکه پله کمال است. زيرا ندانستنی عيب است که اولا دائمی بماند، ثانيا از طرف بشر به فرد تعليم شود. اما اگر به خاطر مصلحتی صورت گرفته باشد و خداوند متعال آن را به فرد بفهماند در اين صورت ديگر عيب و نقصی به شمار نمی رود .
بنابراين هر جا جهل و ندانستن از اين سنخ باشد، ديگر ضرری به نبوت و امامت نخواهد زد. مساله بداء نيز از همين قبيل است . بداء جهلی است موقتی که به خاطر مصالحی صورت گرفته و بعدا به علم الهی و لدنی برطرف می شود. از آنجا که واسطه بر طرف شدن جهل معصوم، معصوم ديگری است ( جبرئيل يا معصوم ديگری ) و يا خدای متعال بدون واسطه به معصوم حقايق را بفهماند، ديگر اين امر برای معصوم عيب و نقص نيست. بله اگر توسط قوم آن نبی و يا بشری ديگر آن جهل برطرف شود عيب است.
نکته ای در معنای ظاهری و باطنی قرآن
تاويل آيات قرآن اگر با حفظ معنای ظاهری بوده و معنا عمق و باطن بيابد مورد قبول است اما اگر اينگونه نباشد تنها در صورتی می توان آن را پذيرفت که دليل محکمی بر آن وجود داشته باشد . مرحوم علامه در اين باره به اين آيه شريفه مثال زده اند ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏﴾[4]   اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر، حفظ كنيد!). تقوا مفهومی است که دارای مراتب مختلفی است. يک مرتبه از آن گاه پرهيز از گناهان است. مرتبه بالاتر علاوه بر ترک گناهان پرهيز از مکروهات است . در مرتبه بالاتر فرد علاوه بر اين امور ديگر فکر گناه را نيز نمی کند . همه اين معنانی، معنای ظاهری است اما عمق بيشتری يافته است. لذا حمل اين آيه شريفه بر مراتب تقوا، حمل به ظاهر قرآن کريم است . 

آقای سروش در بيان کلام ابن عربی معنای نادرست نيز نموده است وی می گويد: ابن عربی گفته پيامبر تعبير رويا نمی دانسته است. در حالی که آنچه ابن عربی گفته اين است که پيامبر تعبير رويا نکرده است . قيصری در وجه اينکه چرا آن حضرت، خواب خويش را تعبير ننموده گفته است: از آنجا که اغلب روياهای انبياء از قسم خيال منفصل است و نيازی به تعبير ندارد لذا حضرت ابراهيم (ع) اين رويای خويش را نيز تعبير ننموده است.
نکته : از آنجا که پايه برخی از مکاشفات علم حصولی است و اين علم خطاپذير است لذا مکاشفه ای نيز که صورت گرفته خطاپذير است. به همين خاطر است که به کشف غير معصوم نمی توان اعتماد کرد. کشفی که برای چنين فردی رخ داده است بر پايه معرفت هی پيشين است.



[1] صافات/سوره37، آیه102.
[2] شرح فصوص الحکم، قيصری، تحقيق آيت الله حسن زاده آملی، ج1، ص 565، ط بوستان کتاب.
[3] صافات/سوره37، آیه107.
[4] آل عمران/سوره3، آیه102.