موضوع: بررسی فرضیه دکتر سروش درباره وحی و نبوت

بررسی نتایج ادعای بر فرضیه آقای سروش

1- آسان تر شدن فهم قرآن : یکی از نتایجی را که آقای سروش متوجه نظریه خود دانسته، ساده تر شدن فهم قرآن است. به این نحو که قالب وحی را پیامبر که بشری مانند سایرین است ایجاد کرده است. وحی قرآنی دارای دو جنبه معنایی و ملکوتی و جنبه صوری و بشری است. جنبه ملکوتی آن مربوط به بعد ملکوتی پیامبر و جنبه صوری آن مربوط به جنبه بشری و ملکی آن حضرت است. لذا دیگر نیازمند آن نیستیم که آیات قرآن را تأویل نموده و آن را با بعد ملکوتی آن سازگار کنیم. بلکه وی می گوید: ما نگرش خویش را از اساس اصلاح می کنیم و می گوییم قرآن دارای دو سویه است: جنبه متافیزیکی آن را متناسب با خود و جنبه بشری آن را بشری ببینیم .

وی همچنین گفته است: قرآن محصول دو تجربه نبوی است: یکی تجربه ارتباط با عالم بالا و بعد ملکوتی پیامبر است. در این مرحله دیگر نه لفظی هست و نه روش ها، آداب و رسوم بشری . تجربه دوم، تجربه های بشری پیامبر است. وحی نیز محصول این دو نوع تجربه است. بر این اساس ما دیگر نیازی نداریم جنبه بشری وحی را با جنبه فوق بشری آن هماهنگ کنیم بلکه هر جنبه را با عینک خاص خود ببینیم. حقایق اصیل و گوهر قرآن مانند عدالت و توحید، حقایقی کلی و مربوط به جنبه متافیزیکی قرآن است. این حقایق اموری ثابت و دائمی است اما سایر موارد از عرضیات و صورت های قرآن است که عصری و تاریخی می باشد. وی این مطلب را در نوشته طوطی و زنبور آورده است .

آقای سروش برای نفس پیامبر نیز دو مرتبه قائل شده است: شخصیت برین و شخصیت فرودین. وی سپس گفته است: شخصیت برین پیامبر با شخصیت بشری و فرودین او سخن می گوید. شخصیت بشری پیامبر قدسی نیست و مانند سایرین می ماند. این بعد را تجربه های بیرونی پیامبر می سازد اما بعد علوی ایشان را تجربه های درونی تشکیل می دهد. بر این اساس پیامبر گاه از علم ناقص زمانه خویش بهره گرفته و تغذیه می نموده است و گاه از تجربه های درونی خویش بهره مند می شده است. به همین خاطر است که آیات قرآن دو گونه است: برخی از جنس علم ناقص زمانه و برخی معارفی بلند و علوی. شخصیت بلند ایشان آیاتی همچون « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ »[1] و « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏»[2] را می سازد و شخصیت بشری ایشان آیاتی مانند « حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ »[3] و غیره را می سازد.

 

بررسی و نقد

1- نکته اول اینکه خداوند متعال از آنجا که حکیم است، اهداف خویش را به زبان مردم بیان فرموده است و مثال هایی را در راستای فهم آنها بیان داشته است . مثلا گاه از شتر سخن به میان آورده است. اما در اینجا باید دانست اولا در قرآن کریم غیر از این مثالها، مسائل دیگر و موجودات دیگری نیز مطرح شده است که برای مردم آن عصر تازه بوده است. ثانیا الان هم شتر هست و می تواند مایه عبرت باشد لذا چه فرقی می کند پیامبر بگوید به شتر نگاه کنید و یا خداوند بگوید چنین مثالی بزند.

با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که نتیجه که آقای سروش بر نظریه خویش گرفته و آن را باعث آسان تر شدن فهم قرآن دانسته است، بر آن بار نمی شود. ما معتقد هستیم همه قرآن در همه اعصار باعث هدایت می باشد . این اصل حتی در مورد آیات منسوخ شده نیز جاری است زیرا در آنها بر اساس تنقیح مناط، حکم را به امور دارای ملاک واحد سرایت می دهیم . فرموده اند « العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد » این مانند امر نمودن به اکرام میهمان است . در گذشته نیز اکرام میهمان صورت می گرفته و امروز نیز صورت می گیرد . در زمان حضرت ابراهیم (ع) ایشان با گوشت گوساله و غذاهای آن روز این کار را انجام دادند و امروز با غذاهای امروزی این کار صورت می گیرد . ملاک و مناط در هر دو واحد است .

2- فرضیه آقای سروش با دیدگاه مشهور در این باره مخالف است . رأی مشهور این است که قرآن کریم از نظر شکل و معنا از جانب خداوند آمده و هیچ فرقی میان آیات تاریخی، اعتقادی ، سیاسی و غیره. همه آیات الهی جنبه قدسی و ملکوتی دارند.  همه آیات قرآن از بالا آمده و پیامبر هیچ گونه نقش فاعلی در آنها نداشته است. هرگز اینگونه نبوده است که پیامبر از خصوصیات عصر خویش تغذیه نموده و بر اساس آنها قرآن را ایجاد نموده است .

3- در اینجا سوالی مطرح می کنیم: اگر در قرآن کریم نیازی به تاویل نداریم پس درباره آیات خبریه که صفاتی را به خداوند نسبت می دهد چه باید گفت؟ در مورد آیاتی مانند « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏»[4] و یا آیه « وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا »[5] که معارف بلندی را بیان می کند چه باید گفت ؟ آیا نباید این آیات را تاویل کرد؟ روشن است که نمی توان به ظاهر این آیات تمسک کرد بلکه باید آنها را تاویل نمود. لذا اینکه ایشان مدعی شده فهم قرآن بر اساس فرضیه وی آسان شده لااقل درباره این آیات صدق نمی کند .   

2- خطا پذیری قرآن کریم بر اساس این فرضیه

یکی دیگر از نتایجی که آقای سروش بر نظریه خویش مترتب دانسته مساله خطا پذیری قرآن کریم است . وی گفته است: عده ای از متفکران معتقد هستند مباحث عبادی و اعتقادی قرآن خطاپذیر نیست. اما مسائل مربوط به طبیعت خطاپذیر است. این مطلب انشاء الله در جلسه بعد پیگیری می شود .

 



[1] سوره حدید، آیه 3.

[2] سوره بقره، آیه 115.

[3] سوره رحمن، آیه 72.

[4] سوره طه، آیه 5.

[5] سوره فجر، آیه 122