درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 22

بسم الله الرحمن الرحیم

 ویژگی وحی نبوت
 
 فرق نبی ، رسول و محدث(محدَّث) در احادیث
 
 بحث ما درباره احادیثی است که مربوط به بیان فرق مابین رسول، نبی و امام یا به تعبیری محدث وارد شده. در کتاب شریف اصول کافی بابی به همین عنوان در کتاب حجه (جلد اول) باب سوم است . مرحوم کلینی چهار باب در این کتاب نقل فرموده. حدیث اول وسوم صحیحه هستند. راوی حدیث اول زراره است از امام باقر(علیه السلام). حدیث سوم هم صحیحه احمد بن جعفر است از امام صادق(علیه السلام)نقل کرده است. درباره این روایات ابتدا جملاتی، عباراتی که در روایات است لازم است مورد بحث وتوجه قرار بگیرد آنگاه به جمع بندی بپردازیم، نسبت این روایات را با سایر روایات برسی کنیم که بحث بسیار دقیقی است. اما قبل از اینکه به مطلب دوم بپردازیم لازم است یک نگاه علمی، تحقیقی درباره خود روایات داشته باشیم تا فهممان نسبت به این روایات دقیقتر شود.
 نظر صدرا
  از شارحین کافی استفاده می کنیم از مرحوم صدر المتألهین که به شرح کافی پرداخته و قسمتهایی از آن را شرح کرده. در جلسه قبل عبارت ایشان را درباره رسول عرض کردیم. تعابیری که در چهار حدیث درباره رسول آمده بود رابیان کردیم وحال می خواهیم نکات توضیحی صدرالمتألهین ودیگران را درباره این جملات برسی کنیم تا برسیم به جملات نبی وبقیه مطالب.
 عبارتی که از صدرالمتألهین در جلسه گذشته عرض شد دو تا بود. یکی در ذیل حدیث اول بود که و«یعاین الملک» را ایشان شرح کرده بود« الرسول الذی تسمع الصوت ...و یعاین الملک » تصریح دارند که یعاین الملک در حدیث اول و سوم از مرتبه غیب به عالم شهود می آید و پیامبر حقایق را به صورت عقلی با آن مرتبه وجود عقلیش دریافت می کند بعد از مرتبه وجود عقلی به مرتبه وجود خیال می آید (سخن از نزول است ) و درمرتبه سوم از مرتبه وجود خیال که تجرد دارد اما تجرد برزخی دارد، به مرتبه حس یعنی چشم ظاهری .
 سوال
 سوال آیا این آخرین مرحله سیر نزولی است و همین جا تمام می شود ودر عالم خارج از این دستگاه بینایی وشنوایی تمثلی، مثالی ازآن حقیقت مجرد هم هست یا نه؟ آیا صرفا تنزل آن حقایق عقلی و آن مرتبه وجود خیالی و از خیالی هم حسی اما دیگر تعدیب عالم خارج یعنی عالم تبیعت می کند یا نمی کند؟ عبارت ایشان که خدمتتان خواندم این بود فرمود :
 «و قوله: و الرسول الّذي يسمع الصوت و يرى فى المنام و يعاين الملك، اى فى اليقظة و اذا عاين الملك فى اليقظة فكان سماع الصوت و الكلام منه أيضا فى اليقظة، و وقوع ذلك ليس من جهة اسباب خارجية طبيعية بل هو بروز من مكامن الغيب الى عالم الشهادة، فان الّذي يرى بعين الخيال اذا قوى و اشتد تمثله انفعل منه الحس الظاهر و تعدى الى الخارج من غير ان يكون فى مادة طبيعية، و كذا ما يسمع بسمع الباطن اذا قوى ينفعل منه الاذن و يتعدى صورته الى الكلام الظاهر كما مر.» [1]
 تا اینجا حفظ ظاهر از او منفعل می شود. این در دستگاه باصره هم مثالی از آن حقیقت را می بیند. اما آیا دیگر مصداقی در عالم خارج دارد یا نه؟ فرمود:« و تعدی الی الخارج» یعنی خارج از این دستگاه ادراک، خارج از وجود پیامبر چیزی پیدا می شود منتها در ادامه فرمود: من غیران یکون فیه ماده طبیعیه. بدون اینکه در یک ماده طبیعی باشد. این عبارت یک مقدار ایهام ، ابهام دارد. هم تعدیب عالم خارج می کند پس صرفا در محدوده قوه باصره نمی ماند وخارج می شود. خوب اگر خارج می شود،خارج از محدوده قوه باصره دیگر عالم طبیعت است.حالا این عالم طبیعت کوه باشد ،سنگ باشد،هوا باشد،آب باشد، هر چه باشد عالم طبیعت است. این عبارت که اینجا دارد،من غیر عن یکون فیه ماده طیعیه ،حالت دو پهلو است که چطور می شود که نباشد.
 اما عبارتی که در ذیل حدیث سوم داشتند مشکل را حل می کند. عبارت این بود که : «فان المعرفة العقلية اذا قويت او اشتدت تصورت بصورة مطابقة لها و ربما تعدت من معدن الخيال الى مظهر خارجى كالهواء الصافى فيكون الهواء كالمراة.» این مطلب مثل همان روایت است اما روشنتر است . مظهر این ظهور ماده خارجی است مثل هوا. معنی آن این است که صورتی که تمثل یافته اول حقیقت عقلی بوده، که صورت نداشته و بعد تنزل پیدا می کند و صورت برزخی پیدا می کند بعد صورت حسی پیدا می کند این یک مظهری می خواهد که آن مظهرش عالم خارج است که می شود مثل هوا. البته عبارت است « ربما تعدت » یعنی چه بسا، ممکن است، گاهی ، یعنی اینجور نیست که الزاما باید این قضیه رخ بدهد. می شود در مرحله بینایی کار تمام شود اما ممکن است تعدی پیدا کند به عالم خارج.
  پس بنابراین این دو عبارت را که از مرحوم مطالهین که در ذیل حدیث اول بود «تعدی الی الخارج من غیران یکون» .
 
 دلیل عقلی برای امکان تمثل
 بالاخره باید تصمیم بگیریم .قضیه به این صورت می شود که یک وقت بحث را از زاویه عقل وتحلیل عقلی مطالعه می کنیم که اینجا یک سوال مطرح می شود که آیا امکان دارد که یک حقیقت مجرد به تجرد عقلانی تمثل پیدا کند به صورت برزخی وبعد تنزل پیدا کند به صورت حسی وحتی مثالی در عالم خارج طبیعت پیدا بکند یا نه ؟ آیا امکان دارد یا ندارد؟ مانعی ندارد امکان پذیر است.
  بله ، اما چرا می گوییم امکان پذیر است؟ اگر ما از عقل سوال کنیم که آیا ممکن است یک واقعیت که دارای تجرد است می تواند تجسم پیدا کند؟ می گوید نه .چون دارای دو نحوه ، واقعیت باشد کثرت الواحد وحدت کثیرا و تعارض هم هست، این مجرد هست بعد ندارد، جسم ندارد، ماده ندارد. تجسم جسم است بعد دارد ماده دارد تناقض هم هست نه نمی شود لذا بحث از تجسم را بگذاریم کنار. تجسم نشدنی است. انقلاب درذات به وجود می آید یعنی شیء مجرد ینقلب الی شیء مادی این دیگر مادی نیست فبدل انقلب الی موجود مادی. مثل اینکه بگوییم آب بخار می شود که می گوییم حالا آب نداریم.
 این امکان ندارد که مجرد که هویت او همراه با تجرد است، منزه از ماده است این هویت را از دست بدهد بشود مادی. اصل قضیه ممکن است در سیر تکاملی باشد همان بحث حرکت جوهریه اما اگر به فعلیت تجردی رسیده است دیگر بر نمی گردد به تجرد نازل خودش این یک صورت قوی واقوا است.
  تجسم را به لحاظ عقلی نمی شود قبول کرد اما تمثل چی؟ معنی تمثل این است که مثلی، نمادی از او بشود که حاکی از او بشود چون مثل حاکی بودن است، حکایت می کند این مانعی ندارد یعنی یک چیزی مانند او باشد در مرتبه نازلتر و خود او سر جای خودش است دراین تمثل این واقعیت هیچ جابجا نمی شود. اگر برگردیم و با چشم عقلی دوباره نگاه کنیم باز هم سر جایش است. منتها ما یک چشم عقلی داریم، یک چشم فعلی، یک چشم حسی. مثالی برای او حاصل شود در نشئه خیال مانعی ندارد، درنشئه حس هم مانعی ندارد ، حتی در عالم طبیعت هم مانعی ندارد چون او که نمی خواهد جسم بشود ایجاد مثل له هست مماثل هست الا در واجب الوجود.
 
 واجب الوجود تمثل نیابد
  اینکه در واجب الوجود می گوییم لیس کمثله شیئ مثل ندارد چون این هر چه باشد ممکن الوجود است.او واجب الوجود است.مثال دارد ولی مثل ندارد اما در ممکن الوجود می شود فرض کرد.
  بنابراین در تمثل مانع عقلا ندارد آیا دلیلی داریم که همچین چیزی بتواند واقع شود؟ این امکان است آیا بر وقوع آن هم عقل حکم دارد؟به ما هو دلیلی بر لزوم نداریم اما اگر عقل آمد و یک مسئله ای را به نام نبوت اثبات کرد (فلاسفه هم همین کار را می کنند ) اگر نبوت را بپذیری اینجا عقل می گوید بله. باید این تمثل انجام بگیرد چون نزول بدون این نمی شود .تجسمش که نشدنی است می شود تمثل.
 پس آیا تمثل امر واجب و لازم است؟ بحکم العقل به ما هو هو لا اما بعد اثبات نبوت نعم.
 
 محدوده تمثل
 خوب اندازه و محدوده اش تا کجا؟ تا این مرحله که خود نبی حقایق را به مرتبه عقلانی دریافت کرده و تنزل پیدا می کند به مرحله خیالی وحسی ، تا اینجا کار تمام می شود. آیا حالا باید در خارج از حس نبی، دستگاه بینایی، شنوایی او در عالم طبیعت هم مثالی برای او باشد که دیگران هم بتوانند ببینند ؟ یک امر شخصی و قضیه شخصی است مثل کشفهای باطنی ، حالات باطنی، تجربه های درونی .یعنی یک تجربه بدنی شخصی است نه یک تجربه بدنی نوعی.
 اگر ما دلائل نقلی نداشته باشیم که صریح آنها این باشد که این جنبه نوعی دارد می گوییم این تمثل از دستگاه بینایی و شنوایی خود نبی است. این که می بینید گاهی فلاسفه درتعابیرشان اینها هست که مطلب را به لحاظ عقلی فعل دیده اند اما حالا صدرالمتألهین نمی تواند با نگاه عقلی صرف حرف بزند چون می خواهد کافی را شرح کند. ظاهر کلام تا دلیل بر تاویلش نباشد اگر عدول بکنی تفسیر به رای است چه کلام معصوم چه کلام خدا. تا می شود ظاهر را باید حفظ کرد ما دلیل نداریم که تند و تند تاویل کنیم. تاویل اصل نیست. اصل این است که اصل به مدلول کلام اصل عقلایی است. خداوند وپیامبران ومعصومین هم این اصل را برای عقلا می گویند. از این عدول کردن دلیل می خواهد. این مسئله دقیقی است لذا صدرالمتألهین اینجا که آمده درمحضر امام باقر نشسته است چاره ای نمی بیند جز اینکه به ظاهر کلام اخذ کند.می گوید :یعاین الملک. یا در حدیث سوم که بیان کرد می فرماید:: الرسول هو الّذي يأتيه جبرئيل عليه السلام قبلا فيراه و يكلمه فهذا الرسول و اما النبي فهو الّذي يرى فى منامه نحو رؤيا ابراهيم عليه السلام ...» [2]
  مقابلش چهره به چهره صحبت می کند.
 آیاعقلا منعی دارد که ناچار باشد عقل را قرینه کند؟نه هم خود جبرئیل می تواند مثلی برای خودش در هوا بسازد هم خدا می تواند بسازد. تجسم که نیست ،تمثل است تمثل اگر نشود تمثل برزخی که نمی شود. اگر می شود تمثل یک ظاهرش این است. آن وقت آن روایاتی که اشاره کردیم وزیاد است ( مثل دحیه کلبی ،فرشتگانی که بر حضرت ابراهیم درقضیه لوط آمدند که حتی قوم لوط آنها را دیدند) پس این شرط نیست که صرفا دردستگاه بینایی پیغمبر یا ساره همسر حضرت ابراهیم یا حضرت لوط این محفوظ باشد فتعدی الی الخارج ربما تعدی الی الخارج .این ظاهر کلام نیست.
 
 نکته:
  لازم نیست که تجسم باشد. تجسم یعنی تبدل شیئ غیر جسمانی الی جسم. اما اگر گفتیم تمثل ایجاد مثل فی عالم ماده غیر هوا مثل له. پس این دیگر در عالم طبیعت است. هوا می شود مثل آینه. آینه چه طور عکس را نشان می دهد هوا هم همان مثل را نشان می دهد. پیغمبر می بیند آنها هم می بینند. این هیچ گونه محضور عقلی ندارد، ظاهر کلام این است و مجموعه روایتها هم همینها را دلالت می کند. به نظر حقیر این سراری که علامه دارد هم در ذیل آیه سوره مریم « فتمثل لها بشرا سویا » هم در آن آیه و هم در آیه سوره شعری «انه تنزیل رب العالمین... » آنجا هم اصرار دارد که در عالم طبیعت چیزی واقع نمی شود فقط وقوع پیدا می کند مثل دردستگاه بینایی پیغمبریا حضرت مریم تمثل لها حسب الباب در سوره شعری هم می فرماید این قلبک آورده است که معنای آن این است که حقیقت را با هویت باطنی خودش که یک صفت باطنی بین نبی و جبرئیل و آن حقایق است. دو اثبات می کنند که خلاف این نمی شود گفت. یکی این است که اگر این در محدوده دستگاه بینایی، خیال ، وجود خود پیغمبر نباشد در عالم طبیعت محقق شود و تمثل پیدا کند خوب قبلی هم باید بشود. ما عرض می کنیم که مواردی داریم بقیه می دیدند آنها را شما چه می فرمایید؟ قضیه جبرئیل ودحیه کلبی و در جاهای دیگر در مورد اینها شما چه می فرمایید؟ ثانیا این که باید دیگران ببینند شما دارید یک پدیده خارق العاده را با مقیاسهای عادی قضاوت می کنید. نه حالا اگر بگوییم ایجاد می شود و خدا اگر خواست یک عده بدانند و یک عده ندانند. چه مانعی دارد یک جا ببینند یک جا نبینند؟ بحث خارق العاده است شما چه طور شده آمدید یک بحث خارق العاده را که وحی است وکلش خارق العاده است.
 
 معجزه امری برهانی
 خود علامه در بحث معجزه که برهان است یا خطابه است را خیلی خوب توضیح داده است و می فرماید که برهان است. چون ارتباط وحیانی خارق العاده است. ادعا می کند پیغمبر که من پیغمبرم و معرفت خارق العاده دارم. می گوید خارق العاده اگر راست می گوید باید بتواند یک خارق العاده دیگر بیاورد. بعد علامه یک استثناء دیگر هم فرموده اند که لازمه آن این است که ما به معرفتهایمان دیگر نتوانیم اطمینان کنیم چون که معرفتهای ما به حس بر می گردد واگر حس هم خطا پذیر باشد که نشود به آن اعتماد کرد یعنی چیزی در هوا باشد و ما نتوانیم ببینیم ولازمه آن این است که ما به معرفتها اطمینان نکنیم. چون معرفتها به حس برمی گردد واگر حس هم که ریشه این معرفتها است لرزان شد به شفافیت گرفتار می شویم که این یک دلیل معرفت شناسی و یک بحث کلامی است و اعتقادی.
 آن هم جوابش این است که نه خیر مگر خارق العاده های دیگر باب علیت رانقل کرد شما چه طور معجزه را می گویید علیت دارد ولی خودش است آیا معجزات با علیت، نظام طبیعت تعارض دارد؟علیت را متزلزل می کند؟ می فرماید نه خیر چون یک امر استثنایی است که علیت دیگری دارد. مگر شتر که از کوه درآمد مقام نظام تناسل درحیوانات را به هم زد؟ ما دیگر اطمینان نمی کنیم، شتر داران نظام تناسل را کنار می گذارند؟ نه آن قانون سر جای خودش است این هم یک امر استثنایی است. خارق العاده است.
  برای بنده تعجب است که علامه این جور استدلال کرده که با شخصیت علامه نمی سازد وحقیر معتقدم که اینها وارد نیست. استاد جوادی هم راه علامه را در این حقایق دارند ولی به نظر من اینها درست نیست وهیچ مانعی ندارد .ما یک ضوابطی داریم تا دلیل قطعی بر عدول از ایها نداشته باشیم نمی توانیم از اینها عدول بکنیم هیچ چیزی هم بر خلافش نداریم که عقل ادعا نمی شود چرا نمی شود همه اینها جواب دارد و نمی شود که بدن جواب باشد و این فرمایشات صدر المتألهین بود که در شرح کافی فرموده اند تعد الی الخارج هم هست تا مساله هوا،هوای سافی هم آورده می شود مظهر معنای آن می شود واقعا یکلی برای آن موجود برزخی در عالم طبیعت تحقق پیدا می کند و این مسئله ای است که می توان عقل بر آن نظر داد وهیچ مشکلی ندارد.
 
 نکته :
  می شود آنها را تاویل کرد اما دلیل می خواهد و عرض بنده این است که بدون دلیل نمی شود چون محال که نیست. اگر محال شد باید یک قرینه نقلی بیاورید که مراد این است.و شما دلیل نقلی ندارید. پس اگر دلیل عقلی و نقلی نیاوریم می شود پیش داوری و این درست نیست.
 
 تمثل یا تجسم
 تجسم یعنی اینکه یک شیء مجرد تبدیل شود به یک شیء جسمانی اماتمثل یعنی هویت آن شیء بر سر جای خودش است مثل عکسی که از ما می گیرند و وجود ما هیچ تغییری نمی کند. و فقط حکایت گراست.پس مثل جبرییل با اینکه حقیقت وهویتش در همان نشئه وجودی خودش هست، برای پیامبر یا مریم سلام الله علیهما نمود می کردند. اگر چه بگوییم وقتی تمثل کرد مادی است و قابل رویت برای دیگران. پس تمثل یعنی مثل آن در عالم جسم یا خیال ویا در عالم حس وظاهر پدید می آید.
 وقتی پیامبر را در هر نشئه مثلا در باطن یا نشئه برزخی ببینم آن جبرئیل حقیقت متناسب با آن نشئه تکلم می کند پس حقیقت جبرئیل دروجود دارد.
 و این متناسب با همان شعر اما علی است که فرمودند:
 يَا حَارِ هَمْدَانَ‏ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي‏ مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
  این شبیه این است که بگوییم امواجی در عالم پخش می شود و هر گیرنده ای آن را می گیرد.این همان تمثل است.
 این آقان تجسم ملک را قبول ندارد و اما تمثل را هم میگویند به این گونه است که در دستگاه بینایی وشنوای پیامبر یا غیر پیامبر این اتفاق می افتد.
 بنابر این ما اگر بخواهیم موضع بگیریم از میان این ادله، باید همین موضع را اتخاذ کنیم.
 
 دیدن یا شنیدن وحی برای دیگری
 اینکه در تکلم خدا با موسی یا موارد دیگر، دیگری هم می تواندبشنود می گوییم اگر کسی باشد ممکن است بشنود ممکن است نشنود از این باب که چون این امر امری خارق العاده است اگر خدا اراده میکرد می شنوید کما اینکه خود پیمامبر می شنوید و اگر اراده نمی کرد نمی شنوید. پس این حرف علامه که می فرمایند: «اگر می بود دیگران هم می دیدند یا می شنیدن»، را نمی پذیریم و می گوییم اولا دیگران دیده اند و شنیده اند و ثانیا آنجا که ندیدند ویا نشنیدن صلاح نبوده است.
 و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد وآله الاطهار


[1] . شرح اصول الكافي ج‏2 444 الشرح ..... ص : 435
[2] . شرح اصول الكافي ج‏2 447 الحديث الثالث و هو الثامن و الثلاثون و ...