درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 3

بسم الله الرحمن الرحیم

 روش شناسی وحی
 
 شناخت وحی از طریق وحی
  قبلا چهار روش برای درک حقیقت وحی بیان کردیم و گفته شد روش حسی هیچ گاه نمی تواند ماهیت وچیستی وحی را بیان کند زیرا وحی یک پدیده ی ماوراءحسی است .ما تنها از طریق حس پدیده های مادی وطبیعی را مورد مطالعه قرار می دهیم. مگر اینکه بگوییم محصول وحی از طریق گفتار وحس قابل شاخت است.
 و روش عقلی فلسفی، روشی است که می توان برای شناخت حقیقت وحی از آن بهره گرفت. واما علمی که از این راه به دست می آید اولا "حصولی است (مفهومی است) ثانیا"کلی است. پس اگر قرار باشد که مطالب ریز و جزیی در اختیا رانسان باشد، از راه تفکر فلسفی و عقلی نمی شود.
  اما با اینحال اینها مانع از تفکر عقلی دربحث وحی نمی شود سومین راه، راه شهود درونی وعرفانی است.از این راه نمی توان درباره پدیده وحی به طور خاص (وحی رامعرفتی بدانیم که از حیث مرتبه ی وجودی در مرتبه ای بالاتر ازمرتبه ی وجودی عارف قرار دارد ) بحث کرد..
 نکته:
 اینکه چه چیزی را می توان شهود و عرفان کرد، نمی توان از عرفان بپرسیم و اینگوه پرسش ها را باید از عقل پرسید و به همین خاطر گفته اند عرفان وام دار فلسفه است یعنی از عارف نمی توان پرسید چه چیزهایی را میتوان شهود کرد.این سوال راعقل جواب می دهد اگر چه درست است که در راه، امکان دارد عارف به جاهایی برسد که عقل و می ماند.
 عقل شالوده وراه عرفان رامشخص می کند. عقل فلسفی می گوید اگر حقیقتی ما فوق وجود نفس است وعلت او و از شئون او هم نیست علم حضوری به آن ممکن نیست. ولو علم پیامبر باشد به خدای متعال که فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک » زیرا با حفظ آن مرتبه با آن خصوصیت خویش برای شخص قابل شهود نیست
 و اگر علت هم نباشد و حقیقتی بالاتر از مرتبه وجودی عارف باشد، منطقاً این مرتبه را عارف نمی تواند شهود کند. و لذا ابن عربی گفت عارف در مورد وحی به معنی اخص ساکت است. اما وحی به معنی اعم مثل الهامات وشهودات و... امکان دارد و بحثی نیست. اگر ما آن پدیده راپایین ترازمرتبه عارف درنظر بگیریم که وحی به معنای اعم است، دیگر آن وحی خاص نیست.
 مرتبه ی پیامبر نسبت به سایرین:
 اینکه گفته می شود «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل » مراد از علماء دراین حدیث نبوی ائمه اطهار (علیه السلام)است که انسانهایی هستند با ظرفیت خاص و براین مطلب هم هم دلیل عقلی داریم و هم دلیل نقلی.
 ما وقتی دلیل نقلی وعقلی برای برگزیده بودن انبیاء داریم مثلا سوره انبیاء را ببینید:
 « وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ ...وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» [1]
 و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه راست درآورديم، و نوح را از پيش راه نموديم، و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف ... و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم‏]، و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم.
 
  یعنی می فرماید: انبیاء اجتبیناهم هستند یعنی گل چیده شده اند وهدایت های ویژه ای مربوط به آن ها شده است. و به آنها اقتدا کن . معلوم است پیامبراسلام نمی تواند به افراد در مرتبه پایین اقتدا کند.
 و دلیل عقلیش هم این است که معرفت وحیانی ما فوق عقل است ،که اگر چنین نبود پس حجت باطن کافی بود.
 نکته:
 اعمالی که خداوند متعال انجام می دهد جُزاف. نیست هیچ خللی درآن صورت نمی گیرد زیرا ناشی ازعلم ذاتی الهی است ودر علم الهی که عین ذات اوست هیچ گونه خللی واردنیست. لذا اینکه چرا فلانی امام یا پیامبر بشود و تعداد ائمه دوازده نفر است یا نماز صبح دو رکعت است،حتماً در علم واقع خصوصیتی دارد وبرای ما فرق می کند زیرا درعلم الهی ترجیح بلا مرجحی نیست یعنی گزاف وهمین طوری نیست، بلکه ملاک ومعیاری دارد.واینکه ما نمی توانیم بفهمیم به خاطر آن است که ظرف عقل بشری محدود است. پس اینکه آن شخص امام یا پیامبر شده است نه اینکه این شخص که الان نشده هم می توانشت بشود و خداوند این شخص را انتخاب کرده بدون مرجح. و ما می تونیم بر اساس روش لمی و علم اجمالی این را بفهمیم که بگوییم چون نظام نظام احسن است و تجلی علم ذاتی حضرت حق است ووجود خداوند هیچ نقصی در خصوصیاتش وشئونش نیست، پس قطعا یک نکته ای دارد ولی ما نمی دانیم.
 واین که گفتیم یک مبناست و اگر قبول نکنیم همه چیز به هم می ریزد و درواقع می شود همان حرف اشاعره که می گویند: آنچه آن خسرو کند شیرین بود یعنی هرچیزی ولوامر جزاف را می توان به خدای متعال نسبت داد.
 وحی بحث غیب است « ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک » و در جای دیگر می فرمایند «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک» مثل جزییات غیبی معاد وقیامت.یعنی هرچه هم تلاش عقلانی کنیم نمی فهمیم مثلا در جریان حضرت مریم سلام الله چه گذشت. و این حقایق غیبی است که ممکن نیست با عقل درک کرد. و همینطور معاد.
 بنابراین نمی توان در این مطلب که شهود و تجربه نبوی بالاتر از تجربه عرفانی متعارف است. وچون بالاتر است درکش برای عارف امکان ندارد.
 استاد جوادی آملی در جلد سوم تفسیر موضوعی شان در بحث وحی و نبوت در قرآن درصفحه 56 - 57 این مطلب را ذکر فر مودند.
 می فرمایند : تجربه انبیا ویژگی خود را دارد که هرگز نباید با سایر مصادیق حتی با تجربه دینی عارفان برجسته اشتباه شود.وحی تشریعی انبیاء ــ که یک سلسله معارف را به آنها می رسانند ــ از وحی تکوینی ــ که مثال به حضرت نوح می فرمایند این کار را انجام بده ــ آنها ممتاز است چه رسد به مصادیق دیگر وحی .
 فایده تجربه عارفانه در شناخت وحی
 در بحث روش شناسی این را بگوییم که : این درست است که از نظر شناخت عارف نمیتواند تجربه نبوی را به صورت کامل درک کند ،اما یک فایده دارد وآن اینکه چون سنخ اینها یکی است یعنی حقیقت واحد مشکک است . لذا اگر کسی مصداق از یک حقیقت راشهود کند ، این تجربه به مرتبه ی پایین اواین امکان را می دهد که تصویر نزدیک تری به واقع آن مرتبه ی بالا تر داشته باشد. مثل گرسنگی، سیری ،رنج، تقوا وعصمت ، ... که اگر کسی تجربه کرده باشد مرتبه بالاتر آن را می فهمد . بنابراین عارف می تواند تصویر روشن تری نسبت به وحی داشته باشد. زیرامرتبه ی ما دون آن مرتبه ی هم سنخ را شهود کرده است.
 چند منبع مطالعاتی
 اگر بخواهید در این زمینه کتبی را ببیند:
  جلد سوم تفسیر موضوعی آیت الله جوادی
 تفاسیر موضوعی که شده از جمله پیام قرآن آیت الله مکارم شیرازی در جلد اول
 منشور جاوید آیت الله سبحانی در جلد نهم
  استاد مطهری در کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی و در کتاب نبوت
  همچنین المیزان در جلد دوم بطور موستوفا در تفسیر213 بقره [2] وهمچنین در جلد هیجدهم در تفسیر آیه شریفه 42 شوری [3]
 فرید وجدی در دایرة المعارف قرن اللعشرین که دارند، ذیل ماده وحی
 رشید رضا در کتاب الوحی المحمدی که یک کتاب ابتکاری خوبی است،
 آقای محمد عبده در کتاب رسالة التوحید
 شواهد الربوبیه اسفار، و...این مطالب را مطرح فرموده اند.
 نکته:
  شبهه باید نوع آن دیده شود گاه نظریه صرفا"فلسفی است در اینجا از روش عقلی بهره گرفته می شود. گاه صاحب نظریه می گوید اگر به قرآن رجوع کنیم همین نظریه را ثابت می کند ، دراینجا باید هم نظریه را از نظر درون بینی دید وهم از نظر برون بینی . ا گر کسی بخواهد راجع به انقلاب اسلامی نظریه پردازی کند مجاز است.شرط آن این است که نظریه او با واقعیات نظام منا فات نداشته باشد .اگر معارض باشد ،این تحقیق ونظریه باطل است.درباره هر پدیده ای باید چنین کرد. و این که ما می گویی اول باید رفت سراغ وحی به همین خاطر است. تا ببینم از خود وحی چه می فهمیم سپیس ببینیم که دیگران در این مورد چه گفته اند.هرکس هرچه بزرگ باشد و هرچه گفته باشد به بزرگی قرآن و مطالب قرآن نیست.
 
 «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


[1] . الأنعام : 84 ــ 87
[2] . کان الناس امة واحده...
[3] . علامه طباطبایی معتقد است که این سوره شوره در مورد وحی است چون آیه اول و آیه آخر هم در باره وحی است.