1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اخلاق و معنویت، ادامه نقد کتاب مسیر پیامبری
بحث اول: موضوعات قضایا اخلاقی
گفته شد افعالی مثل تکلم، مشی و خوردن با عناوین اولیه خویش نسبت به حسن و قبح لابشرط هستند و نه حسن اخلاقی و تشریعی دارند و نه قبح اخلاقی. ممکن است سوال شود که هر فعلی که از انسان صادر می شود یا ذیل عنوان عدل و یا ظلم قرار می گیرد در این صورت چگونه می گویید که این گونه افعال حسن و قبح ندارند؟
پاسخ آن است که افعالی که از انسان صادر می شود یک عناوین اولیه دارند، و این عناوین همان است که باعث جدایی و تمیزی آنها از یکدیگر است. اینها افعال را مرزبندی و متمایز می کند. این عناوین اولیه، عناوین محسنه یا مقبحه نیستند، بلکه تنها فعل را معرفی می کنند. مثلا اکل بما هو اکل، نه حسن دارد و نه قبح؛ حسن و قبح اصلا مربوط به این عناوین نیست بلکه در مورد عناوین ثانویه معنا پیدا می کند.
نکته دیگر اینکه فرق بین عدل و ظلم با سایر عناوین این است که این دو مفهوم، مفاهیمی شالوده ای هستند و حسن و قبح آنها ذاتی است و هرگز از آنها منفک نمی شود همچنین مزاحمی هم برای آنها یافت نمی شود، اما حسن و قبح عناوین دیگر مانند صدق و کذب هر چند فی نفسه برای آنها ثابت است اما ممکن است مزاحم پیدا کرده و تحت عنوان دیگری برود.
گاهی اوقات در این موارد سخن از مصلحت و مفسده به میان می آید و آنچه مصلحت داشته را حسن و آنچه مفسده دارد را قبیح گویند، اما این دو مفهوم نیز به عدل و ظلم بر می گردند، هر جا عدل تحقق پیدا کند قطعا مصلحت دارد و هر جا ظلم شکل گیرد قطعا مفسده دارد.
در مورد اخباری و انشائی بودن احکام اخلاقی نیز گفته شد این احکام یک وجه انشائی و یک وجه اخباری دارند. از جهت انشائی صدق و کذب درباره آنها راه ندارد، اما از جهت اخباری صدق و کذب راه دارد.
تا اینجا معلوم شد که قضایای اخلاقی موضوعاتی دارند که هم عناوین اولیه دارند و هم عناوین ثانویه. در قضایا اخلاقی، از جهت موضوعاتشان، حسن و قبح راه پیدا می کند و این حسن و قبح در نهایت به عدل و ظلم بر می گردد. عدل و ظلم نیز که شالوده همه مفاهیم اخلاقی هستند و سایر مفاهیم به این دو بازه می گردد، اعتباری هستند، اما اعتباریاتی که همانند مفاهیم فلسفی منشاء انتزاع دارند.
امور اعتباری محض مانند اعتبارات اجتماعی نیز اگر به یک اغراض عامه بشری برگردد، نشان دهنده فطری بودن آنها است و فطرت امری واقعی خواهند بود، اما اگر اینگونه نباشند و تنها برای گروهی ارزش داشته باشد دیگر ارزش نداشته و منشا حقیقی ندارند.
معنای افعال و صفات حسن و قبیح
حسن به چیزی گفته می شود که فاعل آن نزد عقلا مستحق مدح است و قبح چیزی است که فاعل آن نزد عقلا مستحق ذم است. در تعریف دیگر گفته اند کاری که مستحق ثواب در آخرت است را فعل حسن و آنچه مستحق عقوبت است را فعل قبیح گویند. در مورد صفات نیز گفته می شود آنچه کمال وجودی باشد را صفت حسن گویند و آنچه نقص وجودی است مانند جهل و ترس را صفت قبیح گویند.
نکته قابل توجه در اینجا این است که اگر صفات اخلاقی را به کمال و نقص نفس برگردانیم در این صورت دیگر به خداوند بر نمی گردد، اما اگر آن را به کمال و نقص وجودی برگردانیم در این صورت در مورد افعال و صفات الهی نیز معنا پیدا می کند. اولین کسی که به این نکته توجه کرده فاضل قوشجی است. وی گفته است اگر مباحثی که درباره حسن و قبح افعال و صفات گفته می شود مربوط به نفس باشد، مباحثی حقوقی خواهد بود و دیگر بحثی کلامی نخواهد بود، زیرا مباحث کلامی مربوط به افعال و صفات الهی است، اما اگر بجای کمال و نقص نفس، سخن از کمال و نقص وجودی گفته شود در این صورت به فعل و صفات الهی بر می گردد و بحثی کلامی خواهد بود.
ریشه حسن و قبح افعال
فعلی که از فاعل مختار صادر شده است را باید ببینیم آیا این فعل در جایگاه خودش قرار گرفته یا نه؟ اگر در جای خودش قرار گرفته عنوان عدل از آن انتزاع می شود و الا تحت عنوان ظلم می رود. عنوان عدل ملازم با حسن است. عدل مفهومی است که نزد عقل حسن دارد و ظلم مفهومی است که نزد عقل قبح دارد.
شهید مطهری نظرشان این است که حسن و قبح به فطریات بر می گردد یعنی آنچه فطرت خوب و بد می داند همان حسن و قبیح است. نظریه دیگر مصالح و مفاسد نوعی را بیان می کند، یعنی وقتی سوال می شود افعال چرا حسن و قبیح هستند می گویند چون مصلحت نوعیه یا مفسده نوعیه دارند. این دیدگاه مشهور علمای اصولی است. نظریه دیگر این است که فطرت و مصالح و مفاسد نوعی همه به کمال و نقص وجودی برمی گردد، و لذا آن چیزی که هماهنگ با کمال باشد عدل و آنچه عدل باشد حسن است.
بحث دوم: محمولات قضایایی اخلاقی
قضیه از موضوع و محمول تشکیل شده است. درباره موضوعات قضایای اخلاقی بحث شد. اکنون به محمولات این قضایا می پردازیم. محمول این قضایا دو مفهوم بیشتر نیست حسن و قبح. برخی ها تصور کرده اند که مفهوم حسن و قبح عناوینی حقیقی هستند، مانند اینکه یک زیبایی و زشتی طبیعی داریم که با حس برای ما قابل درک است. آنها گفته اند زیبایی ها و زشتی های اخلاقی را نیز با حس خودمان درک می کنیم، با این تفاوت که زیبایی ها و زشتی های طبیعی از سنخ کیف است، اما حسن و قبح از سنخ معنا است.
در مورد این سخن باید دانست که اولا: در مورد زیبایی های خارجی نیز حرف است و برخی معتقدند که اینها واقعیت ندارند بلکه زیبایی و زشتی آنها وابسته به قوای ادراکی ما است، یعنی این خاصیت قوای ادراکی ما است که اینگونه آنها را زیبا یا زشت می داند و لذا ممکن است همین ها برای موجود دیگری به خاطر قوای متفاوت او، برعکس باشد.
ثانیا: طبق نظر مشهور، که می گویند صفات طبیعی واقعیت دارند، باز حسن و قبح اخلاقی اینگونه نیستند که ما بازاء خارجی داشته باشد.
در این میان برخی دیگر گفته اند حسن و قبح صرفا اعتبار محض هستند که روی اغراضی وضع شده اند. دیدگاه سوم این است که اینها مفاهیمی اعتباری هستند، اما منشا انتزاع دارد. با این توضیح که انسان موجودی است که قابلیت ها و اهداف و اغراضی به لحاظ خلقت و واقعیت های تکوینی دارد. هر فعلی که متناسب با این قوا و استعدادهای انسان باشد، حسن خواهد بود و هر فعلی که بر خلاف آن باشد، قبیح خواهد بود.
نتیجه بحث تا اینجا این شد که قضایا اخلاقی، چه از جهت موضوعات و چه محمولات، مفاهیم اعتباری و انتزاعی هستند، و هر چند مابازاء خارجی ندارند اما همانند مفاهیم فلسفی منشا انتزاع دارند. بر اساس آنچه گفته شد این سوال نیز پاسخ داده می شود که آیا احکام اخلاقی برهان بردار هستند یا نه؟ همان گونه که قضایای فلسفی برهانی هستند، قضایای اخلاقی نیز همین گونه برهان بردار هستند.
ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.