1402/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نقد مسیر پیامبری، عدم انتخاب زنان به عنوان پیامبر
امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه در روایتی می فرمایند: « الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ [أَجَابَ] أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه»[1] : علم بسته بعمل است پس هر كه دانست عمل كرد (و گر نه در حقيقت ندانسته است) و علم عمل را نداء ميكند (بسوى خود دعوت مىنمايد) اگر (دعوت) آنرا پذيرفت از آن علم سود برده ميشود و گر نه علم از عمل دور مىگردد (از آن علم سودى نمىرسد چنانكه از نادانى سود بدست نمىآيد پس اين علم با جهل در سود ندادن يكسان است).
این روایت در کتاب غرر الحکم در دو شماره 142 و 143 به صورت دو فقره آمده است[2] . مرحوم آقا جمال خونساری نیز در شرح غرر، این روایت را توضیح داده است.
روایتی قریب به همین مضمون از امام صادق (ع) در کافی، کتاب فضل العلم، باب استعمال العلم نقل شده است: « الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ»[3] : علم با عمل همدوش است (نجات و رستگارى انسان بهر دو مربوط است) هر كه بداند بايد عمل كند و هر كه عمل كند بايد بداند، علم عمل را صدا زند اگر پاسخش گويد بماند و گر نه كوچ كند.
ابن کثیر نیز در کتاب «البدایه و النهایه» با تفاوت اندکی این روایت را از امیرالمومنین (ع) نقل کرده است.[4]
ابن ابی الحدید در شرح این روایت گفته است: «لا خير في علم بلا عمل و العلم بغير العمل حجة على صاحبه و كلام أمير المؤمنين ع يشعر بأنه لا عالم إلا و هو عامل و مراده بالعلم هاهنا العرفان و لا ريب أن العارف لا بد أن يكون عاملا.
ثم استأنف فقال العلم يهتف بالعمل أي يناديه و هذه اللفظة استعارة. قال فإن أجابه و إلا ارتحل أي إن كان الإنسان عالما بالأمور الدينية ثم لم يعمل بها سلبه الله تعالى علمه و لم يمت إلا و هو معدود في زمرة الجاهلين و يمكن أن يفسر على أنه أراد بقوله ارتحل ارتحلت ثمرته و نتيجته و هي الثواب فإن الله تعالى لا يثيب المكلف على علمه بالشرائع إذا لم يعمل بها لأن إخلاله بالعمل يحبط ما يستحقه من ثواب العلم لو قدرنا أنه استحق على العلم ثوابا و أتى به على الشرائط التي معها يستحق الثواب».[5]
اگر بگوییم علم خودش بدون عمل هم ثواب دارد زیرا خود علم آموزی اگر همراه اخلاص باشد نیز یک کار و عمل است، می گوییم در صورت عمل نکردن، آن ثواب حبط می شود.
ابن میثم در شرح این روایت می گوید:
خداوند بزرگ براى نفس عاقله دو قوه علمى و عملى قرار داده و كمال نفس را نيز وابسته به اين دو قوه علم و عمل شمرده است، علم تنها موجب كمال نفس نمىشود مگر اين كه با عمل توأم باشد.
عبارت: فمن علم عمل يعنى: هر كس آنچه را كه بر طبق حكمت بايد بداند، اگر دانست، سزاوار است كه بر طبق دانستهاش عمل كند، و اين خود انگيزه عمل شده و لازمه وجود آن است. و احتمال دارد كه جمله: «عمل» خبر در معناى امر باشد، يعنى هر كس بداند پس عمل مىكند. و عبارت: و العلم يهتف بالعمل ...، هتف يعنى ندا كردن، هر چند كه ندا كننده ديده نشود، اين كلمه را براى آنچه از طلب علم در نظر گرفته شده است، استعاره آورده است، از آن رو كه علم با عملى كه در خور آن است و خواست طبيعى آن است نزديكى و همبستگى دارد، پس گويا او را فرياد مىزند و به همبستگى دعوت مىكند تا از آن دو، كمال انسان فراهم آيد. و معنى عبارت: فان اجابه و الا ارتحل آن است كه وقتى علم با عمل توأم شد، آن چنان نيرومند مىشود كه گويى از عالم ذهن به عالم حسّ وارد شده و به صورت فعل و عمل ملموس در آمده و جلوه مىكند، مثلا هر گاه انسان به وجود آفريدگار و آنچه از اطاعت او لازم است، علم دارد، و بعد آن را با عبادت خود قرين ساخته، لازمه آن عبادت بنده، ادامه توجه به پروردگار و به خاطر سپردن ياد اوست به حدّى كه هيچگاه از خاطر فراموش نشود. و امّا وقتى كه عمل براى خدا را ترك گويد، پس ناگزير بايد سرگرم به غير خدا شود، و از توجّه به او بگسلد، تا آنجا كه اين خود باعث فراموشى و غفلت از خدا گردد.
كلمه: ارتحال (كوچ كردن) را براى از بين رفتن علم استعاره آورده است از آن رو كه چنان نفسى استعداد و صلاحيت علم را ندارد همانند كسى كه از وطنى كه صلاحيّت سكونت ندارد، كوچ مىكند، و بعضى گفتهاند: مقصود از ارتحال بىفايده شدن علم است از باب مجاز نام مقدمّه را بر نتيجه اطلاق كرده است، زيرا نتيجه ارتحال و كوچ كردن، سود نبردن از جاى كوچ است.[7]
مرحوم آقا جمال خوانساری نیز در شرح این روایت گفته است: علم همراه است با عمل پس هر كه عالم شود عمل هم كند، و اين بنا بر اكثرى و غالب است، و يا بنا بر آن است كه در فقره بعد مذكور خواهد شد كه اگر عمل پيش علم نيايد علم هم برود.
و در مورد فقره «العلم يهتف بالعمل فان أجابه و الّا ارتحل» گفته است: علم آواز ميكند عمل را پس اگر اجابت كرد او را و رفت بنزد او خوب و اگر نه علم هم مىرود از نزد او، يا باين نحو كه آن شخص مشغول كارهاى ديگر شود تا تارك شود و فراموش كند آنچه را مىدانست، و يا باين نحو كه در مسائل به راههاى غلط افتد و خلاف واقع را اعتقاد كند و علم او بجهل مبدّل گردد.[8]
«جَاءَ رَجُلٌ إِلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام، فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ، ثُمَّ عَادَ لِيَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام: «مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ: لَاتَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَاتَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ؛ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ، لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً، وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْدا»[9] : مردى خدمت امام چهارم عليه السلام آمد و از او مسائلى پرسيد و آن حضرت جوابداد سپس بازگشت تا همچنان بپرسد حضرت فرمود: در انجيل نوشته است كه: تا بدان چه دانستهايد عمل نكردهايد از آنچه نميدانيد نپرسيد، همانا علمى كه بآن عمل نشود جز كفر [ناسپاسى] داننده و دورى او را از خدا نيفزايد.
در سال گذشته به بررسی و نقد کتابی به نام «مسیر پیامبری» پرداخته شد. نویسنده این کتاب معتقد است که نبوت امری آسمانی نیست، بلکه انبیا از نخبه های جوامع بشری بوده اند و بر اساس احساس مسئولیتی که کرده اند برنامه هایی را از پیش خود آورده اند. وی برای نظریه خود ادله ای آورده اندد و گفته است: نظریه مشهور که پیامبری را امری الهی می داند لوازمی دارد که قابل پذیرش نیست. یکی از آن لوازم این است که اگر نبوت از جانبت خداوند می بود باید از جهت زمانی و مکانی عمومیت می داشت و دیگر نباید فطرت صورت می گیرفت و یا مکانهایی فاقد نبی می بود. در نقد این سخن مطالبی در سال گذشته بیان شد.