درس کلام استاد ربانی

1400/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم انتقادی

مروری بر رئالیسم انتقادی

موضوع بحث مروری بر مباحث گذشته در مورد موضع رئالیسم در ثبات یا نسبیت معرفت و حقیقت است. گفته شد از نظر رئالیسم کلاسیک، حقیقت امری مطلق و ثابت است البته در عین حال خطا و تکامل در حقیقت را می پذیرد، اما رئالیسم انتقادی دیدگاه دیگری دارد و به گونه ای نسبیت و تحول پذیری معرفت معتقد است. تحول پذیری گاه از مقوله کشف حقیقت و گاه تکامل آن است اما اگر حوزه آن را شامل همه معارف بدانیم به یک نسبیت در معرفت می رسیم.

در عبارت های روی باسکار که مبدا رئالیسم انتقادی است عمومیت فراگیر یافت نمی شود و کلامش مربوط به علوم طبیعی است اما برخی از نویسندگان قائل به فراگیری تحول در همه حوزه های معارف شده و نظریه خود را قبض و بسط تئوریک شریعت نامیده اند. ایشان دلایلی بر مدعای خود اقامه کرده است که مورد نقد و بررسی قرار گرفت. یک دلیل بر اساس اصل امتناع تناقض است به این صورت که گفته شده: اگر در اندیشه آدمی تناقض رخ دهد، فرد در صدد رفع آن بر می آید و این مساله باعث دگرگونی در معرفت فرد می شود. گفته شد این دلیل درست است اما نتیجه آن عمومیت رابطه معارف بشری نیست بلکه فقط شامل مواردی می شود که ناسازگاری رخ می دهد.

دلیل دیگر بر اساس اصل علیت است به این صورت که گفته شده: بر اساس این اصل می توان ترابط همه علوم را اثبات کرد. گفته شد اصل علیت بر مبنای سنخیت عمل می کند و هر چیزی سبب هر چیزی نیست.

دلیل دیگر از باب عکس نقیض است به این صورت که اگر گفته شده مثلا «هر برگی سبز است» عکس نقیض آن این است که «هر غیر سبزی غیر برگ است». گفته شد اولا عکس نقیض، قضیه تحلیلی است و معرفت جدیدی نمی دهد. ثانیا: نمی توانیم اثبات کنیم که چیزی که سبز است حتما مصداق برگ است، بله بعضی از سبزها برگ هستند. از آن طرف ثابت نمی کند که هر غیر سبزی مثلا سنگ یا چوب و ... است. بنابراین این مساله رابطه فراگیر موثری را اثبات نمی کند.

بر این مدعای سه دسته شواهد نیز اقامه شده بود. یکی تعارض ها است که افرادی بوده اند که در صدد حل تعارض ها به فهم جدیدی دست یافته اند. گفته شد این شاهد درست است اما اخص از مدعی است و عمومیت رابطه را نشان نمی دهد. دوم گفته اند اگر کسی درکش در معرفت شناسی تغییر کند در علوم دیگری که از معرفت شناسی تغذیه می کند، درکش تغییر خواهد کرد. گفته شد این سخن درست است اما این دلیل نیز اخص از مدعا است. سوم گفته اند مبادی فلسفی و کلامی یک مفسر در فهم او در تفسیرش موثر است. در مورد این شاهد هم می گوییم بر فرض که مصادیق آن درست باشد، مورد آن محدود است و موارد خاص ذکر شده را نمی توان به همه معرفت های انسان سرایت داد.

صاحب نظریه در ادامه به قاعده فرد بالذات برای دفاع از شواهدی که ذکر کرده تمسک کرده است به این معنا که وجود یک نمونه هم برای اثبات کلی کافی است. مثل اینکه اگر کسی اثبات کرد که زوایای مثلث برابر دو قائمه است می تواند آن را به کل اشکال مثلث نسبت دهد و نیاز به استدلال مورد به مورد ندارد.

در نقد این مطلب گفته شد فرد بالذات، ضابطه مند است و باید همه مصادیق آن از یک ماهیت باشند و نمی توان حکم یک ماهیت را به ماهیت دیگر سرایت داد. پس این دلیل هم اثبات نمی کند که تمام معرفت های انسان با هم رابطه تاثیر گذار و تحول بخش دارند.

برخی در نقد نظریه قبض و بسط تئوریک گفته بودند این نظریه تناقض آلود است به این معنا که اگر این نظریه پذیرفته شود و همه معرفت های انسان متحول باشد، خود همین نظریه هم تحول پذیر خواهد بود. صاحب نظریه در پاسخ گفته است: نظریه ما از جنس معرفت های درجه دوم است اما تحول مربوط به معرفت های درجه اول است. ما از بیرون به آن معرفت ها نگاه کرده و گزارش می دهیم. گفته شد این پاسخ نادرست است زیرا ملاک معمم و مخصص است. خود همین گزاره شما از جنس معرفت هست یا نه؟ و هر چیزی که از جنس گزاره معرفتی باشد متحول است پس این گزاره هم متحول است.

پاسخ دیگر صاحب نظریه بر این است که تحول در این نظریه از جنس تکامل است نه ابطال. گفته شد چه دلیلی بر این مطلب است؟ از بدیهیات که نیست. بنابراین در معرض متحول شدن ابطالی است.

نقد دیگری که بر این نظریه مطرح است، گرفتار شدن در دام شکاکیت و نسبی گرایی حقیقت است.

انشاءالله در جلسات آینده به دیدگاه نسبی گرایانه و نسبیت در معرفت می پردازیم.

 

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد