درس کلام استاد ربانی

1400/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم انتقادی

بررسی دیدگاه سروش در رابطه همه جانبه علوم

سخن در باره نظریه ای بود که میان همه علوم یک رابطه همه جانبه قائل است. نقدهایی بر این نظریه مطرح شد از جمله این نقد بود که این نظریه یعنی تحول عمومی، شامل خود همین نظریه هم می شود و اینگونه این نظریه با چالش شکاکیت و نسبیت مواجه خواهد شد.

پاسخ اول صاحب نظریه

در پاسخ این اشکال، صاحب نظریه دو پاسخ داده اند: یکی اینکه تحول تکاملی معرفت منجر به شکاکیت یا نسبیت نخواهد شد و تکامل معرفت از مقوله ابطال نیست بلکه به معنای بهتر فهمیدن و درک عمیق تر است.

ارزیابی

گفته شد این پاسخ صحیح نیست، زیرا تحول و تکامل معرفت گاه به این صورت است که جهل بسیط کنار می رود و انسان به معرفت دست می یابد و گاه جهل مرکب کنار رفته و انسان به معرفت راستین دست می یابد. با توجه به این دو احتمال نمی توان صد درصد حکم کرد که همواره احتمال اول رخ می دهد. اگر وی مدعی باشد که نظریه من از جنس بدیهیات است، باز این ادعا پذیرفته شده نیست، زیرا اولا این نظریه مانند بدیهیات مورد قبول همگان نیست ثانیا اقامه دلیل از سوی وی بر اثبات آن گویای نظری بودن آن است.

پاسخ دوم صاحب نظریه

پاسخ دوم صاحب نظریه این است که گفته شکاکیت در معرفت و نسبی نگری در حقیقت، مربوط به معرفت های درجه اول مانند علوم طبیعی (فیزیک و شیمی) و فلسفه و ... است. اما در معرفت درجه دوم که از بیرون به این معرفت ها می نگرد، دیگر شکاکیت و نسبیت در مورد آنها جاری نیست. بنابراین بر فرض که بپذیریم که تحول عمومی معرفت منشا شکاکیت یا نسبیت می شود، نظریه ارائه شده در این باره از این دو پدیده مصون خواهد بود. وی در این باره گفته است: «بگذریم از اینکه وقتی از نظر معرفت درجه دوم به معارف درجه اول بنگریم نیازی به این همه تفسیر هم نیست و با نگاه فراست آمیز به کاروان همیشه روان علم می توان نگریست و با اطمینان گفت که همه معارف (درجه اول) در تکامل اند. و پیداست که در معرفت درجه دوم نشستن و حکم بر سر معرفت درجه اول راندن نه به تضاد و تعارض خواهد انجامید و نه سایه شکاکیت مذموم را بر سر همه معارف خواهد گسترد چون معارف درجه دوم از تحول مصون خواهند ماند».[1]

ارزیابی

این پاسخ هم صحیح نیست زیرا اینکه در معرفت درجه دوم (یعنی معرفتی که از بیرون کاروان معرفتی بشر را می نگرد) شکاکیت و نسبیت راه ندارد از یک جهت درست و از یک جهت نادرست است. اگر معرفت درجه دوم صرفا توصیف کننده باشد و هیچ گونه ارزیابی و نفی و اثباتی در آن نباشد، تحول در آن راه ندارد. این توصیف یا با واقعیت های مربوط به آن علم مطابق است یا نیست. مثل تماشاگری که تنها مسابقه فوتبال را نگاه می کند و صرفا گزارش می دهد. اما اگر وارد بحث تحلیل و قضاوت و پیشنهاد دادن شود، خود در سطحی از جنس معرفت های درجه اول خواهد بود، همان گونه که علوم منطق و معرفت شناسی همین گونه است. پس باید ببینیم آیا نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت که تفسیری از رئالیسم انتقادی است صرفا در مقام گزارش است یا تحلیل و توصیه هم در آن است. دقت در این نظریه و مطالب بیان شده پیرامون آن روشن می کند که این نظریه از گونه دوم است و دارای حکم و توصیه است. برای نمونه در جایی می گوید: «انسان شناسی انسان امروز با طبیعت شناسی وی و این دو با معرفت شناسی و دین شناسی و تلازم و تلائم دارند». صاحب نظریه بعد از بیان این عبارت می گوید: «به همین سبب نمی توان امروز به دین شناسی کسی که طبیعت شناسی و انسان شناسی و معرفت شناسی خود را تنقیح نکرده است مطمئن بود».[2] وی در اینجا در مقام قضاوت است و این قضاوت می تواند صحیح و باطل باشد و یا مشمول شکاکیت و نسبیت شود. در عبارت دیگر می گوید: «امروزه از نو شناختن انسان و جامعه و طبیعت بر متکلمان و روحانیان یک فریضه است. اینک فهمی از شریعت که در سرزمین دیروز روییده باشد نه مطبوع است و نه مسموع است و نه مشروع».[3] روشن است که این عبارت در مقام توصیه است و صرفا یک گزارش نیست.

در جای دیگر گفته است: «مکتوم پیشین ما سه رکن داشت: توصیف، تبیین و توصیه. یعنی اولا خبر از توسعه و تکامل اندیشه دینی می داد. ثانیا می کوشید که سر آن را باز نماید و سبب آن را به دست دهد و ثالثا با درس گرفتن از دوره های پیشین، گمشدگان لب دریا را به شناگری ترغیب می کرد و به کمال بخشیدن به کمال معرفت خویش توصیف می داد». «فهم بهتر یک سخن به فهم بطون و لایه های آن متکی است. این بطون و لایه ها با بطون و لایه های واقعیت متناظر اند. و آنکه واقعیت شناس تر است یعنی حظش از معارف بشری بیشتر است نصیبش از معنای سخن افزون تر خواهد بود و آنکه معارف عصر را بهتر می داند فهم دینی اش هم اصلی تر خواهد بود».[4]

در این عبارت ها صرفا بیان گزارش ساده نیست بلکه همه تحلیل و استدلال است. بنابراین نظریه تکامل عمومی معرفت های بشری از آنجا که صرفا یک گزارش ساده از تاریخ معرفت بشری نیست بلکه مشتمل بر تحلیل و داوری است، همه اوصافی که مربوط به معرفت های درجه اول است، شامل حال او نیز می شود.

گذشته بر این اگر فرضا قبول کنیم که این نظریه شک و تردید نمی پذیرد و تحولی هم در آن ندارد، اما آیا مشکل معرفت را حل می کند، زیرا معرفت های مهمی که در دسترش بشر است معرفت های درجه اول هستند، و هرگاه مشکل حقیقت و نسبیت در آنها حل نشود دل خوش کردن به این گزاره مشکلی را حل نمی کند. این نظریه مصون از شکاکیت است اما سایر معارف چی؟

بنابراین اشکال بیان شده بر این نظریه وارد است و پاسخ های داده شده ناتمام است.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] همان، ص302- 303.
[2] قبض و بسط، ص68.
[3] همان، ص203.
[4] همان، ص203.