درس کلام استاد ربانی

1400/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

بررسی دیدگاه سروش در رابطه همه جانبه علوم

در جلسه قبل دو دلیل عقلی که اقامه شده تا نشان دهد معرفت های بشری همه با هم مرتبط هستند بیان شد. در این دیدگاه نحوه ارتباط به گونه ای خوانده شده که اگر در گوشه ای از معرفت بشری تحول و تغییری رخ دهند، همه معرفت های بشری را متحول می کند. این دو دلیل مورد نقد و بررسی قرار گرفت. دلیل سومی که اقامه شده چنین است:

 

دلیل سوم بر ارتباط همه جانبه علوم

این دلیل مبتنی بر اصل علیت است. وی می گوید: «از دیدگاه علیت هم که به عالم نظر کنیم چنین است سبز شدن برگ با سرخ شدن گل و زرد شدن گاو و سفید شدن کبوتر و سیاه شدن زاغ و شور بودن نمک و شیرین بودن شکر صد در صد مرتبط است».[1]

ارزیابی

مثال هایی که ایشان بیان کرده که بر اساس قانون علیت به هم مرتبط هستند همه مورد پذیرش است. این ها همه زیر چتر علیت قرار دارند و اساسا هیچ حادثه ای نداریم که در این عالم خارج از قانون علیت رخ دهد. اما سخن در این است که این ارتباط منجر به تاثیر مستقیم بر این امور ندارند نظیر ارتباط همه پدیده ها از جهت ماهوی. مثلا سبز شدن برگ نسبت به شیرین بودن شکر یا شور شدن نمک نقش علیت ندارد. اصل علیت بر اساس قانون سنخیت عمل می کند و هر چیزی علت در چیزی نیست. اگر چنین بود چرا بشر این همه زحمت می کشد تا عامل بیماری ها را کشف کند، هر چیزی علت چیز دیگر است. بطلان این مطلب بدیهی است.

بنابراین همه طور که اصل تناقض و اصل عکس نقیض نمی تواند از اثبات مدعای این دیدگاه بر آید، اصل علیت نیز نمی تواند این مدعا را ثابت کند.

 

شواهد تاریخی

آقای سروش برای اثبات مدعای خود بر تاثیر همگانی معرفت بشری به نمونه های تاریخی استناد کرده است که مورد بررسی قرار می گیرد:

وی چند نمونه در این باره بیان کرده است:

1. تعارض هایی که در یک علم یا میان مسائل دو علم رخ داده است و این تعارض ها سبب تحول در معرفت های سابق شده است.

«از طرف دکارت و مولر فرمولی برای چند وجهی ها ارائه شد اما چندی بعد با کشف موارد خلاف هندسه دانان را بر آن داشت که برای حفظ آن فرمول و یا دگرگون و یا دقت بخشیدن به تعریف چند وجهی چاره جویی نمایند. جالب است این است که این موارد خلاف توسط خود هندسه دانان کشف نشده بلکه زمین شناسان و بلور شناسان آنها را یافته اند و این دلالت می کند که ممکن است در علمی امری اثبات شود که با مفروضات و مسلمات علم دیگر تعارض داشته باشد و همین تعارض سبب تحول در آن علم گردد».[2]

«گالیله دیندار سخت آزرده بود که اکتشافات نوین نجومی با ظاهر یا نص پاره از آیات تورات ناسازگار افتاده است. نه علم را می توانست رها کند و نه دین را. ناچار فتح باب تازه کرد و از دین تصویر تازه داد و گفت دین آمده است برای اینکه بگوید چگونه به آسمان می توان رفت نه اینکه آسمان ها چگونه می روند یعنی سخنانی که در کتاب مقدس درباره رفتن آسمان ها آمده نسبت به هدف اصلی دین فرعی است و نباید جدی گرفته شود و تعارضش با علم نباید خاطری را بیازارد. و اسقف بلارمین در نامه دوستش که در تایید نجوم کپرنیکی کتابی نوشته بود، نوشت: تا کنون دلیلی بر یقینی بودن حرکت زمین در فاصله بسیار دور از خورشید به دور خورشید نیافته است با این همه اگر برهان حرکت زمین را مسلم دارد با نهایت احتیاط به تاویل کتاب دست خواهد زد و اعلام خواهد کرد که آن قطعات کتاب را تا کنون به درستی نمی فهمیدند. این واکنش ها حاکی از آن است که ایشان به تناقض رضایت نمی تواند داد با کشف آن باید چیزی را در جایی عوض کرد و این عرض نه لزوما به طرد یکی از دو نقیض، بلکه بیشتر به ارتقا فهم و کشف افق های نو در تفسیر متن منتهی خواهد شد ».[3]

2. مواردی که دیدگاه مختلف در معرفت شناسی یا فلسفه علم سبب تغییر نظر در معرفت های دینی شده است.

«معرفت شناسی هرشل و هیول بر فرضیه تحول انواع داروین تاثیر گذاشت. نظریه معرفت شناسی این دو فیلسوف عصر داروین دو ویژگی داشت: یکی اینکه تئوری را مقدم بر مشاهده می دانست و دیگر اینکه به تایید تئوری توسط نمونه های نامنتظم و به ویژه نمونه های تناقض نما معتقد بود. داورین چنان که در زندگی نامه خود آورده است آثار هرشل را خوانده بود و با هیول در جوانی دوست بود و از آرای وی فی الجمله اطلاع داشت. داروین، فرضیه خود را با آراء علم شناسانه آن دو فیلسوف زمان هماهنگ می دید و این امر سبب مقاومت وی در برابر مخالفان گردید. اگر داروین در دامن فلسفه استقرائی استوارت میل که مشاهده را مقدم بر فرضیه می گرفت و به نمونه های نامنتظم در تاکید تئوری ارج می نهاد پرورده شده بود چه رخ می داد».[4]

«تفاوت اسلام شناسی اهل حدیث و اهل حکمت و به عبارت دیگر ظاهرگرایان و عقل گرایان که ناشی از تفاوت دیدگاه معرفت شناسی آنها است. چنان چه این تفاوت را می توان از مطالعه حواشی ناقدانه علامه طباطبایی بر بحارالانوار به روشنی به دست آورد. یکی روش های برهانی و عقلی و نتایج آنها را می پذیرد و دیگری با بی مهری به فنون عقلی نظر می کند و به کارگرفتن آنها را در حل مشکلات معارف ناروا می داند. مشرب اخباری جز نوعی معرفت شناسی خاص نیست . یعنی تخطئه کردن عقل در احکام فلسفی و صائب دانستن آن در امور محسوس و قریب به محسوس. سایه این معرفت شناسی بر فقه که افتد میوه ای می دهد و بر قرآن میوه دیگر و بر اخلاق میوه ای دیگر».[5]

3. تاثیرگذاری نگرش های مختلف در مبادی انسانی شناسی و یا فلسفی و کلامی در حوزه دین شناسی

ارزیابی

1. در مورد شواهد اول می گوییم این مطلب درست است که در تاریخ بشر ناسازگاری هایی به وجود آمده و سبب شده دانشمندان در دیدگاه خود تجدید نظر کنند، اما از این شواهد چه نتیجه ای گرفته می شود؟ این نوع خاصی از تاثیر گذاری است و نمی توان آن را شاهد بر تحول پذیری هر گونه علمی دانست. مثلا حکمی که با حفظ شرایط خاصی صادق است باید حکم آن را با همان شرایط خاص تعمیم داد و الا گرفتار مغالطه خاص و عام می شویم. لذا مثلا اکتشافات نجوم در زمان گالیکه برای ریاضی دان دغدغه ساز نبود و تحولی ایجاد نکرد.

2. در مورد شاهد دوم هم می گوییم که اصل مطلب مورد پذیرش است و شکی نیست که دیدگاه های فلسفی، علمی و دینی انسان متاثر از معرفت شناسی انسان است. رابطه معرفت شناسی با سایر معرفت ها، روش مند است. مثلا کسی که در شناخت معتقد به عقل گرایی باشد قطعا در فهم او در دین تاثیر می گذارد، اما سخن در این است که این نوع از تحول در مواردی که ملاک آن درست است اما اگر بخواهیم همه علوم را به هم ربط دهیم با این ملاک، گرفتار مغالطه عام و خاص خواهیم شد. اگر فرض کنیم مساله در علمی سبب شود معرفت شناسی انسان تغییر کند، و از رهگذر معرفت شناسی بر سایر علوم تاثیر بگذارد آن وقت می توانیم این مساله از رهگذر معرفت شناسی همه علوم را تغییر داده است، اما احتمال به تنهایی برای اینکه یک اصل معرفت شناسی را ارائه دهید و به آن توصیه کنیم کافی نیست بلکه باید به تصدیق رسید.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده دنبال می شود.

 

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] قبض و بسط تئوریک شریعت، ص128.
[2] قبض و بسط تئوریک شریعت، ص130- 131.
[3] همان، ص132- 133.
[4] همان، ص130 و 141.
[5] همان، ص149- 150.