درس کلام استاد ربانی

1400/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

بررسی دیدگاه سروش در رابطه همه جانبه علوم

سروش مدعی بود همه علوم با هم در ارتباط هستند به گونه ای که اگر در گوشه ای از معارف بشری تغییر و تحولی رخ دهد، کل جغرافیای معرفتی را متحول می کند.

در بررسی این نظریه ابتدا اقسام روابطی که ممکن است میان معرفت های مختلف انسان وجود داشته باشد مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه این شد که همه این اقسام محدود هستند و بر اساس یک سلسله شرایط، تاثیر گذار هستند. البته رابطه فراگیر نیز وجود دارد اما از نظر معرفت شناسی خنثی هستند مانند اینکه همه علوم رابطه ماهوی دارند.

سپس پنج رابطه ای که صاحب نظریه روی آنها انگشت گذاشته بود مورد بررسی قرار گرفت و در اینجا نیز به دست آمد که این روابط نیز چنین اقتضایی ندارند که تمام معرفت های انسان را شامل شوند بلکه اینها نیز فی الجمله و محدود هستند.

ادله و شواهد این دیدگاه

صاحب این نظریه ادله و شواهدی را بر مدعی خود اقامه کرده است که از این قرار است:

اصل تناقض

وی می گوید: «از آنجا که تن به تناقض نمی توان داد کشف حادثه ای که نقیض مدعای پیشین باشد عالمان را وا می دارد که یا دست از آن مدعی بکشند یا در آن مدعا چندان دست ببرند که دیگر از آن بلیه آسیب نبیند و در هر دو حال تن به تحولی در مجموعه دانش بدهند. این نقض ها همواره مستقیم و آشکار نیستند. گاهی سالها و بلکه قرن ها می گذرد تا در دانش محجوری نقطه ای آشکار می گردد که با چند واسطه بطلان مدعایی را در دانش دیگری روشن می گرداند».[1]

ارزیابی

اصل این مطلب صحیح است و قطعا اگر انسان به نقیضی نسبت به مدعای خود برخورد کند یا باید آن مدعا را کنار بگذارد و یا در آن تصرف کند تا با آن چیزی که نقیض آن به شمار می رود دیگر نقیض نباشد. ولی این مربوط به موارد تعارض است و همه معرفت های انسان که ناسازگار با هم نیستند و لذا این دلیل بر برخی از مدعای گفته شده مناسب است و تحول عمومی علوم را ثابت نمی کند. مدعا این است که همه معرفت های انسان بر اساس کشف جدیدی که رخ داده است متحول می شوند اما دلیل می گوید آنجا که در کشف جدید با معرفت قبلی در تعارض باشد باید تحولی به وجود آید، اما نسبت به آن معرفت هایی که با این معرفت جدید تناقضی ندارد، تاثیری ندارد.

عکس نقیض

وی می گوید: «آگاهی حصولی تجربی که اخبار از جهان درون و بیرون می دهند در ظرف قضایای حملی سلبی و ایجابی ریخته می شوند که شکل کلی الف ب است یا نیست را دارند. قضایای حملی معادل عکس نقیض خویشند یعنی الف ب است معادل است با غیر ب غیر الف است. معادل بودن این دو لازمه اش این است که نفی یکی معادل نفی دیگری و اثبات یکی معادل اثبات دیگری باشد. چون که چنین است امور ظاهرا نامربوط با هم مربوط اند. بر این اساس این قضیه که هر برگی سبز است معادل است با هر غیر سبزی غیر برگ است. و ما هر چه برگ سبز بیشتر ببینیم ظن ما به صحت قضیه نخست بیشتر می شود اما چون برگ های سبز که موید قضیه نخست هستند موید قضیه دوم نیز هستند لذا برگ های سبز موید هر برگی سبز است می باشد و موید قضیه گاوها زرد هستند نیز هست. (چون اینها هم غیر سبز اند و هم غیر برگند) و به زبان ساده تر قضایای که در علوم تجربی مختلف به تایید یا اثبات می رسند به نحویی نهان با یکدیگر مرتبط اند و قوت و ضعف آنها به یکدیگر می رسد و مدعایی که در علمی به تایید رسیده نهایا در سایر علوم خدمت خواهد کرد»[2] .

از نظر ارزش، اصل قضیه با عکس قضیه هم ارزش هستند و اگر اصل، صادق است، عکس آن نیست صادق است و بالعکس. دو نوع عکس نقیض داریم: عکس نقیض قدما و عکس نقیض متاخرین. گونه اول عبارت است از: «تبدیل نقیضی الطرفین مع البقاء صدق و الکیف». مثلا اگر بگوییم «هر گلی زیبا است»، عکس نقیض موافق آن می شود: «هر نازیبایی غیر گل است». طریقه متاخرین عکس نقیض مخالف است و آن این است که ما نقیض محمول را موضوع قرار داده و خود موضوع را محمول عکس قرار دهیم، مثلا اگر بگوییم «هر گلی زیبا است»، عکس نقیض مخالف آن می شود «هر غیر زیبایی گل نیست».

ارزیابی

آیا این استدلال درست است و عمومیت ربط تاثیر گذار در حوزه معرفت های بشری را اثبات می کند یا نه؟ نکته اول اینکه لازمه منطقی قضایایی مثل عکس، در حقیقت احکام تحلیلی است نه ترکیبی و به همین خاطر است که معرفت های جدیدی را به ما نمی دهند. مثلا اینکه می گوییم هر مثلثی دارای سه ضلع است، معرفت جدیدی نسبت به مثلث به ما نمی دهند و لذا این معرفت ها به عنوان معرفت های مفیدی در حوزه فلسفه و علوم شناخته نمی شوند. در مثالی که در استدلال بیان شده که هر برگی سبز است (بر فرض صحت آن)، صفت سبز بودن همه مصادیق برگ را شامل می شود، و لذا هر چیزی که عنوان برگ بودن بر آن صدق کند، سبز نیز هست و چون اجتماع نقیضین محال است، اگر چیزی سبز نباشد برگ نخواهد بود. روشن است که این یک حکم تحلیلی است و محمول من صمیمه است نه بالضمیمه. البته دو گزاره هم داریم که تحلیلی نیستند اما عکس نقیض نسبت به آنها بی تاثیر است، یکی اینکه سبزها دو قسم هستند: سبزهایی که برگ و سبزهایی که برگ نیستند. بنابراین اثبات اینکه چیزی که سبز است، برگ هم باشد نیازمند دلیل است (حکم ترکیبی است). دوم فلان شی خاص که غیر سبز است مصداق مثلا چوب و آهن است. بنابراین وقتی چیز سبزی می یابیم حق نداریم آن را مصداق برگ بدانیم و همچنین وقتی چیز زردی را بیابیم حق نداریم بگوییم مصداق مثلا آهن یا خاک است (که غیر برگ است).

به بیان دیگر قضیه عکس نقیض گرچه ایجابی است اما مفاد و روحش سلبی است و با قضیه موجبه معدوله المحلول برابر است. و چون این حکم از تحلیل قضیه به دست می آید، مفید معرفت جدیدی نیست. غیر برگ ممکن است خیلی چیزها باشد و لذا یافتن این گونه قضایا تاییدی برای حکم مذکور نخواهد بود.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] قبض بسط تئوریک شریعت، ص127.
[2] قبض و بسط تئوریک شریعت، ص127.