درس کلام استاد ربانی

1400/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

بررسی دیدگاه سروش در ترابط همه جانبه علوم

گفته شد برخی که طرفدار رئالیسم انتقادی، تفسیری از آن ارائه کرده اند که معرفت انسان را بدون استثنا در معرض تحول و تغیر می داند و معتقد است که اینگونه نیست که معرفتی ثابت و غیر متغیر باشد. استدلالی که برای این مدعی بیان شده این است که معرفت های بشری در ارتباط با یکدیگر هستند و بر هم تاثیر می گذارند.

گفته شد برای داوری درباره این مدعی ابتدا باید انواع رابطه هایی که قابل فرض در میان علوم است را بررسی کنیم تا ببییم آیا میان علوم رابطه های تاثیر گذار وجود دارد یا نه و اگر پاسخ مثبت است نقش این تاثیر آیا نامحدود است یا محدود؟

در جلسه قبل پنج نوع از این رابطه های که میان علوم متصور است بیان شد و این نتیجه به دست آمد که برخی از آنها تاثیر معرفتی ندارند و برخی دیگر رابطه محدودی را بیان می کند.

6. نوع دیگر رابطه، رابطه علوم با اصول موضوعه و پیش فرض ها است. پیش فرض های علوم دو گونه است: پیش فرض های همه معرفت های بشری مانند اصل تناقض و اصل علیت و اصل جهت کافی. گونه دوم پیش فرض هایی علوم خاصی مانند اصل محال بودن تسلسل علل در فلسفه و اصل ضرورت معصوم در علم کلام، یا اصل تربیت پذیر بودن انسان در علم اخلاق، یا اصل یکنواختی طبیعت در علوم طبیعی. در صورتی که این اصول تغییر پیدا کنند علومی که مبتنی بر آنها هست نیز تغییر می کند. و تاثیر آنها بر علومی که اینها مقدمه آن هستند تاثیر اثبات و ابطال است اما اینکه تحولی که گفته شده در آن ها ایجاد شود ندارد. گونه اول هم اصولی ثابت و قطعی هستند و تغییری در آنها رخ نخواهد داد.

7. نوع دیگری رابطه علوم، رابطه مقدمه و ابزاری برخی علوم نسبت به علوم دیگر است، مانند منطق و صرف و نحو و علم اصول فقه. اینجا نیز رابطه تاثیر گذار دارند و اگر دیدگاه انسان درباره علوم ابزاری تغییری ایجاد شود در سرنوشت علومی که بر آنها تاثیر گذار هستند تاثیر می گذارد اما عکس آن نیست .

8. ارتباط متدی و روشی نوع دیگر رابطه میان علوم است. برخی از علوم از جهت روش با هم همگن هستند، مثلا همه علوم انسانی از روش تجربه و استقراء استفاده می کنند و یا همه علوم عقلی از روش قیاسی استفاده می کنند و یا همه علوم نقلی استناد به خبر متواتر دارند. تاثیر علوم از جهت روش پذیرفته شده است اما باز محدود است و در چارچوب روش این تاثیر گذاری صورت می گیرد.

وقتی نگاهی به مطالب آقای سروش در مورد مدعای خود بیاندازیم می یابیم که وی چند نوع ارتباط را میان علوم قائل است: رابطه معرفت شناختی، رابطه تولید و مصرف، رابطه پرسش و دیالوگ و رابطه پیش فرض و پس فرض. وی می گوید: «کثیری از مشکلات انکارکنندگان از اینجا برمی خواست که گمان می کردند که تحول در معارف بشری محدود به اثبات و ابطال می شود و این با مدعای قبض و بسط فاصله بسیار داشت. بگذریم از انواع خطاهای دیگر که در آن سخنان بود. مانند ارتباط میان معارف را مشهور و نه معقول دانستن، و از ارتباط روشی و دیالوگی غافل بودن».[1]

در جای دیگر گفته است: «قبول یا رد یک نکته در علم بی سبب و بی مبنا صورت نمی گیرد و لذا هر تصدیقی و تکذیبی برا مبادی و پیش فرض های معرفتی و روش شناختی بسیاری بنا می گردد. پیش فرض ها اختصاص به علم واحد ندارند. بدین شیوه کشف ارتباط تولد سعدی در قرن هفتم با قبول حقانیت قرآن که اینقدر بیگانه می نماید آسان می شود. روشی که وجود تاریخی سعدی و قرن تولد او را برای ما محرز می کند همان روشی است که وجود تاریخی پیامبر اسلام و عرضه قرآن به دست ایشان را برای ما مسلم می دارند. حالا شما بنگرید که چه قضایای بسیار که علوم دارای موضوعات مختلف به رشته تواتر به یکدیگر می پیوندند و همه از هوای واحد تنفس و کسب حیات می کنند»[2] .

در جای دیگری گفته «میان معرفت های دینی و معرفت های فلسفی و عرفانی دیالگی مستمر برقرار است. همه در هم می تابند و یکدیگر را معنا و جلا می بخشند. همواره یقین نخستین که بر دل می نشیند پرتو شک یا یقین را بر دیگر معارف می گشاید».[3]

در جای دیگر از رابطه دیالگی در پاسخ گویی معارف بشری به تحول تعبیر شده و گفته :«دیالگ مستمر میان معارف گوناگون بشری از جمله معرفت دینی و پاسخ دادن شان به تحولات حاصل بر یکدیگر و شرکتشان در سور و ماتم هم و به طور خلاصه هویت جمعی داشتن جمعیت بشری امری است که هم منطقا و هم استقرائا قابل تایید است».[4]

در مورد رابطه مبنایی و مقدمی می گوید: «انسان وقتی وارد مطالعات علمی می شود خیلی از مقدمات را مفروض می گیرد. این مقدمات همان مبادی تصوری و تصدیقی است مانند عالم خارج وجود دارد. عالم خارج قابل شناخت است و هکذا. بنابراین علم تجربی متکی به فلسفه است و تا این مقدمات فلسفی فرض نشده باشد، تحقیق تجربی بی معنا است. از طرفی در دامن هر فلسفه یک نوع علم خاصی پرورده می شود که اگر فلسفه عوض شود آن علم نیز عوض خواهد شود. مثلا توجه به ریاضیات که در قرون اخیر بسیار زیاد شده و تاثیرات عمیقی بر علوم گذاشته محصول کوشش دانشمندانی مانند گالیلهو کپلر است. و گرایش آنان به این روش علمی ریشه در تفکر فلسفی و معرف شناختی داشت زیرا آنان معتقد بودند که مهمترین چهره جهان چهره کمی اوست. به نظر کپلر عقل ما برای دیدن کمیات ساخته شده است. این یک فرض ما بعد الطبیعی است. همین گونه است این اصل فلسفی که طبیعت از ساده ترین راه می رود و مبنای فلسفی نظریه کپرنیک در حرکت زمین تشکیل می داد. حال اگر سادگی راه طبیعت را نپذیریم و یا ریاضیات را قابل اعتماد ندانیم و به اصول فلسفی دیگر پایبند باشیم شکل دیگر پیدا خواهد کرد».[5]

وی در مورد رابطه تولید و مصرف نیز گفته است: «علوم تولید کننده داریم و علوم مصرف کننده. علوم تولید کننده مولد قوانین و تئوری ها هستند و علوم مصرف کننده آن قوانین و تئوری ها را بکار می بردند. پیدا است که علوم خریدار تابع علوم زاینده اند. اگر در بازار تولیدکنندگان تحولی پیدا شود، مصرف کنندگان خریداران تحول خواهند بود». [6]

وی در جای دیگری رابطه پرسش و پاسخ را مطرح کرده اند: «ارتباط میان پرسش و پاسخ چنین است، پرسش ها منطقا زاینده پاسخ ها نیستند. به یک پرسش پاسخ های مثبت و منفی بسیار می توان داد. مع الوصف هر سخنی هم پاسخ هر پرسشی نیست. این ربط و بی ربطی را ما پیوند دیالوگی یعنی گفتگویی نام کرده ایم. دو مقدمه یک قیاس جز یک نتیجه را نمی زاید اما یک سوال دها پاسخ متفاوت را می زاید. بعضی علوم گویی به پرسش بعضی علوم دیگر پاسخ می گویند. و در نتیجه رشد یکی با رشد دیگر تناسب می یابد... امروزه تحقیقات متوازن و مرتبطی که در علوم مختلف مثل زیست شناسی و فیزیک، شیمی، ریاضیات و مانند آنها صورت می گیرد گواهان صادقی بر رابطه دیالگی میان علوم است به طوری که علم اقتصاد پیشرفته و فیزیک عقب مانده به یک شوخی شبیه تر است تا سخنی جدی»[7] .

در جای دیگر می گوید: «معرفت همه دانشمندان در همه رشته های علمی ایجاب می کند آنان میان آراء مختلف خود در مسائل گوناگون هماهنگی و انسجام برقرار سازند و هیچ دانشمندی نمی پسندد که نگرش او درباره انسان در فلسفه، فیزیک، جامعه شناسی و تفسیر و فقه متعارض باشد و هر گاه میان آراء یک دانشمند درباره یک موضوع و در دو رشته متعارض نمایان گردد به تلاش وسیعی برای رفع آن دست می زند. فلسفه و علم دین دکارت راسل و مولوی ... همه گواهان این حکم روشن است که علم این حکیمان با فلسفه شان و فلسفه شان با دینشان متوازن بوده است و این را وقتی می توان به عیان دید که در جایی طبیعت با ماوراء طبیعت همسایه و یا روبرو شوند».

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] قبض و بسط تئوریک شریعت، ص184- 185.
[2] همان، ص306- 307.
[3] همان، ص107.
[4] همان، ص127.
[5] همان، ص75- 76.
[6] همان، ص313- 314.
[7] همان، ص342- 344.