درس کلام استاد ربانی

1400/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

دیدگاه تحول کلی معرفت

گفته شد برخی از طرفداران رئالیسم انتقادی این دیدگاه را اینگونه مطرح کرده اند که علم و معرفت انسان در همه زمینه ها دائما در حال تحول و دگرگونی است و به عبارت دیگر نسبی است و هیچ معرفت فرازمان و فرامکان وجود ندارد. دو دلیل بر این مدعا ذکر شد. دلیل اول اینکه عالم ذهن بخشی از عالم واقع است و واقعیت در تغیر و تحول دائمی است، در نتیجه ذهن و ادراکات انسان نیز دائما در تغیر و تحول می باشد.

استدلال دوم اینکه چون عالم واقع متغیر است و ادراک درست آن است که مطالق با واقع باشد، بنابراین لازم است که عالم ذهن و ادراک پا به پای تحول عالم، متحول باشد و اگر اینگونه نباشد آن ادراک مطابق با نفس الامر نبوده و حقیقت نیست.

تفاوت این دو استدلال در این است که استدلال اول صبغه هستی شناسی و استدلال دوم صبغه معرفت شناسی دارد.

نقد و بررسی

اشکال استدلال اول این است که لازمه آن جبری بودن ادراک است و این بر خلاف آن چیزی است رئالیست انتقادی توصیه می کند، مضافا بر اینکه پذیرش این استدلال سبب می شود مساله خطا در معرفت و ادراک به کلی از بین برود، زیرا طبق این استدلال، عالم ذهن حکم عالم تکوین را دارد و در تکوینیات خطا راه ندارد (نظام عالم طبق قرآن کریم، سنت الهی است).

اشکال استدلال دوم نیز این است که بر این پیش فرض بنا شده که کل عالم در تحول و تغیر است. در این باره چند نقد وارد است:

1. واقعیت دایره وسیعی دارد و واقعیت های مجرد، واقعیت های مادی و حتی واجب الوجود بالذات را شامل می شود. روشن است که در واجب الوجود و عالم مجردات تغیر و تحولی راه ندارد.

2. در عالم طبیعت هم اینگونه نیست که همه آنچه متعلق به آن است متحول باشد. بر این اساس باید بین امور جزئی و کلی تفاوت قائل شد، به این معنا که می پذیریم که پدیده های جزئی در تحول دائمی هستند، اما در امور کلی و یا به تعبیر دیگر سنت های طبیعت شمول، تغیر وجود ندارد . از باب مثال سیاراتی که در منظومه شمسی قرار دارند در مدارهای خود در تحرک و تغیر هستند، اما مدار آنها و نظم حاکم بر آنها ثابت است. و یا برگ درخت، تحول و تغیراتی را پشت سر می گذرانند، اما نظام حاکم بر آنها ثابت است.

بر این اساس دستگاه ذهن و ادراکات ما نیز نسبت به آنچه متغیر است باید متغیر و در مورد آنچه ثابت است، باید ثابت باشد.

3. تحول در معرفت دو گونه است: یا از باب تصحیح است (کشف خطاها) و یا از باب تکمیل. در قسم اول، معرفت تغییر نکرده است، زیرا آنچه به عنوان معرفت شناخته می شود در واقع جهل مرکب بود. و تغییر تکمیلی وقتی است که معرفت ما نسبت به آن واقعیت افزوده شود و پرده ای از حقیقت گشوده گردد. این بدان معنا است که آنچه اکنون کشف شده ممکن است مربوط به امور جزئی و یا امور کلی باشد. پس این سخن که کل واقعیت متغیر است به صورت کلی درست نیست و باید تفکیک داده شود.

4. اصولا وقتی می گوییم در نظام ذهن ما تغیری حاصل می شود چون متعلق آن امری متغیر است، باید توجه داشته باشیم که تغیر در عالم ذهن از جنس تغیر در عالم طبیعت نیست. این بحث را در فلسفه مطرح کرده و این قاعده را به کار برده اند که «علم بالمتغیر غیر تغیر العلم». وقتی در ذهن صورت های جدیدی شکل می گیرد به این معنا نیست که آن صورت های قبلی دگرگون شده است. در بحث مطابقت ذهن و عین این بحث مطرح است که مراد از این بحث مطابقت ماهیت ذهن و عین است نه اینکه وجود ذهنی مطابق با وجود خارجی است، و لذا وجود خارجی آثاری دارد که وجود ذهنی ندارد. اما از نظر چیستی و ماهیت، صورت ذهنی با متعلق خارجی آن تفاوتی ندارد. مرحوم صدرالمتالهین در این باره می فرماید: «الواجب مطابقت صورة العلمیه بالخارج بحسب الماهیه لابحسب نحو الوجود».[1] مرحوم علامه طباطبایی نیز بر این اصل فلسفی، صحه گذاشته اند.

استدلالی دیگر بر تحول معرفت

طرفدارای رئالیسم انتقادی در استدلال دیگری گفته اند: دستگاه ذهن بشر محدود به آن چیزی است که از طریق مطالعه و فحص برایش کشف می شود، در حالی که عالم واقع نامتناهی است. نتیجه اینکه هیچ گاه انسان نمی تواند به عالم عین شناخت احاطی پیدا کند و تنها خدای متعال از چنین شناختی برخوردار است. اکنون روشن می شود که شناخت انسان به خاطر این محدودیت ها، اعتبار همگانی ندارد، زیرا هر روز چیز جدیدی بر انسان معلوم می شود و هیچ گاه نمی تواند به شناخت نسبت به واقعیت ها برسد.[2]

این استدلال در جلسه آینده انشاءالله مورد بررسی قرار می گیرد.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] اسفار، ج3، ص408.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص57 و 80.